شاید درمیان همه اسرای لبنانی که تاکنون در بند رژیم صهیونیستی بودهاند هیچ کدام شهرت سمیر قنطار را نداشتهاند. وی که در سال 1979 به اسارت اسرائیل درآمده بود پس از حدود 30 سال اسارت تیرماه سالجاری در جریان مبادله اسرا میان حزبالله و رژیم صهیونیستی آزاد شد. سمیر قنطار، 20 جولای 1962در روستای دروزی نشین عیبه از توابع استان جبل لبنان به دنیا آمد.
سمیر قنطار در تاریخ 22 آوریل 1979 در حالی که تنها 16 سال داشت به همراه 3 نفر از اعضای گروه فلسطینی جبهه خلق برای آزادی فلسطین به شمال اراضی اشغالی نفوذ کردند و به محل اقامت یک صهیونیست به نام هاران در شهر نهاریا یورش بردند و در اقدامی متهورانه او را ربودند. در همین زمان با نیروهای امنیتی اسرائیل مواجه و با آنان درگیر شدند که در جریان این درگیری یکی از نیروهای پلیس رژیم صهیونیستی کشته شد.
در این درگیری 2نفر از همراهان قنطار کشته شدند اما وی و یکی دیگر از اعضای گروهش از سوی نیروهای پلیس رژیم صهیونیستی دستگیر شدند. رژیم صهیونیستی مدعی است که در جریان این درگیری قنطار پیش از دستگیری، گروگانهای خود را به قتل رسانده است.
وی متهم است در قتل 5صهیونیست و زخمی شدن یک صهیونیست دیگر هم دست داشته است. رژیم صهیونیستی پیش از این با آزادی قنطار مخالفت کرده و آزادی وی را منوط به ارائه اطلاعاتی درباره خلبان مفقود شده صهیونیستی ران آراد کرده بود.قنطار در طول دوران حبس توانست بهعنوان دانشجوی آزاد (آموزش از راه دور) در دانشگاه تلآویو مشغول به تحصیل شود و در رشته علوم اجتماعی این دانشگاه موفق به اخذ مدرک لیسانس شود.
در 24 ژانویه 2004 رژیم صهیونیستی در عملیات تبادلی که با حزبالله و با میانجیگری آلمان انجام داد، اسرای لبنانی را آزاد کرد اما برخلاف مذاکرات انجام شده از آزادی سمیر قنطار سر باز زد تا اینکه تیرماه سالجاری وی در جریان مبادله اسرا به همراه 4 نفر دیگر از اسرای لبنانی که در جنگ ژوئیه سال 2006 به اسارت درآمدند، آزاد شد.
مصاحبه با او از هرجهت میتواند از نوعی دیگر باشد، چه آنکه وی چریکی بود که 30 سال از عمرش را در زندانهای اسرائیل گذراند. توصیف او از فعالیتهایش و آنچه در زندانهای رژیم صهیونیستی بر وی گذشته است خواندنی است.
- شما چگونه و در چه شرایطی توانستید در 14 سالگی به جبهه آزادیبخش ملی فلسطین که آرمانش آزادی قدس بود بپیوندید؟
شرایطی که باعث شد من به جبهه آزادیبخش ملی فلسطین بپیوندم به خاطر جو خاص آن دوران بود که هم در فلسطین و هم در لبنان حاکم بود. بسیاری از مردم فلسطین آواره شده و در اردوگاهها در شرایط بسیار نامناسبی زندگی میکردند؛ علاوه بر این اسرائیل هرروز به این اردوگاهها حملات هوایی میکرد. من در چنین جوی به جبهه آزادیبخش ملی فلسطین پیوستم. در این امر من تحتتأثیر شخص یا جریانی نبودم و نفس دیدن همین جنایات رژیم صهیونیستی برای پیوستن من به جبهه آزادیبخش انگیزه کافی را میداد.
- چه دورههای آموزشی را پس از پیوستن به جبهه آزادیبخش ملی فلسطین میدیدید؟
ما آموزشهای فراوان چریکی میدیدیم که بتوانیم در داخل سرزمینهای اشغالی عملیات چریکی انجام دهیم.
- ظاهرا اولین عملیات شما هم در سال 1978 میلادی در اردن بود که حبس 11 ماههای را هم به خاطر آن گذراندید. ماجرای آن عملیات چه بود؟
ما بهدنبال انجام عملیاتی در اردن بودیم که متأسفانه توسط نیروهای ضداطلاعات اردن بازداشت شدیم، بدون اینکه عملیاتی را انجام دهیم.
- آیا زندان اردن تاثیری در روحیه و نوع نگاه شما به مقاومت داشت؟
نه بر عکس. ما متوجه شدیم که اسرائیل و دوستانش تلاش دارند تا شعلههای مقاومت را در ما خاموش یا کمسو کنند انگیزه مقاومت هم در ما قوی و دو چندان شد.
- دوست داریم حادثه مشهور سال 1979 میلادی را از زبان شما بشنویم.
این ماجرا خود نیاز به یک کتاب دارد. تئوریسین آن عملیات من بودم. همه محاسبات دقیق انجام شده بود و این آمادگی را داشتیم که این عملیات را با موفقیت انجام دهیم. درباره این عملیات هم 2 روایت وجود دارد که یکی از این روایتها توسط اسرائیلیها بیان میشود. دلیل آن هم مشخص است. اسرائیل تلاش داشت تا اینگونه وانمود کند که اهداف ما صرفا غیرنظامیان بودهاند. آن فرد صهیونیستی هم که در جریان این عملیات کشته شد را هم بهعنوان فردی غیرنظامی معرفی کردند که ارتباطی با مسائل نظامی نداشت.
اما واقعیت این است که اهداف مورد نظر عملیات ما صرفا اهدافی نظامی بود. اول تلاش داشتیم تا به گشتیهای نظامی اسرائیل ضربهای بزنیم و در درجه دوم میخواستیم یکی از افراد مهم ارتش اسرائیل را به اسارت خود درآوریم. این طبیعی است که اسرائیلیها بهدنبال برعکس جلوه دادن ماجرا باشند و اهداف واقعی ما را غیرنظامیان عنوان کنند. آن دو فردی که رژیم صهیونیستی مدعی است توسط ما کشته شدهاند هم به ما ارتباطی نداشت اما اسرائیل وصله آن را به ما چسباند.
- اجازه دهید قدری هم به دوران زندان شما بپردازیم. واقعا فکر میکردید این مدت 30 سال طول بکشد؟
هر چریکی میداند ممکن است عملیاتی با شکست مواجه شود. ما هم از این امر مستثنا نبودیم. این شکست ممکن است به قیمت جان چریک هم تمام شود. از همان روز اول اسارت برای ما حکم اعدام صادر شد اما در اسرائیل براساس قوانینی که توسط خاخامهای یهود و مؤسسات دینی دیکته میشود، حکم اعدام حذف شد و به جای آن 5 بار حبس ابد با اعمال شاقه در نظر گرفته شد. میخواستند ما را به جای یک بار اعدام کردن در طول سالیان دراز اعدام کنند. چندین بار قرار بود من را آزاد کنند که بعدا این موضوع را لغو کردند. این ماجراها به هیچ وجه در روحیه من تاثیر منفی نگذاشت.
- حکم شما چیزی نبود که احتمال آزادی در آن وجود داشته باشد. واقعا فکر میکردید آزاد شوید؟
بله؛ مطمئن بودم که ما روزی آزاد خواهیم شد و مدام به آن فکر میکردم. آزادی از نگاه ما 2 بخش است؛ یا شهادت و دادن جان در راه آرمان و یا آزادی به شکل ظاهری آنکه امروز شاهدش هستید.
- ظاهرا در دوران اسارت درس هم خواندهاید. ماجرای این درس خواندن چیست؟
من 19 روز اعتصاب غذا کردم تا این حق را بهدستآورم. اسرائیلیها اصرار داشتند تا ما را در اتاقکی قرار دهند تا از صبح تا شب به سقف نگاه کنیم. همین امر باعث میشد تا حالتی از یاس و ناامیدی بر ما مستولی شود. ماجرای اعتصاب غذا منحصر به من نبود بلکه کل اسرا این کار را کردند و اصرار داشتند تا حداقل بتوانند در دانشگاه ادامه تحصیل دهند. علت این امر هم تمایل اسرا برای استفاده از وقتشان به بهترین نحو ممکن بود. اسرائیلیها بعد از موافقت با ادامه تحصیل زندانیان خواستار پرداخت شهریه شدند که قاعدتا خانوادههای ما پول شهریه و کتابها را میفرستادند و ما هم پس از خواندن کتابها امتحان میدادیم.
- تا چه مقطعی در دانشگاه تلآویو ادامه تحصیل دادید؟
توانستم لیسانس علوم اجتماعی را بگیرم و بسیاری از واحدهای فوق لیسانس را هم پشت سرگذاشتم که با آزادی من قاعدتا ادامه تحصیلم هم ناتمام ماند. پس از آزادی هم به مقاومت پیوسته و دیگر ادامه تحصیل ندادم.
- ناگفتهای از دوران اسارت شما باقی مانده که تا حالا نشنیده باشیم؟
اسرائیلیها من را به چشم سرکرده همه اسرا میدیدند و از همین رو سختترین شرایط را برمن تحمیل میکردند. مدت زیادی را به همین دلیل در سلول انفرادی گذراندم و صهیونیستها هرچه را که میخواستند بر سر اسرا درآورند، اول بر سرمن میآوردند. اسرائیلیها فقط به من لقب تروریست دادهاند.
- روز آزادی بر شما چه گذشت؟
با توجه به اعتقادات شخصی و شناختی که از سید حسن نصرالله داشتم، همانگونه که پیش از این هم اشارهای داشتم من میدانستم که در نهایت روزی آزاد خواهم شد. سیل جمعیتی که هنگام ورود من به لبنان با آن مواجه شدم، هم سبب یکه خوردن و هم یکه نخوردن من شد. میگویم یکه نخوردم چون دیدم همه اعتقاداتم درباره آزادی درست از کار درآمد و یکه خوردم که نگاه مردم به مقاومت از زمان اسارت من تاکنون چه تغییری کرده است. هم اینک کل لبنان را جریان مقاومت فرا گرفته است.
- شما از نظر تشکیلاتی بیشتر به جریان ولید جنبلاط نزدیک بودید. فکر میکنید چرا حزبالله و سیدحسن نصرالله بر آزادی شما اصرار داشتند؟
سید حسن نصرالله مقاومت را متعلق به جریان و طیف خاصی نمیداند و آن را متعلق به همه لبنانیها و مسلمانان میداند. دروزی، شیعه و سنی برای سید حسن نصرالله فرقی نمیکند. ضمن آنکه دید سید حسن نصرالله به مقاومت جامع و کامل است و همین وسعت نظر هم سبب شده تا مقاومت امروز به این میزان از فراگیری و ثبات برسد. دروزی بودن من مهم نبود، مبارزه من با اسرائیل مهم بود. شما حتما سخنرانیهای سید حسن را گوش کردهاید. با وجود اینکه بسیاری از مستمعین وی شیعه هستند اما او به هیچ وجه روی کلمه شیعه در جمع مردم تاکید نمیکند.
- پس از آزادی چه میکنید؟
من فعلا در حال همکاری با مقاومت هستم و برخی فعالیتهای اجتماعی هم دارم.
- آیا هنوز خود را یک چریک میدانید؟
بله.
- آیا اگر لازم باشد دوباره حاضر به انجام عملیات چریکی بر ضداسرائیل هستید؟
( با خنده) بله؛ آمادگی کامل دارم.
- پس از آزادی شما، برخی رهبران رژیم صهیونیستی رسما اعلام کردند که با وجود آزادی، شما جزو اهداف اصلی جوخههای ترور این رژیم هستید. نمیترسید؟
من تا وقتی در زندان بودم نمیترسیدم؛ الان بترسم؟!
- هنوز با گروههای چریکی ارتباط دارید؟
بله؛ عضوی از مقاومت هستم.