شهید حسین زینال‌زاده؛ دانشجوی بسیجی‌ای که برای دفاع از امنیت کشورش به شهادت رسید.

همشهری آنلاین - مژگان مهرابی: «حسین زینال‌زاده»؛ جوانی که امروز نامش بر سر زبان‌هاست، شهره شده به غیوربودن. دفاع از مردم و نوامیس شهرش را بر جان خود مقدم می‌دانست. وقتی آشوبگرها امنیت شهر را برهم‌زدند شب و روز خود را وقف حفظ آرامش شهرش کرد. در کوچه و خیابان گشت می‌داد تا کسی مزاحم مردم کوچه و بازار نشود. روزی هم که شهید شد برای همین در خیابان عاملی حضور داشت. همراه با دوستش به یاری کسبه رفته بود. یکی‌یکی بهشان خبر می‌داد که مراقب آشوبگرها باشند.

نه قصدش جنگیدن با اغتشاشگرها بود و نه سلاحی برای دفاع از خود در دست داشت. در چشم برهم زدنی جوانی همسن‌وسال خود او، از پشت حمله کرد و ضربات پی‌درپی چاقو به سر و بدن حسین، او را ازپادرآورد و به شهادت رساند؛ به جرم حفظ امنیت شهر و یاری مردم. «حسین زینال‌زاده» دانشجوی رشته الکترونیک دانشگاه شهید منتظری مشهد بی‌دفاع و بی‌گناه کشته شد. کسی که اگر امروز در بین من و شما حضور داشت می‌توانست فرد مفیدی برای جامعه و آینده کشور باشد. مادرش خاطرات خوشی که با او داشته برای‌مان تعریف
 می‌کند.

خاطره عکس دونفره

جای حسین این روزها در خانه خالی است. مادر بسیار دلتنگ شنیدن صدای او است و آرزومی‌کند کاش می‌شد یک‌بار دیگر صدای گرمش را می‌شنید! چقدر به او وابسته بود و حالا نمی‌داند چطور باید نبودش را تحمل کند. شب آخری که حسین می‌خواست به گشت‌زنی برود، هنگام خارج شدن از خانه به مادرش گفت: «مامان! دعا کن شهید بشوم. اگر من بروم می‌توانم یک نسل را نجات بدم.» حسین هربار از شهادت حرف می‌زد نمی‌دانست که مادر دلش می‌لرزد. خبر نداشت این جمله چه آشوبی در وجود او ایجاد می‌کند.

مادر خاطره آخرین‌باری که صدای او را شنید تعریف می‌کند: «صبح ۲۶آبان، یعنی همان‌روز که شهید شد به حسین تلفن کردم که کیک شکلاتی درست کردم بیا بخور. گفت مامان کار دارم برایم کنار بگذار. سر ظهر دوباره تماس گرفتم که وقت ناهار است. باز هم گفت شما غذایتان را بخورید من هم می‌آیم. ساعت۴ شد دلشوره گرفتم. نگران شدم که حسین نیامده است. هر چه تلفن کردم جواب نداد تا اینکه خبر شهادتش را به من دادند.» مادری که تا دیروز نگران پسر بود و برایش آرزوها داشت به وقت تشییع پیکر او با ذکر صلوات روی سر مردم شکلات می‌ریخت تا به دشمنان بفهماند مادران شهدا شیرزنانی هستند که در دنیا مصداق ندارند. مادر شهید حسین زینال‌زاده آن روز با صدای بلند گفت: «فکر نکنید حسین من را کشتید، صدها هزار حسین دیگر هستند که نگذارند امنیت کشور به خطر بیفتد.»

شهادت حسین به روایت یکی از دوستان او

جمعی از اغتشاشگران به خیابان‌ها ریخته و راه عبور مردم را بسته بودند. فریادها و نعره‌هایشان رهگذران و کسبه را دچار اضطراب و نگرانی کرده بود. عده‌ای آشوبگر به‌سوی خیابان شیخ‌عاملی روانه شدند و کسبه را تهدید به بستن مغازه‌هایشان می‌کردند. جمعی از بچه‌های ناحیه مقاومت بسیج ابوذر برای متفرق کردن آنها راهی خیابان عاملی شدند.

حسین در کنار دوستانش سعی داشت امنیت را به خیابان برگرداند اما آشوبگری از خانه خود بیرون آمده و چاقو به‌دست به‌سوی حسین حمله‌ور شد. باقی ماجرا را از زبان «محمدجواد زمانی‌مهر» یکی از دوستان صمیمی حسین می‌شنویم: «وقتی من رسیدم که حسین غرق در خون روی زمین افتاده بود. مرد اغتشاشگر که نامش مجید رهنورد بود با چاقوی قصابی چند ضربه محکم به سر و قفسه سینه حسین زده بود. کمی آن‌طرف‌تر دانیال را دیدم که گویا برای نجات حسین رفته بود اما خودش چاقو خورده بود. درست لحظه اذان ظهر بود.

بهترین دوستانم جلوی چشم‌ام پرپر شدند.»  او در ادامه خاطراتی را که از رفیق شهیدش به یاد دارد تعریف می‌کند: «حسین خیلی به حفظ امنیت شهر اهمیت می‌داد. می‌گفت مردمی که در خیابان‌ها رفت‌وآمد می‌کنند ناموس ما هستند. نباید بگذاریم خدشه‌ای به آنها وارد شود. او روزهای آخر بودنش حال دیگری داشت. یک‌بار از او پرسیدم حسین کجایی؟ پیدایت نیست پسر! گفت کوچه به کوچه دنبال شهادتم.» او ادامه می‌دهد: «حسین عاشق امام‌حسین(ع) بود. هر پنجشنبه شب در فضای مجازی استوری می‌گذاشت. همان نوحه معروف را می‌نوشت: دلم هوای حسین، هوای حرم کرده.»

منبع: روزنامه همشهری