تقریبا پنج ماه است که هیچ کنسرتی در کشور برگزار نمیشود. بحث معیشت اهالی موسیقی در کنار نیازهای روحی مردم برای حضور در کنسرتها، مباحث مهمی است که باید به آن پرداخته شود.
به گزارش خبرنگار سینمایی ایرنا، «نیم فصل لیگ تمام شد. همه فوتبالشان را انجام دادند. مثل پزشکان و... ولی کسی بابت انجام شغلشان به آنها دشنام نمیدهد انجام این مشاغل عادی سازی به حساب نمیآید. ولی نوازندگان موسیقی... بیکاراند و به فروختن وسایلشان روی آوردهاند.» این جملات تازهترین واکنش محمد معتمدی خواننده مطرح کشورمان نسبت به عقب افتادن مقوله اجراهای زنده در برابر دیگر مشاغل است. او اعتراض کرده و بهنوعی خواستار برقراری کنسرتها شده است. واکنشی که با موافقت و مخالفت گروههایی مواجه شده است.
در اتفاقات اخیر، رخدادهای تلخی به وقوع پیوست و باید پذیرفت که جامعه موسیقی کشور بهعنوان یکی از پیشرانهای اصلی حوزه فرهنگ، شرایط روحی مساعدی نداشته است اما آیا راهکار، تعطیلی کنسرتها است و اگر این راهکار، علاج درد است، تا چه زمانی میتوان نسبت به بایکوت و تحریم کنسرت، صبر کرد؟
اینجاست که میتوان به واکنش محمد معتمدی، به دیده دیگری نگریست و در روزگار فشار رسانهها، به کشف مسیری رسید تا هم آلام مردم جریحهدار نشود و هم به راهحلی علمی و عملی برای متضرر نشدن بیشتر اهالی موسیقی رسید.
موسیقی چه گناهی کرده که در برابر فعالیت نرمال و عادی ورزش، سینما، خواروبار فروش، بازاری و . . . باید به تنها صنفی تبدیل شود که در شرایط فعلی، باید تحریم شده و عزادار بماند؟
ایران، پائیز خوبی را پشت سر نگذاشت. اتفاقهای بدی در این برهه رخ داد که سبب شد تر و خشک با هم بسوزند. برخی، مطالبات بهحقی را مطرح کردند و عدهای دیگر با سوءاستفاده از این شرایط، تا توانستند، از آب گلآلود ماهی گرفتند و ضربات اقتصادی شدیدی را بر میلیونها شهروند وارد آوردند.
این جماعت که مستقیما از رسانههای خارجی خط میگرفتند، نقشهراه خطرناکی را پیش گرفتند. به سلبریتیها و افراد مشهور فشار آوردند تا در برابر وضع موجود، طبق نظر و خواست آنها موضع بگیرند، از مغازهداران خواستند کرکره مغازههای خود را برای روزهای متوالی بالا نکشند، از مردم خواستند تا قبوض آب، برق، گاز و تلفن خود را پرداخت نکنند، از ورزشکاران میخواستند تا به میدان نروند و . . .
اما آنچه در تمامی این درخواستها مشهود بود آنکه آنهایی که شعارهای آنچنانی سر میدادند، با این قبیل فشارها و تهدیدها، مشی دیکتاتورمآبانه خود را با بیرحمی بالایی نشان دادند و مهمتر از آن اینکه، آنچه برایشان مهم نبود، مردم بود و اینکه اینهایی که دعوت به بیکاری و بیرونقی اجتماعی شده بودند، چطور میتوانستند در این شرایط سخت اقتصادی، ارتزاق کنند؟
در این بحبوحه، مردم تحت شدیدترین فشارها قرار گرفتند و نشاط اجتماعی تاحدود بسیاری، فروکش کرد. نیاز بود که برای تغییر این فضا، راهکارهایی اجرایی شود. همان جماعت اما پیشبینی کردند حتی اگر این راهکارها عملیاتی هم شود، مردم به اندازهای داغدار هستند که هیچ استقبالی از آن طرحها به عمل نمیآورند اما در میدان عمل، همه چیز فرق میکرد.
سینماها با چند فیلم جدید توانست پذیرای تعداد مخاطبان بسیار زیادی باشد بهطوری که در ابتدای اکران این فیلمهای جدید، بیش از ۴۰ درصد بر تعداد مخاطبان افزوده شد. تئاترهای کمدی در سینماها و پردیسها روال اجرای هر شب خود را برای بیش از ۲ ماه حفظ کرد بهطوری که برای این نمایشها که تعدادشان، تنها در پایتخت، بیش از ۲۵ نمایش است و بلیت آن از ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار تومان شناور، کمتر صندلی خالی را میتوان پیدا کرد. کنسرت خنده حسن ریوندی با بلیت ۶۵۰ هزار تومان برگزار شد و در عرض چند ساعت، تمام بلیتهای آن فروخته شد، مسابقات فوتبال و سایر رشتههای ورزشی طبق برنامه جلو رفت و فدراسیونها اکنون با این فشار مردمی مواجه هستند که چرا اجازه حضور تماشاگر را نمیدهند و . .
در این میان، آخرین حلقه فشار دیکتاتورها، جمعیت مظلوم موسیقی است. جمعیتی که از نوازنده، آهنگساز و خواننده گرفته تا کمپانی، سالندار و حتی بوفهدار آن سالن را شامل میشود و اکنون برای بیش از ۵ ماه است که هیچ برنامهای را اجرا نکرده است. این روزها فشار مضاعفی بر روی خوانندگان است که چطور میتوانید با این حال غمگین مردم، به روی سن رفته و اجرا کنید؟
این مطالبه، بهاندازهای است که نمیتوان در برابر جریانی که با این تهدیدها شکل گرفته، سکوت کرد و به پرسشهای زیر پاسخ نداد:
۱. بیشتر از ۵ ماه است که هیچ کنسرتی در ایران برگزار نمیشود. با فرض تمول برخی خوانندگان چهره، دیگر جمعیت کثیر موسیقی که هیچ حقوقی ندارند و ارتزاق آنها از مسیر اجرای زنده مهیا میشود، چگونه روزگار بگذرانند؟
۲. موسیقی چه گناهی کرده که در برابر فعالیت نرمال و عادی ورزش، سینما، خواروبار فروش، بازاری و . . . باید به تنها صنفی تبدیل شود که در شرایط فعلی، باید تحریم شده و عزادار بماند؟
۳. این کسانی که بلیت سینما و تئاتر میخرند، با میل شخصی خود دست به این خرید میزنند. کافی است فایلهای خرید بلیت کنسرتها باز شود تا ببینیم همین مردمی که دیکتاتورها آنها را عزادار میخوانند، چگونه در کسری از ساعت، تمام بلیتهای این کنسرتها را میخرند و کار به بازار سیاه کشیده میشود.
محمد معتمدی که در این زمینه، اعتراضهای بهحقی را مطرح کرد، هماکنون به سیبل تهدیدها تبدیل شده است. او بهعنوان خوانندهای که ارتباط نزدیکی با موزیسینها و نوازندهها دارد، از نبود اقتصاد نرمال در حوزه موسیقی گلایه کرد و عنوان نمود که نوازندگان، به سازفروشی روی آوردهاند. ادعایی که پیشتر نیز مطرح شده بود. ضمن آنکه حرفهای محمد معتمدی، حرف دل بسیاری از خوانندگانی است که میخواهند کنسرت بدهند اما از تهدیدهای دیکتاتورها واهمه دارند.
بنابراین در شرایط کنونی، تمام دولت باید پشت موسیقی کشور بایستد و خیلی فوری، زمینه اجرای کنسرتها در حوزهها و فضاهای گوناگون را فراهم آورد. به این ترتیب، هم جریان موسیقی و کنسرت کشور، بهمانند سایر فعالیتها، روی دور عادیسازی میافتد و هم این روحیه افسرده جمعی که کشور را دربرگرفته، زدوده شده و نفسی تازه به نشاط اجتماعی کشور دمیده میشود.
این، خواست حداکثری اهالی موسیقی و مردمی است که میخواهند پس از چند ماه ناراحتی، به زندگی عادی بازگردند و در این بین، کنسرت بهعنوان پیشران نشاط اجتماعی، نقش تعیینکنندهای در تغییر فضا و چرخش به سوی شادی عمومی دارد.