به گزارش همشهری آنلاین، ترس برایش معنا ندارد. شاید به خاطر همین است که پدرش میگوید: «مشکل این است که دخترم نمیترسد وگرنه دست به خیلی از کارهای عجیبوغریب نمیزد»؛ اینها مشخصات کوچکترین پرنده پاراگلایدر کشور است که در سایت پرواز جنتآباد میپرد. اسپنتا شمس دختری است که با ۱۴ سال سن توانسته لذت پرواز را در ارتفاع ۸۲۰ متری بچشد.
بیسیم مخصوص پرواز را به کمرش بسته است. تازهواردها چشم دوختهاند تا ببینند دختری با این سن و سال چگونه میتواند از ارتفاعی بلند و بدون کمک دیگران پرواز کند. قلبش به تندی میزند. با اینکه قبلا همراه مربی و پدرش از چنین ارتفاعی پریده است اما باز هم دل توی دلش نیست.
صدای مربی از پایین سایت پرواز در بیسیمش میپیچد: «حواست را خوب جمع کن، خونسردیات را حفظ کن و با شمارش من با سرعت، مسیر را تا لبه پرتگاه بدو». همه چشمها به ارتفاع دوخته شده؛ یعنی جایی که تا لحظاتی دیگر قرار است این دختر نوجوان با پاراگلایدرش در آسمان مثل پرندهای به پرواز دربیاید. در این میان پدر اسپنتا از همه نگرانتر به نظر میرسد. همه چیز آماده است. اسپنتا نفس عمیقی میکشد.
شمارش معکوس مربی از بیسیم به صدا در میآید. مربی با صدای بلند از بیسیم فریاد میزند: «سه، دو، یک... حالا وقتشه». اسپنتا با گامهایی بلند میدود تا به لبه پرتگاه برسد. حواسش به چترش است که مبادا پیچ و تاب بخورد. به لبه پرتگاه نزدیک میشود و ناگهان زیر پاهایش خالی است!
سال ۸۶، استارت پرواز
«حرفه پرواز را از قبل از انقلاب شروع کردم. همیشه عاشق پریدن بودم و به واسطه اینکه من پا به سایت پرواز گذاشتم، دخترانم هم به این ورزش علاقهمند شدند.»؛ این حرفها را ناصر شمس میزند؛ پدر اسپنتا و پارمیدا. او دخترانش را از همان بچگی و دوران کودکی با ورزش آشنا کرد و به آنها یاد داد چگونه میتوانند اوقات فراغتشان را با ورزش پر کنند.
به خاطر همین بود که اسپنتا و خواهر بزرگترش، پارمیدا کار خود را از سال ۸۶ به صورت جدی شروع کردند. «خیلی به پرواز علاقه داشتم. زمانی که بچهتر بودم خیلی از اوقات پیش میآمد که پدر را با لباس پرواز میدیدم. وقتی که صحبت از پرواز پیش میآمد آنقدر پدرم با آب و تاب از آن بالا و سکوت آسمان تعریف میکرد که کمکم من و پارمیدا هم، ذوق و شوق پرواز را پیدا کردیم.
حالا هم دو سال است که در این رشته ورزشی کار میکنیم». البته اسپنتا ترجیح میدهد پرواز را تفریحی دنبال کند اما خواهر بزرگترش، پارمیدا از آنجا که رشته هوانوردی را انتخاب کرده، به این حرفه به شکل جدی نگاه میکند و قصد دارد آن را تا هر کجا که بشود دنبال کند.
شمارش معکوس
«مربیان پرواز ما آقایان اُردیخانی و فتاحی از دوستان پدرم- بودند. البته در کنار آقای اردیخانی، خود پدرم حسابی هوای ما را داشت و اگر کم میآوردیم خودش به دادمان میرسید.» اسپنتا هنوز هم اولین روز آموزش خود را به یاد دارد؛ «چون من سن کمی داشتم و مبتدی بودم، مربیها و دیگر بچههای پرواز خیلی هوای مرا داشتند. اما من و خواهرم از این آزمون سربلند بیرون آمدیم و حالا هم دورههای تکمیلی پرواز و نکات ریز و درشت آن را در کنار پدر و مربیمان آموزش میبینیم تا یک وقت دچار مشکل نشویم».
اسپنتا درباره احساسی که در اولین پروازش داشته میگوید: «خیلی عجیب بود. وقتی برای اولین بار زیر پایم خالی شد، دلم ریخت. قلبم داشت میآمد توی دهانم. اما وقتی مطمئن شدم اتفاقی برایم نمیافتد، خیالم راحت شد. اولین بار وقتی ۱۲ساله بودم همراه مربیام پریدم و به عنوان پسنجر یا همان مسافر پشت سر مربی نشسته بودم. سکوت عجیبی فضای گوشهایم را پر کرده بود. آنقدر ذوقزده شده بودم که میخواستم از خوشحالی جیغ بکشم. شدیدا احساس سبکی و رهایی میکردم، طوری که دیگر دلم نمیخواست فرود بیاییم».
هزینههای میلیونی پرواز
«همیشه دلم میخواست بچههایم از نظر روحی و جسمی در سلامت کامل باشند. وقتی سلامت آنها تضمین باشد، راحتتر میتوانند بر مشکلات زندگی غلبه کنند و در نیمه راه کم نیاورند. به هر حال ورزش برای آنها، هم هدف شده است و هم مشغولیت ذهنی». ناصر شمس با همین طرز فکر، پای دخترهای نوجوانش را به سایت پرواز باز کرد. حتی برای تولد اسپنتا به جای خریدن وسایل دخترانه ترجیح داد او را به شیوه دیگری خوشحال کند.
اسپنتا وقتی کادوی تولدش را باز کرد، در کنال ناباوری چشمش به یک بال پرواز سفید – نارنجی افتاد که همیشه چشمش دنبال آن بود. او از این هدیه غیرمعمول و البته گرانش خیلی ذوقزده شده بود. اسپنتا میگوید: «به هر حال پاراگلایدر هم مثل همه رشتههای ورزشی دیگر خرج و مخارج خاص خودش را دارد؛ مثلا قیمت یک بال خوب از ۲میلیون شروع میشود تا ۶-۵ میلیون و شاید هم بیشتر».
پس اگر میخواهید در این رشته ورزشی دستی داشته باشید، حساب جیبتان را بکنید چون به جز هزینه خرید بال، شما هزینههای دیگری هم دارید؛ «مثلا کلاه فکدار ۵۰۰ هزار تومان است، بیسیم از ۱۲۰ هزار تومان شروع میشود به بالا. هارنس یا همان صندلی پرواز حدودا ۵۵۰ هزار تومان است. چتر کمکی که در مواقع خطر به درد پرنده در حال پرواز میخورد، یک میلیون تومان است؛ هزینههای دیگر را هم اضافه کنید».
اسپنتا با خنده و شوخی در ادامه حرفهایش میگوید: «خوشحالم که پدرم تمام این هزینهها را میدهد وگرنه من اصلا نمیتوانم این رشته را ادامه بدهم». البته لباسهایی هم که اسپنتا و خواهرش برای پرواز انتخاب کردهاند، لباسهایی است که به قول پدرشان ضدآتش است و آنها هم قیمت کمی ندارند؛ چیزی حدود ۲۰۰ هزار تومان. حالا اگر با شنیدن این همه هزینه فکر پرواز را از سر بیرون کردهاید، دختر نوجوان پیشنهاد بهتری برایتان دارد تا لذت پرواز را از دست ندهید؛ «خب، اگر کسی پول خریدن بال و اجزای دیگر آن را ندارد، میتواند با مدیر سایت پرواز هماهنگ کند و با پرداخت مبلغ مناسبی با یکی از بچههای پرنده، پرواز و لذت این حس را تجربه کند».
منبع: سرنخ- هفتهنامهحوادث و شگفتیها - شنبه ۱۵ اسفند۱۳۸۸.