به گزارش همشهری آنلاین، بعد از این که جان کریستی در نبرد انگلیس و فرانسه، با گاز خردل مجروح شد و حنجرهاش آسیب شدیدی دید، جنایات مخوفش را شروع کرد.
روانشناسان عقیده دارند کریستی یک نوع واکنش روانی نسبت به کشتار با گاز در آن جنگ پیدا کرد که سرمنشاء تمام جنایتهایش بود. طبق اعترافات این جنایتکار خطرناک، او مرتکب هشت قتل شده بود که اجساد قربانیانش را در قسمتهای مختلف منزلش دفن کرده بود اما برخی براین باورند که او بسیار بیشتر از این تعداد مرتکب قتل شده است.
از نکات دردآور در ماجرای کریستی آن است که او یک زن و کودک یکسالهاش را نیز به قتل رسانده بود اما قبل از اینکه راز جنایاتش برملا شود، قاضی پرونده به اشتباه شوهر آن زن را قاتل تشخیص داد و او را اعدام کرد که با اعتراف کریستی به قتل این مادر و فرزند، نظام حقوقی انگلستان تصمیم گرفت برای جلوگیری از بروز چنین اشتباهاتی، قانون اعدام قاتلان را برای همیشه لغو کند.
تولد یک قاتل مخوف
جان رجینالد هالیدی کریستی در سال ۱۸۹۹ در شهر کوچکی در ایالت یورکشایر در شمال انگلستان متولد شد.
او ششمین فرزند خانوادهاش بود. از همان کودکی با پدرش مشکلات بسیاری داشت زیرا پدر او مرد بسیار سختگیری بود که هیچ محبتی نسبت به کودکانش نداشت و همیشه آنها را برای مسائل کم اهمیت تنبیه میکرد.
البته گفته میشود جان در دوران کودکی، پسری عجیب و غریب بود که بین همسالانش بسیار محبوب بود. او همیشه برای دوستانش از تجربهی دیدن جسد پدربزرگش در سن هشت سالگی تعریف میکرد و به آنها میگفت که این مرد همیشه او را میترسانده اما زمانی که جسد او را دیده هیچ حسی نسبت به او نداشته است.
در ۱۱ سالگی به مدرسهای در هالیفاکس رفت و استعداد ذاتیاش را در ریاضیات و مقالات مربوط به ریاضی به خوبی نشان داد و برندهی بورس تحصیلی شد. بعدها مشخص شد که ضریب هوشی کریستی ۱۲۸ بوده است.
او در حین تحصیلاتش در گروه کر کلیسا آواز میخواند و همچنین یک پیشاهنگ بود، پس از این که در ۱۵ سالگی تحصیلات متوسطهی کریستی به پایان رسید، او تصمیم گرفت در سینما به عنوان دستیار شروع به کار کند، اما هنگامی که یک سال بعد جنگ انگلیس و فرانسه آغاز شد و تب تند خدمت در ارتش در بین جوانان انگلیسی بالا گرفت، کریستی در ارتش ثبت نام کرد و بالاخره در آوریل ۱۹۱۷ به عنوان سرباز پیاده نظام به جبهه رفت. در یکی از حملات، کریستی به وسیلهی گاز خردل مجروح شده و به مدت یک ماه در بیمارستان نظامی بستری شد.
بعد از این حادثه، حنجرهی کریستی آسیب شدیدی دید به طوری که او دیگر قادر به صحبت کردن با صدای بلند یا حتی صدای معمولی نبود و فقط میتوانست به صورت زمزمهوار و بسیار آهسته صحبت کند.
به هر حال کریستی بعدها گفته بود که به خاطر آن عملیات و استنشاق گاز خردل، به مدت سه سال کر و لال و کور شده بود.
در هیچ پروندهای سابقهای از کوری او نوشته نشده بود در حالیکه در پروندههای بیمارستان نوشته شده بود او به خاطر آسیب زیاد حنجره بستری است. به هرجهت کریستی به خاطر آسیبی که دیده بود از خدمت معاف شد و بعدها روانشناسان ادعا کردند که کریستی یک نوع واکنش روانی نسبت به آن حادثه پیدا کرده که در آینده، زمینهساز جنایات مخوفش در خفه کردن قربانیان بیچاره با گاز شده است. آنها عقیده داشتند کریستی از یک نوع اختلال اساسی در شخصیتش رنج میبرد که باعث شده بود تا او با اغراق زیاد دربارهی اثرات مجروح شدن با گاز خردل و همچنین تظاهر به بیماری سعی کند توجه و همدردی بسیاری از قربانیانش را به دست آورد.
پلهای به سوی جنایت
کریستی در سال ۱۹۲۰ با «اتل سیمپسون» ازدواج کرد، یک سال بعد از ازدواج، کریستی شروع به انجام جرائم کوچک و بزرگ کرد که به خاطر آنها بارها محکوم شد.
اولین محکومیت کریستی به خاطر سرقت سفارشهای پستی بود، او که به عنوان یک پستچی در ادارهی پست شفیلد کار میکرد، از موقعیتش سوء استفاده کرده و بستههای پستی با ارزش را به سرقت میبرد که سرانجام در سال ۱۹۲۱ به خاطر ارتکاب این جرم، به سه ماه زندان محکوم شد.
در سال ۱۹۲۳، کریستی به خاطر ادعاهای دروغین، زورگیری و رفتار خشونتآمیزش بازداشت شده و به ۱۲ ماه زندان محکوم شد اما بعد از آزادی از زندان، به سرقتهای متعدد و حملات خشونتآمیزش ادامه داد که این مسئله باعث شد دوباره در سال ۱۹۲۴ به شش ماه زندان محکوم شود. در همین زمان بود که اتل دیگر از کارهای کریستی خسته شده و تصمیم گرفت تا او را ترک کند. بعد از جدایی، کریستی به لندن نقل مکان کرد و اتل نیز در شهر شفیلد نزد بستگانش ماند.
کریستی در لندن هم دست از جرایمش برنداشت و در سال ۱۹۲۹ به خاطر حمله به یک زن و مجروح کردن او، به شش ماه حبس با اعمال شاقه محکوم شد. قاضی آن پرونده، این جرم کریستی را به عنوان یک حملهی مرگبار توصیف کرده و گفت که زن مجروح بسیار خوش شانس بوده که به خاطر ضربات شدید کریستی، جانش را از دست نداده است. مرد جنایتکار بار دیگر در اواخر سال ۱۹۳۳ به خاطر سرقت اتومبیل کشیشی که با او دوست بود، به سه ماه زندان محکوم شد. در نهایت بعد از آزادی از زندان، در سال ۱۹۳۳ هرچند قادر نبود که زندگی آرام و بی دردسری را شروع کند اما نامهای به اتل نوشت و از او خواست تا با هم آشتی کنند و اتل برای زندگی با او به لندن بیاید.
همسر سابقش از این پیشنهاد استقبال کرد و به لندن آمد، آنها برای زندگی به یکی از محلات پایین لندن رفتند و خانهی شمارهی دهم خیابان رلینگتون را خریدند، خانه ای که آنها در آن زندگی میکردند بسیار کثیف بود و در تمام ساختمان فقط یک حمام و توالت وجود داشت که تمام ساکنان مجبور بودند از آن به صورت اشتراکی استفاده کنند، خانه در کنار راه آهن شهری قرار داشت و هنگام تردد قطار بسیار پر سروصدا بود و ساکنانش اصلا آرامش نداشتند.
هنگامی که جنگ جهانی دوم آغاز شد، کریستی تصمیم گرفت تا همسرش را در این شرایط تنها بگذارد و با وجود سابقهی کیفریای که داشت از طرف پلیس لندن به عنوان نگهبان جاده به گشتزنی پرداخت.
کریستی از شرایط جدیدی که در آن قرار گرفته بود سوءاستفاده کرده و شروع به زورگیری در آن منطقه کرد که در بعضی موارد منجر به درگیریهای شدیدی بین او و مردانی که از آن جاده میگذشتند، میشد.
به هر حال این خشونتها و جرائم کوچک به تدریج باعث شد تا کریستی به یک قاتل زنجیرهای روانی تبدیل شود که بین سالهای ۱۹۴۳ تا ۱۹۵۳ بدون هیچ دلیلی و فقط به خاطر این که احساس میکرد باید یک کار خشونتآمیز انجام دهد، افراد زیادی را با گاز خفه کرده و به آنها تجاوز کند.
قاتلی در محلهی رلینگتون
اولین قربانی کریستی، دختری ۲۱ ساله به اسم روت فارست بود. روت دختری اتریشی بود که برای کار به لندن آمده و کریستی با او در مغازهی ساندویچیای که دخترک در آنجا کار میکرد آشنا شد.
کریستی بعد از دستگیری ادعا کرد در آگوست ۱۹۴۳ بعد از این که اتل برای بازدید از بستگانش به شفیلد رفته بود، کریستی دخترک را به خانهاش دعوت کرده و بعد از تجاوز به او، در یک فرصت مناسب او را با یک طناب خفه کرده بود. او شب هنگام، زمانی که همه خواب بودند او را در محوطهی پشتی خانه به خاک سپرده بود.
بعد از قتل اول، کریستی در اواخر ۱۹۴۳ از شغل پاسبانی استعفا داد و سال بعد در کارخانهای استخدام شد. در آن کارخانه، با زنی به اسم «موریل آملیا ادی» همکار شد که به عنوان دومین مقتول کریستی شناخته شده است.
موریل از بیماری برونشیت رنج میبرد و کریستی به او گفته بود راه حل درمانی جدیدی برای این بیماری یافته که بسیار در نفس کشیدن مفید است به همین بهانه، دومین قربانی را به خانهاش دعوت کرد.
مرد جنایتکار در اکتبر ۱۹۴۴، موریل را به خانهاش برد و به او شیشهای داد که لولهای به آن وصل شده بود و در آن شیشه مخلوطی از گلبرگ چند گل وجود داشت. او به موریل گفت برای نفس کشیدن بهتر میتواند هوای داخل این شیشه را استنشاق کند.
کریستی همزمان یک سر دیگر لوله را به داخل محفظهی اجاق که سوخت آن از زغال سنگ تأمین میشد گذاشت. این کار باعث شد تا گاز منواکسیدکربن که از سوختن زغال سنگ تولید میشد به درون شیشه راه پیدا کند و موریل با تنفس هوای آن شیشه بیهوش شد. بعد از بیهوش شدن، او به زن بینوا تجاوز کرده و سپس او را در همان حالت بیهوشی خفه کرد و بعد هم او را در کنار قربانی قبلیاش یعنی روت فارست در کمال خونسردی به خاک سپرد.
قتل بریل و جرالدین ایوانز
بعد از مدتی از خرید خانه، کریستی و همسرش اتل، تصمیم گرفتند اتاقهای طبقهی دوم خانه را اجاره بدهند. با این تصمیم در تعطیلات عید پاک ۱۹۴۸، خانوادهی سه نفرهی «ایوانز» به خانهی شمارهی دهم خیابان رلینگتون نقل مکان کردند. اما در اواخر سال ۱۹۴۹ هنگامی که تیموتی ایوانز، پدر خانواده، نزد بستگانش در شهر دیگری رفته بود پلیس به او خبر داد که همسرش مرده است. طولی نکشید که مأموران پلیس، تیموتی را به جرم قتل همسرش، بریل، بازداشت کردند.
ماموران پلیس بعد از جستوجوی خانه، جسد بریل ایوانز را که در یک پتو و یک رومیزی پیچیده شده بود به همراه جسد دختر یکسالهاش جرالدین پیدا کردند. به همین دلیل به تیموتی ایوانز مشکوک شده و او را به جرم قتل بازداشت کردند.
تیموتی که از این اتفاق بسیار حیرت زده بود در بازجوییهایش تعریف کرد هنگامی که اتاقهای خانه ی کریستی را اجاره کرده و با همسر و دختر کوچکش به آنجا نقل مکان کرده، همسرش دوباره باردار بوده اما چون توانایی مالی برای نگهداری از یک کودک دیگر را نداشتهاند مشکل شان را با کریستی در میان گذاشتهاند و این قاتل بی رحم به آنها اطمینان داده زمانی که در ارتش بوده یاد گرفته چگونه سقط جنین را انجام دهد.
تیموتی ایوانز در بازجوییهای اولیه مدعی بود که کریستی، همسرش را طی یک عملیات سقط جنین کشته اما به او گفته همسرش به خاطر این عمل بسیار ضعیف شده و حاضر نیست او را ببیند پس بهتر است تیموتی تا بهبود حال همسرش، نزد بستگانش برود و البته دخترشان جرالدین را هم نزد همسرش بگذارد و او هم که اعتماد زیادی به کریستی داشته به گفتههای او عمل کرده است.
تیموتی چطور دستگیر شد؟
ماجرای بازداشت تیموتی ایوانز به این صورت بود که وقتی بستگان همسرش، احوال بریل را از تیموتی جویا شده و او جوابهای ضد و نقیضی داده بود، به او مشکوک شده بودند و غیبت مرموز بریل ایوانز را به پلیس گزارش کرده بودند. پلیس هم بعد از جست و جوی خانهی شمارهی دهم خیابان رلینگتون و پیدا کردن اجساد، تیموتی را بازداشت کرد.
پلیس بعد از اظهارات تیموتی ایوانز، از کریستی نیز بازجویی کرد و او به عنوان یک شاهد مهم در دادگاه حاضر شد اما به پلیس گفت که تیموتی همسرش را به قتل رسانده است و او از هیچکدام این اتفاقات خبری ندارد.
در نهایت، ایوانز که کاملا گیج شده بود و در جلسات بازجویی تحت فشار شدیدی قرار گرفته بود، به قتل همسرش بریل و دختر کوچکش جرالدین اعتراف کرد. تیموتی اعتراف کرد که بعد از آنکه همسرش را به خاطر سقط جنین با وارد کردن ضربه جسمی سخت کشته است، جسدش را دفن کرده، این ادعا در حالی بود که کبودیهای روی جسد بریل نشان میداد که او خفه شده است.
به هر حال با وجود این که اعترافات تیموتی ایوانز کاملا ضد و نقیض بود و جای بحث زیادی داشت، دادگاه تحقیقی درباره سوابق کریستی انجام نداد و شهادت او را قبول کرد و در نهایت تیموتی ایوانز را در ژانویهی ۱۹۵۰ به خاطر قتل همسر و فرزندانش مجرم شناخت و بعد از اینکه در دادگاه تجدید نظر نیز محکوم شد، در ۹ مارس همان سال به دار آویخته شد، بعد از محاکمه ی ناعادلانهی تیموتی ایوانز، نزدیک سه سال بدون هیچ حادثه ی بزرگی برای کریستی گذشت.
در این سه سال، کریستی از شغل قبلی اش استعفا داد و به عنوان کارمند ادارهی راه استخدام شده و این در حالی بود که در همان زمان، مستأجران جدیدی برای اتاقهای خالی طبقهی دوم خانهی شمارهی دهم خیابان رلینگتون آمدند. مستأجران جدید، مهاجرانی هندی بودند که همسر کریستی- که با همه مستأجران مشکل و درگیری داشت- آنها را آدمهای بسیار سطح پایینی میدید و دوست نداشت با آنها رفت و آمد کند یا آنکه اجازه دهد آنها به حیاط پشتی خانه بیایند. در نهایت کریستی با مستأجرانش صحبت کرد و از آنها خواست تا دیگر به محوطهی پشت خانه یعنی جایی که او، جسد دو نفر از قربانیانش را به خاک سپرده بود، وارد نشوند.
قتل اتل
کریستی که دیگر از بحث و درگیریهای دائمی اتل با مستأجران جدید خسته شده بود، سرانجام همسرش را در دسامبر ۱۹۵۲ هنگامی که خواب بود در تختخواب خفه کرد و سپس جسد او را بعد از پیچیدن درون یک پتو، در کف اتاق نشیمن طبقهی اول خانه دفن کرد و برای کاهش سؤالات احتمالی در مورد ناپدید شدن ناگهانی همسرش، داستانهای مختلفی ساخت.
مثلا نامهای به بستگان همسرش در شفیلد نوشت و به آنها گفت که اتل دچار روماتیسم شدیدی شده و نمیتواند خودش برای آنها نامه بنویسد و به یکی از همسایگان گفته بود اتل برای دیدار از بستگانش به شفیلد رفته و به یک نفر دیگر گفته بود که اتل به بیرمنگام رفته است.
کریستی بعد از مدتی دوباره شغل خودش را از دست داد و برای گذراندن زندگی، اقدام به فروختن حلقهی ازدواج، ساعت مچی، مبلمان و... خانه کرد و سپس با جعل کردن امضای همسرش حساب بانکی او را نیز خالی کرد، اما با وجود تمام این اتفاقات، هیچ کس به کریستی مشکوک نشد و این قاتل روانی همچنان آزادانه به قتلها و جنایاتش ادامه میداد.
سه قتل دیگر
کاتلین مالونی، ریتا نلسون و هکتورینا مک لنان، سه زنی بودند که بین ۱۹ ژانویه تا ۱۶ مارس سال ۱۹۵۳ به طرق مختلف با کریستی آشنا شده و به خانهی او دعوت شدند و این قاتل بی رحم همهی آنها را به روشی که دومین قربانیاش را به قتل رسانده بود، کشت.
کریستی هر سهی این زنان را به خانهاش دعوت کرد، سپس آنها را هنگامی که به تنهایی در آشپزخانه نشسته بودند، با استنشاق گاز منواکسیدکربن بیهوش کرد و بعد از اینکه به آنها تجاوز کرد قربانیانش را خفه کرده و سپس جسد هر سه زن را یکی بعد از دیگری در بخشی از فضای آشپزخانه که با یک دیوار کاذب پوشانده شده بود قرار داد و دیوار را کاملا مسدود کرد تا اجساد دیده نشوند.
این قاتل زنجیرهای خطرناک که جنون کشتن زنان و خفه کردن آنها را با گاز منواکسید کربن داشت، بعد از این که تقریبا در تمام قسمتهای خانهاش، جنازهی قربانیانش را دفن کرد، دیگر نمیتوانست در آن خانه زندگی کند بنابراین در مارس ۱۹۵۳، اتاقهای طبقهی اول را نیز به خانوادهای اجاره داد و خودش اتاقی را در محلهی کینگزکراس برای هفت شب اجاره کرد.
دستگیری و محاکمه
مستأجران جدید همان روزی که به خانه نقل مکان کردند، سعی کردند وسیله ای را روی دیوار کاذب آشپزخانه نصب کنند اما ناگهان قسمتی از دیوار فرو ریخت و آنها حیرت زده با سه جسد روبهرو شدند.
آنها بلافاصله با پلیس تماس گرفتند و ماجرا را برای آنها تعریف کردند و به این ترتیب مأموران پلیس انگلستان برای پیدا کردن جان کریستی بسیج شدند و مشخصات او به تمام مناطق لندن و شهرهای اطراف فرستاده شد.
سرانجام در صبح آخرین روز مارس ۱۹۵۳، این قاتل خطرناک در نزدیکی پلی در لندن توسط مأموران پلیس شناسایی شده و به اتهام قتل پنج زن که اجساد آنها در زیر دیوار آشپزخانه، در کف اتاق نشیمن و محوطه پشتی خانه کشف شده بود، دستگیر شد.
جان کریستی که دیگر چاره ای جز اعتراف نداشت بدون هیچ مقاومتی به هفت فقره قتل اعتراف کرد. او همچنین اعتراف کرد که مسئول قتل بریل و جرالدین ایوانز نیز بوده که سه سال قبل یعنی در سال ۱۹۵۰، تیموتی ایوانز به خاطر آن قتلها بیگناه اعدام شده بود.
به هر حال، با وجود این که کریستی به جنایات وحشتناکش اعتراف کرده بود، اما هیئت منصفه عقیده داشت که او قصد دارد آنها را گمراه کند، در نتیجه جان کریستی فقط به خاطر قتل همسرش اتل گناهکار شناخته و محاکمه شد اما با بررسی لوازم شخصی کریستی که در خانهاش به جا گذاشته بود پلیس متوجه شد که او دستهای از موی قربانیانش را به عنوان یادگاری نگه داشته که بعد از انجام آزمایشات زیاد معلوم شد تعداد دسته موهای یادگاری بسیار بیشتر از تعداد اجساد پیدا شده است و پلیس این احتمال را داد که شاید کریستی بیشتر از آن تعدادی که اعتراف کرده بود مرتکب قتل شده باشد اما پلیس لندن هر چه تلاش کرد موفق نشد اجساد دیگری را پیدا کند.
سرانجام جان کریستی در جولای ۱۹۵۳ در زندان پنتون ویل به دار آویخته شد و این در حالی بود که در سال ۱۹۶۶ تیموتی ایوانز – مردی که به خاطر قتل همسر و دخترش به اشتباه به دار آویخته شده بود- بیگناه شناخته و از اتهاماتش تبرئه شد اما دیگر برای تیموتی بیچاره هیچ فایدهای نداشت چون او ۱۶ سال پیش به خاطر اشتباه قاضی پرونده و سهل انگاری پلیس در جمعآوری اطلاعات درست جان خودش را از دست داده بود. بعد از انتشار خبر این اشتباه بزرگ، جنجال گسترده ای در سراسر انگلستان به پا شد که جرقهای شد برای آنکه مسئولان نظام حقوقی انگلستان به بحث بنشینند و به این ترتیب نظام حقوقی انگلستان به این نتیجه رسید که مجازات اعدام قاتلان و جنایتکاران، باید برای همیشه لغو شود.