به گزارش همشهری آنلاین، «زینب حیدری»، بانوی طلبه ۳۹ ساله خوزستانی که امروز بهعنوان یک عروسکساز خلاق و موفق شناخته میشود، آرزوها و رویاها همیشه انگیزه حرکت و تلاش بوده. نمونهاش، طراحی و ساخت عروسکهای ایرانی اسلامی «آلاء» و «علا» که تحقق رویاهای کودکی او در دهه ۶۰ و سالهای موشک و بمباران است و بعد از ۳۰ سال، فرصت دوباره زندگی کردن در روزگار کودکی را به او هدیه داده.
وقتی عروسکهای پلاستیکی دهه ۶۰ به من ایده داد
«عروسکهای پلاستیکی، یکی از خاطرههای مشترک بچههای دهه ۶۰ بود؛ عروسکهای بیکیفیتی که با آن زوائدی که داشتند، همیشه حس ناخوشایندی به بچهها میداد. اگر هم خیلی پیشرفته میشدند، نهایتاً چشمهایشان باز و بسته میشد. اما همان هم، بعد از مدتی تبدیل به سوهان روح دیگری برای ما میشد چون به مرور، یکی از چشمهای عروسک، باز میماند و آن یکی، بسته میشد. همه اینها باعث شد خاطره خیلی بدی از آن عروسکها در ذهن من ثبت شود.»
باید دهه شصتی باشی تا حس «زینب حیدری» از در دست گرفتن آن عروسکهای زائدهدار و غصه کودکانهاش از معیوب شدن سریع آنها را درک کنی. دخترک رؤیاپرداز آن سالها البته اصلاً میانهای با بچههای پرتوقع امروزی نداشت و آنچه از عروسکش انتظار داشت، فقط یک حس خوب بود: «اصالت من، به دشت آزادگان در استان خوزستان برمیگردد. جنگ که شروع شد، ما و خیلیهای دیگر به شهر بهبهان کوچ کردیم. بعد از چند سال زندگی در این شهر، ازآنجاکه پدرم طلبه بود، به شهر قم رفتیم و مجاور حضرت معصومه (س) شدیم. در قم که ساکن شدیم، ۵ ساله بودم اما خوب یادم است خانمهای همسایه با لباسهای قدیمی بچهها، پیراهن و شلوار کوچک میدوختند و داخلش را با پنبه پر میکردند. بعد با پارچه چلوار، یک صورت برایش درست میکردند، اجزای صورت را روی آن نقاشی و بعد، گلدوزی میکردند و این میشد عروسک. من خیلی دوست داشتم یکی از آن عروسکهای دستدوز ساده و نرم داشته باشم اما هیچوقت این اتفاق نیفتاد. درواقع من دوست داشتم عروسکی داشته باشم که جنسش اذیتم نکند و نرمی و زیباییاش طوری باشد که واقعاً حس مادری به من بدهد.»
یک روز، یکی از فرمایشات حضرت آقا در ذهنم جرقه زد. آنجا که فرمودند: «هرجا که قرار گرفتهاید، همانجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است.» با خودم گفتم: من الان که به مدارس دخترانه رفتوآمد دارم، در مرکز جهان قرار دارم. باید به سهم خودم، کاری برای این بچهها انجام بدهم. اینطور بود که انگشترم را فروختم و کلی پارچه نمدی در رنگهای مختلف، انواع لوازم تحریر و وسایل تزیینی خریدم تا ایدهای که به ذهنم رسیده بود را اجرا کنم. خواهر همسرم هم با اینکه دو فرزند کوچک داشت، هفتهای یک روز از اهواز به خانه ما در اندیمشک میآمد و با هم محصولات هنری درست میکردیم. با استفاده از نمد، عروسک دخترکهای زیبای باحجاب درست میکردیم و آنها را روی دفترچه خاطرات میچسباندیم. یا این ایده را به صورت سرمدادی اجرا میکردیم.
اوایل این محصولات هنری را بهعنوان هدیه به بچهها میدادم و آنها هم خیلی خوششان میآمد اما از یک جایی به بعد، مدارس اندیمشک از کار ما استقبال و دعوت کردند این محصولات را در قالب نمایشگاه در مدارس به نمایش و فروش بگذاریم. تازه آنجا بود که فهمیدم چقدر جامعه ما به محصولات هنری با درونمایه حجاب نیاز دارد.»
وقتی عروسک روسی را ایرانیزه کردم!
برای مادر فعال و جوان، این تازه شروع ماجرا بود؛ ابتدای مسیر پر فراز و نشیبی که بعد از ۷ سال، امروز او را در قامت یک عروسکساز خلاق و دغدغهمند به جامعه فرهنگی هنری کشور معرفی کرده است. هموطن خونگرم خوزستانی دستمان را میگیرد و میبرد به آن نقطه سرنوشتساز و میگوید: «اولین سود حاصل از فروش آن عروسکهای باحجاب نمدی، ۹۰ هزار تومان بود. در ادامه که این مبلغ به ۱۵۰ هزار تومان رسید، با آن یک چرخ خیاطی دستی خریدم چون قصد داشتم کارهای بزرگتری را شروع کنم.
از آن موقع، کار من شد سرک کشیدن به صفحات آموزش عروسکسازی داخلی و خارجی در فضای مجازی و از همین طریق، ساخت عروسک روسی را یاد گرفتم. اما اصلاً قصد نداشتم چنین عروسکی بسازم چون نهتنها با فرهنگ ما سنخیتی نداشت بلکه عروسک کاملی هم نبود و بچهها با آن ارتباط برقرار نمیکردند. مثلاً دهان نداشت درحالیکه بچهها دوست دارند با عروسکشان حرف بزنند و در خیال خودشان از او جواب بگیرند. بر همین اساس، وقتی کاملاً به ساخت عروسک روسی اشراف پیدا کردم، شروع کردم به ایرانیزه کردن آن و کمکم این عروسک تبدیل شد به عروسک ایرانی اسلامی!»
اما قرار بود این عروسک خاصِ تغییر ماهیت داده! را با چه اسمی صدا بزنند؟ خانم هنرمند لبخندبرلب در این باره میگوید: «۶ ماه برای اسم عروسک، تحقیق و جستوجو کردم. دنبال اسمی بودم که لطیف باشد، راحت تلفظ شود و در ذهنها بماند. اما هرچه بیشتر گشتم، کمتر پیدا کردم. عاقبت به قرآن تفأل زدم. سوره «الرحمن» آمد و آیه «فبأی آلاء ربکما تکذبان». اینطور بود که اسم «آلاء» به معنی «نعمتها» را برای عروسکم انتخاب کردم.»
فعالیتی که زینب حیدری ۷ سال قبل بهعنوان یک حرکت ذوقی انفرادی شروع کرد، حالا تبدیل به یک کار جدی گروهی شده است و نام او را در فهرست بانوان کارآفرین کشور ثبت کرده است. او در این باره میگوید: «بعد از اینکه عروسک آلاء به مردم معرفی شد و تعداد سفارشها بالا رفت، به فکر جذب همکار افتادم. همان ایام، گفتوگو با یکی از خانمهای اطرافم، جرقه این ماجرا را زد. ایشان میگفت: «من دوست دارم شاغل باشم و درآمد داشته باشم اما کار کردن در فضاهای کاری بیرون را دوست ندارم.» این موضوع برای من هم دغدغه بود که اشتغال، خللی در انجام وظایف همسری و مادری همکارانم ایجاد نکند و آنها بتوانند عروسکسازی را در منزلشان انجام دهند. از آن خانم دعوت به همکاری کردم و با کمک خود او، تعدادمان بیشتر شد و تبدیل به یک جمع ۱۰ نفری شدیم. بعد از آموزشهایی که به ۹ خانم همکارم دادم، آنها کار را در خانههای خودشان شروع کردند و هرچه گذشت، در عروسکسازی به مهارت بیشتری رسیدند.»
کارآفرین خوشفکر خوزستانی میگوید: «من با ساخت عروسک آلاء، برگشتهام به خاطرات کودکیام. درواقع، رویاهای کودکیام را با این عروسک، زنده کردهام و یک بار دیگر دارم کودکیام را بازی میکنم. شاید به همین دلیل است که این عروسک به دل مخاطبان نشسته است. شاید باور نکنید اما هرکدام از عروسکها که آماده ارسال میشود، قبل از گذاشتن آن در جعبه، اول میبوسمش. حتی بعد از ارسال، برای بعضی از عروسکها اشک میریزم چون احساس میکنم چشمهایشان هنوز خیره به من است...! میدانید، ما هنرمندان درواقع داریم رویاهایمان را به تصویر درمیآوریم. از مسئولان میخواهم حواسشان به رویاهای ما باشد.»