به گزارش همشهری آنلاین, بامزه بودن این داستانها باعث شده که این سبک طنزپردازی طرفداران پر و پا قرصی داشته باشد. اما در دنیای واقعی و خارج از داستان هم بارها و بارها شاهد چنین کارهای عجیب و غریب از سوی سارقان هستیم. طبق روال هر سال، امسال هم یک فهرست برایتان آماده کردیم به نام «فهرست سیاه سارقان ساده لوح ۹۳». در ادامه اعمال این شاهکارهای عرصه سرقت را میخوانید.
دزدانی که عکس یادگاری به مالباخته دادند!
موبایلقاپی شیوه نوینی از سرقت است که مدتی است قسمت اعظم جرایم را به خودش اختصاص میدهد، سارقان گوشی همراه تا چشمشان به گوشی و آرم سیب گاز زده در دستان یک نفر میافتد، سنسورهای دزدیشان فعال میشود تا جایی که بیشتر اوقات با «خشونت» فعل «قاپیدن» این دستگاه را صرف میکنند.
این اتفاق درست زمانی رخ میدهد که صاحب گوشی آرم سیبدار در حال مکالمه تلفنی است و اصلا حواسش به اطراف نیست. دزدان موبایل قاپ در واقع از موقعیت فراهم شده کمال استفاده را میبرند و در یک یورش برق آسا، گوشی را از گوش صاحبش میکنند و الفرار. درست مثل همان اتفاقی که ساعت ۵ بعد از ظهر دوم آبان ماه در خیابان آذربایجان پایتخت رخ داد. با این تفاوت که صاحب گوشی آنقدر به موبایل آرمدارش علاقهمند بود که طاقت یک لحظه دوری از آن را نداشت. به همین خاطر دزدان مجبور شدند با خشونت گوشی را به چنگ آورند.
آنها دست صاحب گوشی را گاز گرفتند به شدت! سارقان دو نفر بودند. یکی با صاحب گوشی گلاویز شده بود و دیگری روی موتورسیکلت روشن آماده بود تا همدستش را سوار کند و طی چند ثانیه ناپدید شوند. سارق موبایل به دست، در پیادهرو میدوید و مالباخته پشت سرش «آی دزد، آی دزد» میکرد و پا به پایش میدوید. دزد که به چالاکیاش اعتماد کامل داشت در یک حرکت برقآسا، پرش سه گامش را اجرا کرد و روی زین موتورسیکلت فرود آمد.
سارق تند و تیز جهید و از چنگ مالباخته بیچاره در رفت. اما اگر به صحنه آهسته سکانس پرش روی زین موتور بهتر نگاه کنید متوجه میشوید که هنگام فرود آقای دزد یک چیزی از داخل جیبش به زمین میافتد. مالباخته که در جریان این سرقت، سر و گوشش به اطراف بود و با چشمان تیزبین این شیء معلق میان جیب آقای دزد و زمین را میدید با سرعت به سوی آن شیء یورش برد. بامزگی این ماجرا این بود که این سرقت یک جورایی عوض داشت! موبایل قاپ، موبایل خودش را در صحنه سرقت جا گذاشت! هرچند موبایل آقا دزده از آن سیبیها نبود اما عکسهای واضحی در گالری تصاویر موبایل آقا دزده بود که عینا همه آن تصاویر- ۲۰ دقیقه بعد از سرقت- روی میز مأموران پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
تصاویری از ژستهای متفاوت آقای دزد و همدستش! این عکسهای یادگاری در صحنه جرم باقی ماند و کارآگاهان خیلی زود به وسیله عکسها، خودشان را پشت در خانه متهممان رساندند. سه روز از این ماجرا گذشته بود که هر دو سارق به چنگ قانون افتادند. بعد از این اعتراف و دستگیری و زندان، ۱۵ موبایل سیبدار سرقتی به جیب صاحبان اصلیاش بازگشت.
سارقی که شبح بود
اوایل اردیبهشت سال ۹۳ بود که ماموران کلانتری ۱۱۸ ستارخان در تهران با چند مورد سرقت عجیب و غریب روبه رو شدند. این سارق که همه تصور میکردند باید یک شبح باشد(!) بدون اینکه در ورودی خانه را باز کند و یا بشکند وارد خانهها میشد و هر شیء قیمتیای را که دم دستش بود میربود.
طلا، لپتاپ، دوربین فیلمبرداری و... در فهرست اشیای مورد علاقه سارق قرار داشت. در محلههای مختلف ستارخان، چندین فقره سرقت به این شکل رخ داده بود که همهشان در یک چیز شباهت داشتند اینکه سارق از در وارد نمیشد! نه نشانی از قفل شکستهای بود و نه اینکه نشانههایی که معلوم شود در باز شده است و بعد بسته. به هر حال این معمایی بود که پلیس برای حل آن مجبور بود در محلههای مختلف منطقه ستارخان به طور غیر محسوس مستقر شود. ماموران پلیس علاوه بر گشتزنی نامحسوس، تمامی دوربینهای مداربسته مغازهها و خانهها را بررسی کردند و بالاخره به سرنخهایی که لازم داشتند رسیدند.
در تمام دوربینهای مداربسته رد پای یک نوجوان کوتاه قد به چشم میخورد. نوجوانی که در کوچه و خیابانها به طور شک برانگیزی پرسه میزد. پلیس بلافاصله فرد کوتاه قد مشکوک را دستگیر کرد و ماموران در جریان بازرسی از او، یک دسته شاه کلید کشف کردند. این نوجوان ۱۶ ساله که ۱۳۰ سانتیمتر قد داشت وقتی دستش رو شد به همه سرقتها اعتراف کرد.
میگفت: اول خانهها را زیر نظر میگرفتم و وقتی میدیدم چند نفر از خانهای دارند خارج میشوند پشت سرشان میرفتم زنگ در خانه را میزدم، اگر کسی جواب نمیداد دیگر مطمئن میشدم که کسی در خانه نیست. زود دست به کار میشدم و هر طور که بود خودم را به پشت بام میرساندم و از طرق کانال کولر، وارد خانه میشدم! بعد هم در اتاقها و سالن خانه پرسه میزدم و هر چیز به درد بخوری که پیدا میکردم که البته حجم کمی داشت را بر میداشتم و باز هم از طریق کانال کولر از خانه خارج میشدم. سارق ۱۳۰ سانتیمتری در مورد به همراه داشتن شاه کلیدها میگوید: اینها را به خاطر باز کردن در گنجهها و کمدها به همراه داشتم. خیلی کم پیش میآمد بعد از سرقت از در خروجی خارج شوم.
ماشین من سر جاشه!
سارقان خودرو، علاقه زیادی به خودروی پراید دارند، علاوه بر قیمت نسبتا بالای این خودرو، ضعف در سیستم امنیتی خودرو از مهمترین دلایلی است که سارقان خودرو بیش از سایر خودروها به سراغ این خودرو میروند، به گفته کارآگاهان پلیس آگاهی استان اصفهان، باند سارقان پراید در سه سوت قفل پراید را باز میکردند و خودرو را میربودند، آن هم به قدری سریع و فرز که باید اسامی آنها در کتاب گینس ثبت میشد!
در چنین شرایطی کارآگاهان دست به کار شدند و در سه سوت، ۲ نفر از سارقان را دستگیر کردند، اداره آگاهی استان اصفهان در مورد جزئیات این دستگیری گفت به وسیله گشتهای نامحسوس توانستهاند این سارقان را به دام بیندازند. در این پرونده چیزی که بسیار جالب است ماجرای مالباختهای است که خودش نمیدانست مالباخته است! این ماجرا درست همان شبی که گشتهای نامحسوس پلیس آگاهی، دزدان را به دام انداختند اتفاق افتاد.
دو نفر از اعضای باند سارقان در حال سرقت یک خودرو بودند که پلیس سر میرسد. سارقان با دیدن ماموران پلیس سعی میکنند با خودروی سرقتی (پراید) از چنگ ماموران قانون فرار کنند! در کوچه پسکوچههای تنگ و تاریک پراید خوب عمل میکرد اما تا پایش به جایی رسید که میشد یک خودرو از آن سبقت بگیرد بنز الگانس با یک نیش گاز، پراید را درنوردید و جلوی سارقان پیچید، با مغلوب شدن پراید، سارقان چارهای نداشتند جز آنکه تسلیم قانون بشوند.
سارقان به اداره آگاهی منتقل شدند و ماموران پلیس نیز به خاطر اینکه مالباخته بیچاره را از نگرانی در بیاورند بلافاصله با شماره تلفنی که روی داشبورد ماشین بود تماس گرفتند. مالباخته که در خواب ناز بود خمیازهکشان از پشت تلفن میگفت: «شما فکر میکنید میتونید من رو بذارید سر کار!؟ شهرام مطمئنم خودتی. میخوای تلافی کنی!؟» و بعد گوشی را قطع کرد و به خواب نازش ادامه داد! او تصور میکرد که دوستانش نیمه شب تماس گرفتهاند تا او را بگذارند سرکار! یعنی این آقا اصلا خبر نداشت که ماشینش را دزدیدهاند! بعد از چندین بار تماس، بالاخره ماموران پلیس موفق شدند آقای صاحب مال را از رختخواب بیرون بکشند تا حداقل پای پنجره بیاید و ببیند که ماشینش نیست. کل این جریان یعنی سرقت خودرو و پیداشدن تنها ۳ ساعت طول کشید.
دزدی از خانه پلیس!
برای این سارقان فرقی نمیکرد که صاحبخانه کی باشد مهم این بود که صاحبخانه در خانه نباشد. این سارقان هم به صورت باندی کار میکردند و کارشان بالا رفتن از دیوار خانه مردم و دستبرد زدن به وسایل قیمتی منازل بود. خریدهای شب عید و به مسافرت رفتنها، فرصت مناسبی پیش میآورد که این سارقان با خیال راحت، خانهها را جارو کنند و دار و ندار اهل خانه را به تاراج ببرند. غارتگران، مجهز به کشیک شبانهروزی بودند و تمام وقت جلوی خانههای مردم پلاس بودند.
آنها آمار و لیست برنامههای مسافرتی اهل خانه را به چنگ میآوردند و تا خانه بیصاحب میشد شب هنگام دیوارنوردیشان را آغاز میکردند. این سارقان زبل در خانه مردم دست به کشف محلهای مخفی کردن طلاهای مربوط به اعضای خانواده و وسایل قیمتی میزدند و بعد کشفیات را با خود میبردند خانه خودشان. مورد عجیب این پرونده سرقت این است که سارقان یک بار به خانه خانم پلیسی دستبرد زدند و یک بار هم به خانه معاون اجتماعی پلیس استان خوزستان! در مورد دوم، صاحبخانه خانه نبوده اما در دستبرد اولی، باید بگوییم که در حین سرقت، صاحبخانه سر میرسد. خانم پلیس در جریان این رودرویی با دزدان درگیر میشود اما سارقان در نهایت متواری میشوند. بعد از این اتفاقها، خیلی نگذشت که پلیس آگاهی آبادان با انجام تجسسهای فنی، ظرف چند روز، این باند چهار نفره را دستگیر کردند و جالب اینجاست که سارقان اعتراف کردند که میدانستند به خانه یک مامور پلیس دارند دستبرد میزنند اما باز هم کارشان را انجام داده بودند!
سارق شکمو!
باور این یکی واقعا سخت است. اینکه یک نفر به خاطر شکمو بودن دزد شود. این سارق نه کاری با وسایل نقلیه دارد و نه چشمش به طلا و وسایل قیمتی است. او فقط به دنبال غذاست و مکان سرقتش هم مغازهها و فروشگاههای خوراکی است!
جواد معروف به «جواد تپل» ۱۶۸ کیلوگرم وزن دارد و سنگینوزنترین سارق کشورمان است. شهرام میگوید: «پدرم بقالی داشت. اول راهنمایی که بودم مخم نکشید درس بخوانم و رفتم وردست پدرم. در بقالیمان همه جور آدمی رفت و آمد میکرد اما من با دار و دسته دزدها دوست شدم.
از این دله دزدها بودند. آنها هم مثل شکمو بودند و بیشتر سراغ خوراکی میرفتند. خوب به خاطر دارم اولین بار رفته بودم بالای یک وانت داشتم دزدی میکردم، ۲۰ -۳۰ تا خربزه کاسب شدم. یک دلی از عزا در آوردم اما شب مجبور شدم در کوچه بخوابم. آخر از شانس بد، پدرم مرا حین دزدی دیده بود و شب از خانه انداختم بیرون. با این حال از رو نرفتم و فرادیش رفتم سراغ یک مغازه ساندویچی! داشتم با تهدید چاقو مغازهدار را مجبور میکردم که برایم ساندویچ بپیچد که از بد روزگار مامورهای پلیس اتفاقی سر رسیدند و دستگیرم کردند.
آن روزها تنها ۱۴ یا ۱۵ سالم بود. خلاصه فرستادنم کانون اصلاح و تربیت کودکان، سه ماهی آنجا بودم، بعد از آزادی به مغازهها دستبرد میزدم و بیشتر وقتها هم دستگیر میشدم. الان ۳۰ سالم است و حداقل تا به حال ۱۰ سال به خاطر دزدی حبس کشیدهام. راستش این اواخر وزنم خیلی زیاد شده و دیگر نمیتوانم بروم داخل مغازه و با تهدید از مغازهدار چیزی بدزدم. چون بعدش نمیتوانم قدم از قدم بردارم و زود گیر میافتم. یکی از دوستانم که از مشکلم باخبر شده بود گفت خب نیمه شبها برو دزدی، راحتتر است. بعد روش عبور از کانال کولر را به من پیشنهاد داد. من هم اصلا نگاه به قد و قامتم نکردم و زود پیشنهادش را به کار بستم. چشمتان روز بد نبیند.
بلایی به سرم آمد که هزار بار از خدا خواستم که زودتر پلیسها بیایند و دستگیرم کنند. آن شب ساعت یازده بود که از طریق کانال کولر سعی کردم بروم داخل یک مغازه سوپر مارکتی. با هر بدبختیای که بود وارد شدم. داخل مغازه نتوانستم جلوی خودم را بگیرم آنقدر خوراکی خوردم که در حد انفجار بودم. بعد دیگر نتوانستم تکان بخورم. راستش وقتی سیر شدم ترس برم داشت و دلم میخواست زود از آنجا خارج شوم. تکانی به خودم دادم و رفتم بالا و وارد دهانه کولر شدم. تا نیمتنهام وارد دهانه کولر شدم اما دیگر نتوانستم تکان بخورم. آویزان مانده بودم میان زمین و آسمان. گرفتار شدم.
ساعت ۱۲ شب بود و داد و فریادم هم به جایی نمیرسید. هر چه میگذشت بیشتر احساس خفگی میکردم. دعا میکردم پلیس بیاید و دستگیرم کند. فکرش را بکنید ۸ ساعت، آن شرایط سخت را تحمل کردم. نیمی از بدنم داخل کانل کولر بود و پاهایم هم آویزان از کانال. آن شب، جهنم را به چشمم دیدم. ساعت ۸ صبح که شد. صاحب مغازه آمد و تا چشمش به بسته خوراکیهای باز شده و من آویزان افتاد همه چیز دستش آمد و زنگ زد کلانتری! ماموران آمدند، اما کسی نمیتوانست مرا از درون کانال کولر بیرون بیاورد، سر آخر زنگ زدند آتشنشانی. خدا خیر بدهد این ماموران آتشنشانی را و البته ماموران کلانتری را که مرا از دست آن مغازهدار نجات دادند!» سارق شکمو این روزها در زندان آب خنک میخورد. این باز قاضی پرونده او را به ۷ سال حبس محکوم کرده است.
سارق عشق گونی
برخی از دزدها در سال ۹۳ با نقشههای حساب شده از دیوار خانه مردم بالا رفتند و پشت سر هم سرقت کردند، هیچکس هم نمیتوانست مچ آنها را بگیرد. شگرد این دزد نابکار و زرنگ هم این بود که اول مطمئن میشد صاحبخانه در خانه نیست و بعد دست به کار میشد.
دزد ناقلا در خانه -مالباخته آینده- هر چه طلا و اشیای قیمتی میدید را جارو میکرد و میریخت داخل گونی! گویا سارق علاقه خاصی به گونی داشته، از قضا در یکی از فقرههای سرقتی که این سارق، گونی به دست داشت، صاحبخانه چند دقیقه بعد از خارج شدن سارق به خانه میآید و بلافاصله با کلانتری ۱۴ ابوذر شهرستان یزد تماس میگیرد. ماموران کلانتری با توجه به ساعت خارج شدن و بازگشت صاحبخانه متوجه میشوند که سرقت خیلی وقت نیست که صورت گرفته و باید سارق هنوز در محل باشد.
با این حدس همه ماشینهای گشت پلیس، محل را پوشش میدهند تا اینکه به مرد گونی به دوشی بر میخورند و به او مشکوک میشوند. مرد با فرمان ایست پلیس پا به فرار میگذارد اما زود دستگیر میشود.
دزد حاضر، بز هم حاضر. دزد با یک گونی اشیای دزدی. سارق چارهای جز اعتراف نداشت. او میگفت: به خاطر اینکه کسی به او شک نکند با گونی میآمده دزدی! اما همین گونی باعث شک کردن ماموران شده و او دستگیر شد.
منبع: سرنخ هفتهنامهحوادثوشگفتیها - اسفند ۱۳۹۳