همشهری آنلاین، شقایق عرفینژاد: شهرام عبدلی پیش از این که وارد حوزه تصویر شود، بازیگر تئاتر بود. در طول سالهای زندگی کوتاهش هم نمایشهای زیادی بازی کرد. آخرین آنها پنچری نوشته فردیش دورنمات و به کارگردانی احسان ناجی بود که در تماشاخانه شهرزاد روی صحنه رفت. شهرام عبدلی در این نمایش نقش «آلفردو تراپس» را بازی میکرد؛ مردی که یک شب ماشینش در جادهای پنچر میکند و او وارد ویلایی میشود که چند قاضی بازنشسته در آن بازی عدالت راه انداختهاند. او به خوبی از پس این نقش سخت برآمد و خوش درخشید. با احسان ناجی در باره حضور شهرام عبدلی در این نمایش صحبت کردیم:
شما آخرین کارگردانی هستید که با شهرام عبدلی کار کردید. از حس و حالتان برایمان بگویید.
حس و حال غریبی است. شهرام عبدلی به معنای واقعی کلمه یک تئاتری بود. منش و رفتارش کاملا تئاتری بود. کلمه تئاتری از رفتار و ویژگیهایی نشأت میگیرد که شهرام عبدلی آنها را داشت. تفکرش برای نمایش پیش برنده بود و این ویژگیها با سواد همراه بود.
چطور شد که آقای عبدلی به این نمایش پیوست؟
شهریور ماه پارسال بود که میخواستیم نمایش پنچری را کار کنیم. گزینههایی هم برای این نقش داشتیم که در حال مذاکره با آنها بودیم. یکی از آنها هم خیلی اتفاقی شهرام عبدلی بود. پیش از آن اصلا با هم کار نکرده بودیم و آشنایی با هم نداشتیم. ولی روزهای آخر تمرین رابطهمان طوری بود که انگار سالهاست با هم دوست هستیم. به هر حال از بین گزینههایی که داشتیم با شهرام هم صحبت کردم و خیلی زود قرار گذاشتیم و همدیگر را دیدیم. بعضی از بازیگران اولین چیزی که میپرسند این است که دستمزد چقدر است، اما او اولین چیزی که او پرسید این بود که چه متنی را میخواهی کار کنی؟ وقتی هم گفتم قصد دارم پنچری دورنمات را کار کنم، متن را میشناخت و برایش خیلی جذاب بود. به خود او هم گفتم که برایم جالب است که متن را میشناسد. خیلی هم زود با هم به روی متن به نتیجه رسیدیم. اینها را به این دلیل که او فوت کرده است، نمیگویم. ما قرار بود چند متن دیگر هم با هم کار کنیم. آخرین تلفنی که با هم داشتیم شنبه پیش از شنبهای بود که او به کما برود. قرار بود وقتی به تهران رسید، صحبتهایمان را برای کار جدید شروع کنیم.
از تمرینها برایمان بگویید. در باره رفتار حرفه ای او کمی صحبت کردید. دوست دارم بیشتر برایمان بگویید.
شهرام با کارگردانهایی مثل دکتر علی رفیعی کار کرده بوده و کنار بازیگرانی مثل سعید پورصمیمی روی صحنه بوده است. همینطور برای داود رشیدی روی صحنه بازی کرده است. بنابراین پیشینه تئاتری قوی داشت. سالها کار تصویری باعث نشده بود منش تئاتریاش را فراموش کند. همیشه سر وقت سر تمرین حاضر میشد و انرژی میگذاشت. بگذارید یک خاطره برایتان بگویم. یک روز دستیار من خواست برای او چای بریزد. اما شهرام اجازه نداد و خودش چای ریخت. گفت اینجا تئاتر است و همه باید در همه کار شریک باشند. یادم است یک ماه در کار به دلیل انتخاب بازیگر وقفه افتاده بود. هر بازیگری بود شاید خوشحال هم میشد که میتواند استراحت کند. ولی شهرام به من میگفت کار را هر طور هست شروع کن. من نگرانم که نرسیم. کلمه پیش برنده که استفاده کردم به همین دلیل بود. چون واقعا به فکر پیشرفت کار بود.
آقای عبدلی از بازیگرانی بود که صدا و بیان خوبی داشت. در عین حال از صدای قویاش سوءاستفاده نمیکرد و ضعفهایش را پشت آن پنهان نمیکرد.
من مدرس فن بیان هستم و صداها را خیلی خوب میشناسم. صدای شهرام کاملا پرورش یافته بود و از جای درست تولید میشد و برد داشت. من میخواستم برای نریشنهای کار از یک گوینده استفاده کنم. شهرام به من گفت لازم نیست برای این کار هزینه کنی، من همه را رایگان برایت انجام میدهم. حتی چند تا از نریشنهایی که قبل از این برای یک فیلم کلاسیک گفته بود، برایم فرستاد. گفتم شهرام من این بعد از هنر تو را ندیده بودم. چرا این کار دنبال نمیکنی؟ وقتی هم برای پنچری نریشنها را گفت هر کس میشنید میگفت چقدر خوب است. اتفاقا هم به قول شما روی این ویژگی صدایش بیشتر مانور نمیداد تا بقیه فاکتورهای بازیگری را پشت آن پنهان کند. شهرام باید میماند تا قلههای بیشتری را فتح کند.
با این صحبتهایی که میکنید، معلوم است با وجود کارهای تصویری زیاد، خودش را بیشتر تئاتری میدانست. درست است؟
قطعا همینطور است. تئاتر برایش قداست داشت. زمانی که از آقای رفیعی، سمندریان، پورصمیمی یا رشیدی میگفت، بسیار پرشور صحبت میکرد. تماشاگر ما بیشتر او را با سریالهای تلویزیونی میشناسد، ولی او تواناییهای زیادی داشت که میتوانستیم ببینیم، اما نشد. من یک شب از اجراها کار پنچری را به نویسندهای تقدیم کردم که پیش از آن که به اسم و نامی برسد، فوت شد. یادم است آن شب خیلی بغض کردم. حالا فکر میکنم برای شهرام هم همین اتفاق افتاد. با این که بیش از دو دهه با او خاطره داریم، ولی ظرفیتهای ناشناخته بسیاری داشت. برای من مهم بود که یک شهرام عبدلی دیگر را در کار ببینیم. خودش هم یک شب به من گفت که این جمله را از آدمهای زیادی شنیده که تا الان این بعد از بازیگری او را ندیده بودند. این برای من خیلی خوشحال کننده بود. به خودش هم گفتم که خیلی دوست داشتم این اتفاق بیفتد.
- شهرام عبدلی درگذشت
- ماجرای پنچری که در ذهن اتفاق میافتد | کسی که تئاتر متفکر دغدغهمند کار میکند نباید کارش را تعطیل کند
از خاطراتتان گفتید. باز هم خاطرهای هست که بخواهید بگویید؟
شب آخری که بعد از اجرا او را به خانه رساندم، خواستم ازش خداحافظی کنم. گفت خداحافظی نکن، خوشم نمیآید. خداحافظی آدمها را از هم دور میکند. به من گفت خیلی زود بهت زنگ میزنم و سریع پیاده شد و دور شد. خاطره دیگری که دارم این است که در صحنه آخر طوری طراحی کرده بودیم که انگار روح شخصیت تراپس که او بازی میکرد، از تنش جدا میشود. شبهایی که خیلی این صحنه بهش میچسبید، توی ماشین اصلا حرف نمیزد. میگفت انقدر این صحنه استحاله برایم خوشایند بود که واقعا فکر میکنم سبک شدهام. فکر میکنم واقعا دیروز این اتفاق برایش افتاد. امیدوارم سبک شده باشد. این خیلی عجیب است که پایان نمایش شبیه پایان زندگیاش شد. آلفردو تراپس نمایش پنچری دقیقا ۴۵ ساله بود، شهرام هم ۴۵ ساله بود. یک شب به من گفت چه جالب این آدم دقیقا همسن من است. او استاد سمندریان را خیلی دوست داشت. به من گفت به خودم قول داده بودم بعد از رفتن آقای سمندریان ده سال متنی از دورنمات کار نکنم و این نمایش دقیقا ده سال بعد از فوت استاد سمندریان اجرا شد. برای من خیلی سخت است که دقیقا بعد از کار من این اتفاق افتاد، ولی تقارن بسیار عجیبی بود.