به مانند فیلم لیدی برد ساخته گرتا گرویگ که روایتش مربوط به آمریکای سال ۲۰۰۲ و شهر ساکرامنتو و اوضاع و احوال اقتصادی ناخوشایند آن دوران و رابطه مادر و دختر اوست، «دختر آرام» نیز میتواند مانند لیدی برد داستانی عام و بدون محدوده جغرافیایی و زمانی نیز داشته باشد. چنانچه مکان، ایرلند و زمان سال ۱۹۸۱ است. با این تفاوت که «کایت» دختر کوچک داستان، مادر و پدر را در قالب یک زوج میانسال تصور میکند. یک احساس واقعی از یک حضور تابستانه نزد ایبلین و شان. کایت در تابستان به خانه دخترعموی مادرش میرود تا خانه شلوغ آنها خلوتتر شود. طرفه آنکه مادرش برای بار ششم در شرف زایمان است. «کایت» دختر محبوب خانواده نیست. او را موجود عجیب و غریب خانواده صدا میکنند و به چشم هیچ کدام از برادران و یا خواهرانش نمیآید. پدرش یک لاابالی تمام عیار است و مادرش یک سر دارد و هزار سودا برای رسیدگی امور زندگی آنها.
حضور «کایت» نزد زوج میانسال ایبلین و شان اگرچه ابتدا او را معذب می کند اما کار در مزرعه، حرفهای مادر و دختری و دختر و پدری و پی بردن به یک راز سهمگین که همانا افتادن پسر ایبلین و شان در چاه مزرعه و فوت اوست، به مرور به جمع سه نفره آنها روح واحد تزریق میکند. به نحوی که نه آنها ته دلشان راضی است که کایت نزد خانواده برگردد و نه دختر کم حرف داستان مایل است دوباره با خانواده اش به ویژه پدر بیکاره و لابالیاش روبرو شود. سکانس پایانی فیلم به شیوایی و به سینماییترین وجهی این حس و حال را به بیننده منتقل میکند.
کولم برت توانسته یک ملودرام جذاب را سروشکل دهد و در این راستا فیلمبرداری و بویژه تدوین فیلمش به کمکش آمدهاند. به همه اینها باید حضور فاخر و مطمئن «کری کرالی» در نقش ایبلین را اضافه کنم که موتور متحرک فیلم است. دست برقضا اصل داستان در حومه شهر واترفورد ایرلند روی میدهد که زادگاه این بازیگر تئاتر و سینمای ایرلند و مجری محبوب تلویزیون است.
بضاعت اطلاعات نگارنده نسبت به عوامل فیلم اندک است. من هیچ فیلمی از کولم برت ندیدهام و از بین بازیگران فیلم نیز هیچکدام بجز «کری کرالی» را نمیشناختم. با اینهمه بده بستانهای بازیگران بسیار منطقی و عالی، از کار درآمده است. اندرو بنت در نقش شان و مهمتر از همه کاترین کلینچ در نقش کایت به حق در فیلم درخشیدند. موسیقی استیون رنیکس نیز بر فیلم نشسته است. همانند موسیقی وی که برای فیلم اتاق محصول ۲۰۱۵ ساخته بود.
توجه داشته باشید که دیالوگها در فیلم در عمده سکانسها با لهجه بسیار غریب و سخت ایرلندی/آیریش روایت میشود. پدر کایت مطلقا آیریش نمیداند اما کایت حتی با مادرش و یا با زوج میانسال ایبلین و شان به لهجه آیریش سخن میگوید. حرفم اینست که اگر دختر آرام یک فیلم صامت نیز میبود، با یکی دو زیرنویس بازهم یک روایت تصویری دلچسب، دلگرم کننده و جذاب جلوهگری میکرد. دختر آرام نه جغرافیا و نه زمان و مکان خاصی را به عاریه نمی گیرد. در واقع تصویر خالص و سینمای محض است. حتی به جرات می توانم دختر آرام را در مواردی با قوش ساخته کن لوچ محصول ۱۹۶۹ همطراز بدانم. فیلمی از ماجرای زندگی یک پسرک کوچک و نحیف به نام بیلی که پیدا کردن یک قوش برایش درمان روحی و عاطفی تمام کمبودهایش است. به مانند کایت که با زندگی در کنار ایبلین و شان، مهر و محبت یک پدر و مادر حقیقی را تجربه میکند.