همشهری آنلاین - مریم ورشو: امروزه به دلیل گسترش فضاهای مجازی و استفاده اکثر مردم از تلفنهای همراه تبادل اطلاعات بهویژه با عکس و ویدئو سرعت بسیاری یافته است. عکسها راویان ساکت و بیصدای دوران خود هستند؛ که برخی از آنها حرفهای بسیاری برای گفتن دارند. مانند عکسهایی که از جنگهای مختلف به جا مانده است.
دیدن برخی تصاویر حتی گاهی از تحمل ما خارج میشوند و دل و روحمان را زخمی میکنند، زیرا گاهی تاثیری که عکس در ذهن ما ایجاد میکند از گفتار و کلام هم نمیتوانند چنین حالت و حسی را ایجاد کنند.
قبل از عکاسی و هنر عکاسان، نقاشان عهدهدار این موضوع بودند. برخی از نقاشان رنج بشری را در معرض تماشا و دیدن قرار میدادند. نقاشان در طول تاریخ تابلوهایی از شکنجه با انواع آلات مانند چوبه دار و ابزار شکنجه و قتل عام مردم را به تصویر کشیدند.
هنوز هم دیدن تابلوهایی که از جنگ در قالب نقاشی به تصویر درآمده است ما را ویران میکند. یکی از این نقاشان هانس اولریش فرانک، نقاش آلمانی بود که در اواخر جنگ سی ساله اروپا در سال ۱۶۴۳ در نقاشیهای خود سربازانی را کشید که روستاییان را وحشیانه میکشتند.
نقاش دیگری که در این زمینه بسیار شاخص بود «فرانسیسکو گویا» نقاش اسپانیایی بود. مجموعهای از آثار گویا با نام مصائب جنگ حدود سی سال پس از مرگ وی در سال ۱۸۶۳ منتشر شد. اما از میان تمام کارهای مربوط به جنگ که گویا کشیده، تابلوی سوم ماه مه ۱۸۰۸ از همه شاخصتر است. این تابلو تمام مفاهیم موجود در مجموعه فجایع جنگ را در خود دارد.
در تابلوی تیرباران، این نقاش معروف، مدافعان مادرید را کشیده است که اسلحه خود را به سمت مرد سیه چرده زانو زدهای نشانه رفتهاند؛ مردی که دستهایش را به شکل صلیب در طرفین باز کرده است. جسم بیجان به خاک افتادگان و چهره کسانی را که منتظر تیر باران شدن خود هستند نیز دل آدمی را به درد میآورد. تصویری که ما را ویران میکند و انسانیت را زیر سوال میبرد!
بنابراین نقاشی قبل از عکاسی رنجی که بر بشر رفته است را گزارش میکرد. با این تفاوت که نقاش مجبور بود در زمانهای که کپشن نویسی باب نبود، توضیحی پای آثار خود برای بیان حقیقت بنویسد؛ به عنوان مثال گویا پایین برخی تابلوهای خود نوشته بود: «من این را خودم دیدم» یا «این حقیقت است». تا با این روش تاکید کند تصویری که کشیده واقعی است، در حالی که عکسها نیاز به این توضیح ندارند.
هرچند نباید فراموش کنیم همه عکسهایی هم که میبینیم واقعی و درست هستند زیرا با گسترش فضاهاهای مجازی و اینترنت تعداد عکسهای ساختگی نیز فراوان شده است، گاهی حتی تشخیص سره از ناسره بسیار سخت میشود.
این موضوع فقط مختص امروز نیست. در گذشتههای دور هم عکسهای ساختگی رواج داشتند. به عنوان نمونه، راجر فنتون که اولین عکاس رسمی جنگ است به دستور دولت بریتانیا برای تشویق مردم برای شرکت در جنگ کریمه در سال ۱۸۵۵ شروع به گرفتن عکسهای سفارشی کرد. وی تلاش کرد از جنگ یک فضای باشکوه و خواستنی بسازد. در عکسهای او خبری از جنازه و کشتارهای فجیع نبود. وی بیشتر از سربازان در حال استراحت عکس میگرفت. در واقع عکسهای فنتون پشت خط مقدم جبهه میگذشت. در واقع سوژه را دستکاری میکرد و واقعیت را نشان نمیداد.
فنتون تاریکخانهای داشت که اسبها آن را میکشیدند و از هرجا که لازم بود عکاسی کند سه پایهاش را قرار میداد.
البته اگر دهه شصتی باشید شاید این تصویر برایتان آشنا باشد. در کارتون باخانمان پرین شخصیت اصلی این مجموعه داستان همراه مادر خود با یک گاری سفر و در حین سفر برای تامین مخارج زندگی عکاسی میکند. اینگونه عکاسی برگرفته از تاریخی است که در آن عکاس تاریکخانه خود را با استفاده از گاری مانند دورهگردها حمل میکرد.
بیشک ساختگی بودن و صحنه پردازی فضاهای برخی از عکسها فقط مختص عکاسان جنگ نبوده است؛ به عنوان نمونه عکس بسیار معروفی در سال ۱۹۵۰ از رابرت دوانو، یکی از مشهورترین عکاسان فرانسوی وجود دارد که بعد از چهل سال مشخص شد، این عکس ساختگی بوده است. این عکس پرآوازه، در خیابان شلوغ پاریس به ثبت رسیده است که یک زوج جوان را نشان میدهد که در پیادهرو نزدیک هتل دوویل در حال بوسیدن هم هستند. اما این عکس تصادفی در خیابان گرفته نشده بود و دوانو برای عکاسی این صحنه زن و مردی را برای این بازی استخدام کرده بود. برای همین کسانی که این تصویر برایشان نشان دهنده عشقی رمانتیک در خیابانهای پاریس بود آزرده شدند.
عکس معروف دیگری نیز از کتابخانه هالندهوس بعد از بمبارانهای لندن در سال ۱۹۴۰ وجود دارد که در این عکس کتابخانهای بدون سقف دیده میشود که در آن سه مرد با فاصله در این ویرانه ایستادهاند. نکته عجیب این عکس این است که کتابها بعد از بمباران تر و تمیز در کتابخانه قرار دارند و در این بلبشو یکی از مردان با آرامش به کتابها خیره شده، دیگری انگشتش روی لبه کتابی است تا آن را بیرون بکشد و سومی در حال مطالعه کتاب است. این عکس اگر چه مستند است، زیرا اثرات مخرب حمله هوایی را نشان میدهد، اما با این حال این فضا نیز دستکاری شده است. زیرا دور از ذهن است که ۳ مرد در چنین شرایطی که کتابخانه از وسط شکافته شده است با چننی آرامشی برای کتابخوانی آمده باشند.
یکی از مشهورترین، تاثیرگذارترین و بحث برانگیزترین عکسهایی که در قرن بیستم به ثبت رسیده عکس «مرگ یک سرباز جمهوری خواه» است. رابرت کاپا، عکاس انسانگرا و ضدجنگ از سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ از جنگ داخلی اسپانیا است.
کاپا در این عکس معروف از لحظه مرگ یک سرباز جمهوری خواه اسپانیایی در جنگهای داخلی اسپانیا که پس از اصابت گلوله به سرش توسط دشمن کشته شد؛ عکاسی کرده است. این عکس در آن زمان نیز بسیار تاثیرگذار بود و باعث شد که مردم بر ضد نیروهای فرانکو، از جمهموریخواهان حمایت کنند.
این عکس از این لحاظ بحث برانگیز بوده که برخی معتقدند این عکس ساختگی و صحنهسازی شده است. این سرباز اسپانیایی در عکس لباسی غیرنظامی به تن دارد و یک ساسبند چرمی هم برای نگهداری فشنگ روی لباسش بسته شده و تفنگش در حال رها شدن از دست راست اوست. دستهایی که به شکل صلیب باز شدهاند.
این عکس معروف روی کتاب اسپانیا در قلب ما اثر پابلو نرودا هم در سال ۱۳۶۳ با ترجمه فرامرز اسماعیلی و احمد کریمی حکاک چاپ شده است.
همچنین فلیچ بیتو، عکاس بریتانیایی-ایتالیایی نیز یکی از اولین عکاسانی بود که از شرق آسیا عکس گرفت و از اولین عکاسان جنگ بود. آثار او تصاویری از وقایعی مانند شورشهای ۱۸۵۷ در هند را نشان میدهد و نمایانگر اولین بخش مهم عکاسی خبری است. اما یکی از عکسهای معروف بیتو و در واقع عکس بینظیر بیتو در لاکنا است. جایی واقع در قصر اسکند که با بمباران بریتانیاییها با خاک یکسان شد، در این عکس حیاطی پر از استخوان شورشیان به تصویر کشیده شده است. در این عکس وی تنها صحنه پردازی که شاید انجام داده، پخش کردن استخوانها در کل حیاط است.
اما جدا از ساختگی بودن یا مستند نبودن یک عکس، بیشتر عکسهایی که با موضوع جنگ باقی ماندهاند طراحی شده نیستند و ارزش خبری بسیاری دارند. یکی از مشهورترین عکسهای دنیا و شاید بتوانم به جرأت بگویم، مشهورترین عکس جنگ ویتنام، عکسی است موسوم به دختر ناپالمی.
این عکس جزو عکسهایی است که بدون شک و با اطمینان میتوان گفت دستکاری نشده است. این عکس رعب آور مربوط به جنگ ویتنام در سال ۱۹۷۲ و عکاس آن هاین نیک اوت است. این عکس کودکی روستایی را نشان میدهد که در لحظه انفجار بمب ناپالم آمریکایی در جاده از دست سربازانی که پشت سرشان هستند فرار و از ترس گریه میکند.
ابتدا در مورد انتشار آن با توجه به برهنه بودن دختر تردید وجود داشت، اما در آن زمان عکاس دیگری به نام «هورست فاس»، استدلال کرد که نباید جلوی انتشار این عکس را که رذالت و وحشت جنگ را نشان میدهد گرفت، عکس روز بعد منتشر شد و کاور روزنامه نیویورک تایمز شد. این عکس بعد از انتشار بازتاب زیادی پیدا کرد و به نماد مبارزات ضد جنگ تبدیل شد، در سال ۱۹۷۲ نیز برنده جایزه پولیتزر و World Press Photo شد.
با مقایسه عکس نیک اوت با عکسی که از همان جاده در چهل سال بعد وجود دارد، میتوانید به ارزش تاریخی و هنری و انسان دوستانه عکاسی پی ببرید. اگر نیک اوت عکس دختر ناپالمی را ثبت نمیکرد چه کسی فکر میکرد در این جاده به ظاهر آرام چه اتفاقات دهشناکی گذشته است!
در ایران نیز کم نیستند عکاسانی که توانستند مصائب و واقعیتهای جنگ را با هنر عکاسی خود به تصویر بکشند.
یکی از معروفترین این عکسها مربوط به «کاوه گلستان» عکاس خبری و مستندساز از دوران دفاع مقدس است. کاوه گلستان در میان خبرنگاران عکاس بینالمللی نیز شناخته شده است. وی در این عکس رزمندهای را به تصویر کشیده است که خود را به سمت پایین خاکریز پرتاب میکند تا گلوله توپ دشمن به او نخورد.
عکسی دردناک دیگری هم از بمباران شیمیایی حلبچه وجود دارد که این عکس را احمد ناطقی در مارس ۱۹۸۷ در حین بمباران شیمیایی حلبچه گرفته است. احمد ناطقی عکاس ایرانی است که بیشتر به خاطر عکسهایش از جنگ ایران و عراق معروف است.
وی از اولین کسانی بود که در ساعات اولیه بمباران شیمیایی حلبچه وارد منطقه شد و عکسهای تکان دهندهای گرفت. در میان عکسهای مختلفی که احمد ناطقی گرفته است، عکس عمر خاور در آغوش پسر مردهاش شهرت جهانی یافت. عمر خاور یکی از هنرمندانی بود که در زمینه تئاتر در حلب فعالیت میکرد.