تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۴۰۱ - ۱۳:۱۱

میان دو گذر سعدی و پشت مطبخ که ما را از مجسمه علی اکبر خان اصفهانی به میدان نقش‌جهان متصل می‌کنند، حجره‌ای کوچک اما چشم‌نواز، جلوه‌نمایی می‌کند، نامش ارمغان است... ارمغان صنایع‌دستی ناصر عباسی، نگارگر کهنه‌کار سپاهان که دستانش هنوزهم قدرت ساخت و پرداخت را به رخ می‌کشند.

به گزارش همشهری آنلاین، از چهارباغ عباسی و دروازه دولت‌خانه صفوی، پیاده‌راه را طی می‌کنم... آن‌سوتر از چهل‌ستون و رکیب‌خانه، مجسمه علی اکبر اصفهانی ایستاده است که نگاهش هادیِ هر عابری است به میدان جهانی نقش‌جهان. از اینجا گنبد مسجد جامع عباسی نیز پیداست که هنوز محصور است و رنجور. با گامی چند به گذر سعدی و بعدازآن به گذر پشت مطبخ می‌رسیم که این هردو نیز گذرگاه پیاده‌ی عابران‌اند... اما در میانه این دو راه هادیِ رهگذران که هنرخیز است و هنرپرور، حجره‌های مختلفی دیده‌ می‌شود که هنرمندانش عاشقانه در سپاهانی که از گذشته کمتر نشانه دارد، هنوزهم می‌سازند و می‌پردازند، ناصر عباسی یکی از همان آدم‌های متعهد و اخلاق‌مداری است که از دیار گذشته‌ی نصف جهان نشانه‌ها دارد...

در ارمغان صنایع‌دستی ناصر عباسی با گذشته‌ای پیویند می‌خوریم که هنر ارج داشت و هنرمند، منزلت. آسمان اصفهان همیشه صاف بود و آبی. زاینده‌رود بدون آب برای هیچ رهگذری تصور نمی‌شد. چهارباغ، چهارباغ بود و طلا و طلافروشی راه به بازار هنر نداشت. گردشگران خارجی برای خریدن هنرهای سنتی و صنایع‌دستی اصفهان سرودست می‌شکستند و هنرمند، غم نان نداشت. ناصر عباسی یادآوریِ همان روزهایی است که اصفهان سر به زیر نداشت، او یادگاری است از باهم بودنِ فتح‌الله عباسی، جعفر فتاحی، رضا فتاحی و البته سیاوش کاوش... که هریک در دنیای نگارگری اصفهان‌ صاحب سبک و ذوق و درایت‌اند.

گفت‌گوبا استاد ناصر عباسی، هنرمند پیشکسوت نگارگری را بخوانید:

استاد، چه زمانی به نگارگری مشغول شدید؟

من سوم فروردین‌ماه ۱۳۲۹ در چادگان متولد شدم و وقتی ۹ سال داشتم به همراه و مادرم به اصفهان آمدیم و از ۱۰ سالگی نزد برادرم «فتح‌الله عباسی» به نگارگری مشغول شدم و شب‌ها به اکابر می‌رفتم و درس می‌خواندم.

کجا درس می‌خواندید؟

کلاس ششم را به‌صورت شبانه در دبیرستان مؤیدی در چهارباغ پایین خواندم که الآن دیگر نیست. قبل از آن‌هم در چادگان بودم. درمجموع فقط تا کلاس ششم درس خواندم و بعد هم کارم را ادامه دادم.

تنها استاد شما در نگارگری، برادرتان بود؟

بله استاد فتح‌الله عباسی.

برادرتان نگارگری را از چه کسی آموخت؟

او شاگرد مرحوم «استاد مهدی شریفیان» بود که در خیابان چهارباغ مغازه داشت و در زمینه مینیاتور و میناسازی کار می‌کرد.

سبک شما با برادرتان یکی است؟

خیر، تخصص برادرم بیشتر روی نقاشی اسب و شکار بود، اما سبک کار من با برادرم تفاوت دارم و خودم دوست داشتم هر موضوعی که برایم جذاب بود را کارکنم، ولی الفبای کار را نزد برادرم آموختم.

چه موضوعاتی کار می‌کنید؟

چهره، طبیعت روستا، بناهای تاریخی، گل و مرغ، مراسم سنتی مانند عروسی و خیلی از موضوع‌های دیگر را در ابعاد گوچک و بزرگ کار می‌کنم. البته همه را به‌طور تخیلی کارکرده‌ام، چراکه نگارگری بر اساس تخیل است ولی ازآنچه می‌دیدم الهام می‌گرفتم و تا الآن هم به همین صورت ادامه داده‌ام.

روی چه بوم‌هایی؟

مقوای ماکت در اندازه کوچک تا تابلوهای بزرگ و همینطور استخوان قلم پای شتر. یادم است موقعی که من کار روی جعبه استخوان را شروع کردم فرد دیگری این کار را انجام نمی‌داد و الحمدالله الآن دست زیاد شده و خیلی‌ها کار می‌کنند. روی کارهای زینتی مثل صدف و سنگ‌های قیمتی هم کار می‌کنم.

با چه متریالی کار می‌کنید؟

با آبرنگ و گواش کار می‌کنم، روی بعضی از کارهایی که قاب گرفته نمی‌شوند هم حتماً باید روغن جلا یا پلی‌استر بزنیم که ثابت شود.

به‌غیراز استاد فتح‌الله عباسی سایر خواهران و برادرانتان ‌هم فعالیت هنری داشتند؟

ما ۴ برادر هستیم و خواهر ندارم. برادر بزرگم «فتح‌الله» در کار نگارگری بود و هنوز هم در خانه کار می‌کند، دومین برادرم «عبدالله» از بچگی در خاتم‌سازی بود، «امان‌الله» نیز کوچک‌ترین برادرم است که کار اداری داشت و نگارگری را هم به‌صورت تفننی انجام می‌دهد.

فرزندان شما چطور؟

من ۴ فرزند دارم؛ دو پسر و دو دختر. پسر بزرگم «مسعود» در اداره مسکن و شهرسازی کار می‌کند، پسر دوم من «محسن» کارمند بیمارستان امام حسین(ع) است و بعدازظهرها به همین مغازه می‌آید و نگارگری کار می‌کند. دخترم «پروانه» در رشته طراحی فضای سبز و «پروین» هم در رشته شیمی تحصیل‌کرده است. فقط پسرم محسن به نگارگری پرداخته است و خیلی خوب کار می‌کند و مانند خودم به همه موضوعات نگارگری علاقه دارد.

از بین خانواده عباسی، فقط پسر شما نگارگری را ادامه داده است؟

خیر، پسر برادرم فتح‌الله، با نام «علی» هم نگارگری را در حد عالی کار می‌کند و هم به آبرنگ و هم به نگارگری تسلط دارد، برادرش «محمد» نیز نگارگر است.

پدرتان چه شغلی داشت؟

پدرم «یدالله عباسی» کارگر کارخانه بارش بود و مادرم «دل آرام عباسی» با پدرم پسرعمو و دخترعمو بودند.

پدر و مادرتان با کار هنری شما مخالفتی نداشتند؟

خیر چون اگرچه نامش هنر بود، ولی از راه آن به دنبال کسب درامد بودیم و خرجمان درمی‌آمد و آن‌ها هم مخالفتی نداشتند.

اولین کارتان را به خاطر دارید؟

بله تصویری از پل خواجو کار کردم که سریع فروش رفت، بعد هم تصویر صحنه‌ای از «ایلوش» در فیلم «حسین کرد» را کشیدم که این فیلم در آن زمان خیلی گل کرده بود.

تا چه سالی با برادرتان کارکردید؟

تا سال ۷۵ نزد برادرم بودم.

وقتی با برادرتان کار می‌کردید آثارتان را امضا می‌کردید؟

ما تا سال ۱۳۶۵ حق امضا نداشتیم و بیشتر برند برادرم بود و ایشان کارهای ما را امضا می‌کرد.

کارگاه برادرتان کجا بود؟

قبل از انقلاب مغازه‌ای در چهارباغ پایین داشتیم. بعد هم که بازار هنر را تعمیر کردند مغازه‌های این بازار را به همه‌کس نمی‌دادند، امتحان می‌گرفتند و کارها را می‌دیدند و مغازه‌ها را به استادان درجه‌یک رشته‌های هنری می‌دادند نه به طلافروش‌ها! به‌این‌ترتیب یک مغازه را به برادرم دادند یعنی به او ‌فروختند که طبقه بالای آن کارگاه و طبقه پایین فروشگاه بود.

چند سال با برادر کار کردید؟

از ۱۰ سالگی به مدت حدود ۲۰ سال نزد برادرم فتح‌الله کار کردم.

چه افراد دیگری در کارگاه استاد فتح‌الله عباسی نگارگری کار می‌کردند؟

حدود ۱۰ نفر آنجا کار می‌کردیم؛ جعفر فتاحی و برادرانش رضا فتاحی و مرحوم حبیب فتاحی، علی آقا لباف، امین فردوسی، رضا فردوسی، سیاوش کاوش و فرد دیگری به نام عبدالوهاب را هم یادم هست که همگی شاگردان برادرم بودند.

استاد سیاوش کاوش در چه زمینه‌ای کار می‌کرد؟

او در زمینه قلم‌گیری و پرداز حرف اول را می‌زد و کارش بی‌نظیر بود البته طراح نبود و از روی طرح‌های موجود کار می‌کرد اما در حد خیلی عال ی. حتی کارهای استاد فرشچیان را هم درست عین خود اثر و شاید بهتر از اصل اثر کپی می‌کرد. پردازهای صورت که آقای کاوش کار می‌کرد درجه‌یک بود. او مدتی در کارگاه برادرم هم در چهارباغ و بعد هم در بازار هنر کار می‌کرد که بعد یک عده او را دیدند و شناخت پیدا کردند و آقای کاوش را بردند برای خودشان... چون دیدند کارش خیلی خوب است؛ شنیده‌ام که بنده خدا آقای کاوش ویلچر نشین شده است.

مقدار کار در گذشته چطور بود؟ یعنی سفارش زیاد بود و شما هم مجبور به کارِ بیشتر بودید؟

بله ساعت ۷ صبح سر کار می‌رفتیم و تا حدود ساعت ۹ و ۱۰ شب کار می‌کردیم و بعد که به منزل می‌آمدم برای خودم در سبک‌های دیگر کار می‌کردم. آن زمان دست زیاد نبود یعنی اگر کسی کار نگارگری می‌خواست باید در نوبت می‌ماند چون کسانی که نگارگری کار می‌کردند انگشت‌شمار بودند.

تا چه سالی نزد استاد فتح‌الله عباسی بودید؟

تا حدود سال ۶۰ نزد برادرم شاگردی می‌کردم، بعد کنار برادرم مغازه‌ای در بازار هنر گرفتم و جعفر فتاحی هم با ما شریک شد و نصف مغازه را من گرفتم و نصف دیگر آن به نام برادرم و جعفر فتاحی بود و چند سال آنجا کار می‌کردیم ولی بازهم برادرم کارهایمان را می‌فروخت تا اینکه سال ۷۵ آقای فتاحی تصمیم به جدا شدن گرفت و مغازه را فروختیم و هرکس سهم خودش را برداشت. من از آن سال یعنی سال ۷۵ به این مغازه آمدم که بین گذر سعدی و گذر پشت مطبخ قرار دارد و نامش را «ارمغان اصفهان، صنایع‌دستی عباسی» گذاشتم. از ساعت ۱۰ صبح می‌آیم و تا ساعت ۳ بعدازظهر در مغازه هستم و سعی می‌کنم در خانه ۳ یا ۴ ساعت کارکنم، پسرم محسن هم عصرها به مغازه می‌آید.

در این سال‌ها هنرجو هم داشتید؟

بله، اما مهم‌ترین آن‌ها پسرم محسن است که بعدازظهرها به همین مغازه می‌آید و کار می‌کند، فرد دیگری هم بود به نام مهدی ابوطالبی که البته این هنر را رها کرد. افراد زیادی آمدند اما کارشان استمرار نداشت. حتی آقای رضا فتاحی که الآن گل و مرغ کار می‌کند پیش ما کار می‌کرد و من تشخیص دادم که سبک کار ایشان به‌گونه‌ای است که می‌توانند در کار گل و مرغ خیلی پیشرفت کنند و چند تا کار گل و مرغ طرح زدم و ایشان کار کرد و خیلی کار خوبی شد و از آن زمان بود که ایشان دیگر به گل و مرغ علاقه‌مند شدند و الحمدالله پیشرفت کردند.

از میان واژه‌های نگارگری، مینیاتور، نقاشی ایرانی، کدام را برای این رشته مناسب‌تر می‌دانید؟

این هنر از قدیم به نگارگری معروف بود و حتی در دوران صفویه نیز همین نام را داشت، ولی بعدها با حضور توریست‌های فرانسوی، آن‌ها نام مینیاتور را روی این هنر گذاشتند و مینیاتور یعنی آثار ظریف و کوچک؛ اما استاد فرشچیان هم تأکید داشتند که به این هنر باید نگارگری گفته شود.

با چه مشکلاتی در هنرهای سنتی به‌ویژه نگارگری مواجه هستید؟

نبودن توریست یکی از بزرگ‌ترین مشکلات است، الآن دست زیاد شده و تقاضا نیست و توریست نیز اگر بیاید در انحصار تعداد خاصی است که از بالا قرارداد بسته و سفارش می‌کنند که از جای دیگری خریدی نداشته باشند، هرچند که خیلی تلاش شد تا این موضوع از حالت انحصار دربیاید، اما این قدرت مافیایی هنوز به کارش ادامه می‌دهد. ضمن اینکه صنایع‌دستی و هنرهای سنتی از طرف دولت حمایت نمی‌شود. از سوی دیگر فردی که فعالیت هنری دارد لزوماً در امر صادرات متخصص نیست و نمی‌تواند این کار را انجام دهد، درحالی‌که دولت یا سازمان صنایع‌دستی می‌توانند در این زمینه به هنرمندان کمک کنند، ولی در این مورد نشانه‌ای از همراهی دولت وجود ندارد. درحالی‌که پیش از انقلاب سازمان صنایع‌دستی، فروشگاه داشت و آثار هنرمندان را می‌خرید و به کشورهای دیگر صادر می‌کرد، اما چنین فعالیت‌هایی در زمینه هنر و صنایع‌دستی خیلی کم شد و الآن هم به صفر رسیده است تا جایی که پیشنهاد می‌دهند آثارمان را به‌صورت امانی نزد آن‌ها بگذاریم تا روزی به فروش برسند! وضعیت هنرمندان تا زمان در ابتدای انقلاب و حتی تا زمان ریاست جمهوری احمدی‌نژاد هم نسبتاً بد نبود، ولی بعدازآن به قهقرا رفت. کرونا هم مزید بر علت شد، درحالی‌که تا قبل از کرونا کم‌وبیش توریست می‌آمد، البته من شخصاً به‌طور مستقیم با توریست‌ها کار نمی‌کردم ولی افرادی از ما کار می‌خریدند و برای توریست‌ها کار می‌کردند و وضعیت هنرهای سنتی و صنایع‌دستی نسبتاً رونق داشت، ولی بعد حضور توریست‌ها به دلیل گسترش کرونا کم شد و تحریم‌ها شدت گرفت و از طرفی حتی قدرت خرید مشتریان داخلی نیز کاهش پیدا کرد.

الآن آثارتان را به چه شیوه‌ای می‌فروشید؟ مشتریان خاصی دارید؟

الآن مشتریان ما چند تا از مغازه‌داران هستند که از قدیم برای توریست‌ها کار می‌خریدند و فروش اینترنتی دارند.

با فضای مجازی کار نمی‌کنید؟

خیر!

استاد، شما بیمه هستید؟

متأسفانه خیر، حتی یک سال هم بیمه ندارم و مخارج روزمره هم به‌سختی تأمین می‌شود، اما خدا را شکر تا الآن درنمانده‌ایم.

برادرتان استاد فتح‌الله عباسی چطور؟

او هم همین‌طور.

انتظار شما از مسئولان چیست؟

دیگر از انتظار گذشته است... موقعی که ما جوان بودیم و قدرت داشتیم کارهای شاخصی انجام می‌دادیم که در حد موزه بود ولی آن موقع هم حمایت آن‌چنانی از ما نمی‌شد و مجبور بودیم به خاطر مخارج کارهای تجاری هم تولید کنیم که قیمت بالایی نداشته باشد و زود به پول نزدیک شود، اما الآن دولت باید از جوانانی که استعداد و علاقه و قدرت دارند و در این رشته فعالیت می‌کنند و می‌توانند کارهای شاخصی و در حد موزه انجام دهند را حمایت کنند تا بتوانند در آینده حرفی برای گفتن داشته باشند.

صحبت شما با جوانان چیست؟

اشتباه ما را انجام ندهند، یعنی اگر به هنر روی آورده‌اند به دنبال انجام کارهای تجاری نباشند و سعی کنند کارهای خوبی را ارائه کنند، چراکه اگر کسی بتواند روی کاری وقت بگذارد و پیشرفت کند هزینه‌ای که الآن می‌کند حتماً در آینده جبران می‌شود، البته به حمایت دولت هم نیاز دارد.

در جوانی هیچ‌وقت تصمیم نگرفتید که به هنرستان بروید؟

زمانی که آقای احمدی رئیس هنرستان هنرهای زیبای اصفهان بود یک روز به خانه ما آمد و کارهای من را دید که آن زمان حدود ۱۹ سال داشتم، اصرار داشت که به هنرستان بروم و درس بخوانم تا شاگردان دیگر از کارهای من تشویق شوند، ولی قسمت نشد چون با برادرم کار می‌کردم برخی کارها را باید باهم تمام می‌کردیم و وقت زیادی هم برای رفتن به هنرستان نداشتم.

فرد دیگری پیش از برادرتان استاد فتح‌الله عباسی به وادی هنر آمده بود؟

یک پسرعمه داشتیم به نام «قدرت الله ابوطالبی» که قبل از برادرم و من نزد آقای شریفیان کار می‌کرد و او باعث شد که برادرم فتح‌الله برای آموختن نگارگری نزد استاد مهدی شریفیان برود.

چه سالی ازدواج کردید؟

برادرم فتح‌الله ازدواج‌ کرده بود و پدرخانمش «محمدتقی فردوسی» نیز در زمینه نگارگری کار فعالیت می‌کرد. وقتی من هم از سربازی برگشتم فتح‌الله من را تشویق کرد که با او باجناغ شوم و این‌طور هم شد و خدا را شکر خوشحالیِ ما این است که بچه‌های خوبی دارم و همسرم «زهرا فردوسی» خوب و سازگار است و با همه داشته و نداشته‌هایم ساخته است.

با توجه به مشکلاتی که در مورد هنرهای سنتی وجود دارد و به آن‌ها اشاره کردید، هنوز هم به کارتان علاقه دارید؟

اگر یک‌بار دیگر امکان انتخاب شغل را داشتم بازهم نگارگری را انتخاب می‌کردم چون کارم را دوست دارم، عاشق کارم هستم و همین عشق به کارم باعث شده که در آن دوام داشته باشم. من روش به دست آوردن درآمد زیاد را بلد نبودم و این کار را نکردم اما خیلی‌ها کارشان به لحاظ کیفیت قابل‌مقایسه با ما نیست اما به لحاظ مالی پیشرفت زیادی داشتند. ما الحمدالله تا الآن درنمانده‌ایم و همه‌اش به خاطر علاقه به کارم است.

یعنی هنرمندِ عاشقِ نگارگری... ی.

بله، عشق، خواسته‌های قلبی است که باعث می‌شود آدم کم نیاورد و در سختی‌ها و مشکلات مقاوم باشد.

هنرمند هرجا که رود قد بیند و بر صدر نشیند؟

هنرمند متعهد بله، اگرچه الآن تفاوت با گذشته از زمین تا آسمان است، ولی هنرمند اگر متعهد باشد همین‌طور است؛ البته خیلی‌ها اسم هنرمند را یدک می‌کشند، ولی هنرمند کسی است که در هر کاری که حضور دارد تعهد داشته باشد، او باید بتواند به تعهد اخلاقی خود پایبند باشد.

از نگاه شما استادان تراز اول امروز نگارگری در اصفهان چه کسانی هستند؟

«علی» پسر برادرم فتح‌الله در سبک‌های مختلف خیلی خوب کار می‌کند، همچنین جعفر فتاحی، رضا عباسی، اکبر مصری پور و مهرداد صدری از  بهترین‌ها هستند. البته الحمدالله به‌واسطه دانشگاه هنر و کلاس‌هایی که همین اساتید برگزار می‌کنند تعداد افرادی که در زمینه نگارگری کار می‌کنند، بسیار است.

آینده خوبی را برای نگارگری اصفهان متصور هستید؟

کسی که بخواهد در آینده در زمینه نگارگری کار کند اگر بخواهد برای امرار معاش خود این کار را انتخاب کند آینده‌ای ندارد اما اگر از روی علاقه و عشق به این هنر روی بیاورد بسیار لذت‌بخش است.

صحبتمان را با حال و هوای اصفهان در روزگاری که هنر رونق داشت تمام کنیم، کمی از اصفهانِ آن زمان بگویید.

با الآن خیلی متفاوت بود، اصفهان آرامش بسیاری داشت و آثار تاریخی جلوه می‌کردند اما از زمانی که ساختن ذوب‌آهن شروع شد اصفهان هم پرجمعیت شد و مهاجران زیادی به این شهر آمدند و برج‌سازی‌ها شروع شد و اصفهان حال و هوای قدیم خود را از دست داد. بی‌توجهی‌ها به هنر زیاد شد و هنر و هنرمندی از رونق افتاد، طبیعت هم از بین رفت، زاینده‌رود از بین رفت. من زاینده‌رود را بدون آب به یاد ندارم به‌طوری‌که یادم است یک‌بار بارندگی آن‌قدر زیاد بود که آب از دهانه‌های سی‌وسه‌پل عبور می‌کرد و دهانه‌های پایین هم دیگر کشش نداشت، اما الآن در آن پیاده‌روی می‌کنند! گردوخاک و آلودگی هم نفس ما را بریده است و روزهای پاک در یک سال انگشت‌شمارند؛ خلاصه اینکه اصفهانِ امروز، اصفهان نیست...

منبع: ایسنا