به گزارش همشهری آنلاین، پروژهای که «سیا» برای این مقصود استفاده کرد، برای ۲۰ سال همچنان برقرار بود اما بعد از عمومی شدن بخشی از اسناد سیا، این داستان عجیب و خواندنی به بیرون درز کرده است. گزارش «میامی هرالد» از جزئیات مربوط به این رمالها و پیشگوییهایشان، از خواندنیترین گزارشهایی است که به گافهای جدی یک سازمان اطلاعاتی جنجالی مربوط میشود. گزارشی که میخوانید، ترجمهی همان گزارش مفصل است.
پروژه «شعلهی کوره» - Grill Flame - از عجیبترین پروژههای جاسوسی سازمان اطلاعات ملی آمریکاست. در این پروژهی مفصل که هدفش آزاد کردن جاسوسهای آمریکایی در ایران بود، عدهای رمال وانمود کردند که بیشتر از ۲۰۰ بار و از طریق فرو رفتن در خلسه یا بقیهی راههای عجیب و غریب، تلاش میکنند تا مخفیگاه اعضای سفارت را پیدا کنند.
اما تمام ماجرا این نبود. بعد از اینکه رمالها نتوانستند محل جاسوسان و دیپلماتهای آمریکایی را پیدا کنند، نقشه تغییر کرده و قرار شد محل نگهبانهای محافظ یا شرایط نگهداری آنها را بسنجند. وقتی این تیر هم به سنگ خورد، رمالها سعی کردند که از راهی دیگر پیگیر وضعیت سلامتی آنها باشندکه البته در تمامی موارد، تلاشها به نتیجه نرسید. پیدا کردن جاسوسهای سفارت آمریکا تنها پروژهای نبود که رمالها در آن مشارکت داشتند. این افراد تا ۱۴ سال بعد از واقعهی تسخیر لانه جاسوسی، همچنان بر سرکار بوده و پیشگوییهای عجیب و غیرواقعیشان را انجام میدادند. این گزارش، داستان تمام اتفاقاتی را که پیرامون جاسوسهای رمال سازمان اطلاعات آمریکا اتفاق افتاده روایت میکند.
دستگیری آمریکاییهای مستقر در سفارت آمریکا در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ خورشیدی، ۱۵ ماه سخت و دشوار برای دولت آمریکا بود. تسخیر لانهی جاسوسی در تهران، باعث دلواپسیهایی در ایالات متحده شد. سازمانهای جاسوسی این کشور نیز همزمان با بقیهی دستگاهها، به تکاپو افتاده بودند تا بتوانند راهی برای بیرون آمدن از این مخمصهی جدید پیدا کنند. یکی از راهحلهای مهم و جدی «سیا» استفاده از «رمالهای جاسوس» بود. این افراد مدتی زیرنظر بخش اطلاعاتی ارتش آمریکا آموزش دیده و بعد در یک خانهی کوچک که حالت مخفیگاه برای آنها داشت، به کار مشغول شدند.
اینطور که از اسناد طبقه بندی شده سیا که به تازگی از حالت محرمانه خارج شده برمیآید تمام فعالیتهای این رمالها به دقت تحت نظر بوده و کارشان آنقدر جدی گرفته میشد که بخشهای مختلف دولت، از جمله بخشی از فرماندهان پنتاگون، با آنها در ارتباط بوده اند.
رمالهایی که با دولت آمریکا در این پروژه همکاری میکردهاند برای مقامات دولتی شناخته شده بودند و بعضی از آنها پروژهی خاص «شعلهی کوره» را به عنوان یکی از افتخاراتشان ثبت کردهاند.
آشغال
بیشتر از ۳۰ سال از آن روزها گذشته و حالا با بیرون آمدن اسناد سیا از طبقهبندی محرمانه، عدهای دربارهی آن حرف زده و آن را «آشغال» لقب دادهاند. «جوزف مکمونیگل»، یکی از رمالهایی که در زمان تسخیر لانهی جاسوسی، برای آزادی دیپلماتها با دولت همکاری میکرده، به سایت «میامی هرالد» میگوید: «هنوز بخشهای اصلی این اسناد از حالت محرمانه خارج نشدهاند و جزئیات بیشتری باید بیرون بیاید تا بدانید این سیستم دقیقا چطور فعالیت میکرده است.»
این ادعا را «ادوین می»، یکی دیگر از رمالهایی که در حوزهی به اصطلاح «فرا روانشناسی» پژوهش کرده و برای حدود ۲۰ سال با سازمانهای اطلاعاتی آمریکایی کار کرده، دربارهی شیوهی کار رمالها میگوید: «رمالها فقط در بعضی از مواردی که به گروگانها مربوط میشد، اطلاعات ارائه میکردند. آنها میتوانستند – این تنها یک ادعا از جانب رمال هاست - سالم بودن یا میزان سلامت آنها را تخمین بزنند. اگر در یک خانه در آمریکا نشسته باشی و بتوانی وضعیت افرادی که چندین هزار کیلومتر آنسوتر هستند را تخمین بزنید، اطلاعات مهمی منتقل کردهاید و این بسیار مهم و کمک کننده است.»
جاسوسی رمالی چطور انجام میشد؟
پروژهی «شعلهی کوره» یا Grill Flame که به خاطر تسخیر لانهی جاسوسی در ایران مشهور شد، در اصل بخشی از یک برنامهی گستردهتر در سازمان ملی اطلاعات آمریکا بود که تمرکز اصلیاش بر جمعآوری اطلاعات به روشهای خاص، کمک گرفتن از رمالها و فرضیهای به نام «ادراک فراحسی» بود. این پروژهی مفصل ۲۰ سال تمام ادامه داشت.
در طول این مدت، آژانسهای کوچک و بزرگ اطلاعاتی آمریکا – از جمله سازمان اطلاعاتی ارتش آمریکا و بخش اطلاعاتی و دفاعی آمریکا - مدیریت و سازماندهی آن را برعهده داشتند.
به همین دلیل، کد عملیات در طول این مدت ۱۰ بار تغییر کرده بود، در طول این ۲۰ سال، ۲۲۷ رمال، بیشتر از ۲۶ هزار برنامهی مختلف را با استفاده از روشهای خاص خودشان، از جمله تلهپاتی به راه انداختند. این پروژهی مفصل و بزرگ در نهایت، در سال ۱۹۹۵ میلادی (۱۳۷۴) برای همیشه به پایان رسید. شاید برایتان جالب باشد که بدانید استفاده از فالگیرها در حوزههای مختلفی از سازمان سیا گستردگی داشته و فقط مربوط به موضوعات امنیتی یا جاسوسی نمیشده است. جستوجو برای یافتن هواپیماهای گمشده یا کند و کاو برای پیدا کردن راههای مخفی کارتلهای مواد مخدر هم از دیگر زمینه هایی بود که پیشگوهای «سیا» برای انجام آن حقوق میگرفتند.
این پروژهی مفصل به طور رسمی از سال ۱۹۷۵ میلادی (۱۳۵۴) آغاز به کار کرد اما از همان ابتدای کار، یعنی پیش از اینکه کار رسما آغاز شود، بین افسران اطلاعاتی آمریکا اختلاف نظر وجود داشت. گروهی میگفتند که کار رمالهای اطلاعاتی فقط باید بر برنامههای پژوهشی معطوف باشد اما برخی دیگر میگفتند که رمالی، یک ابزار جاسوسی منحصربه فرد است و باید از آن برای پیشبرد اهداف آمریکا استفاده کرد، در نهایت، حرف کسانی که به «جاسوسی کردن از راه رمالی» معتقد بودند، به گفتههای دیگران چربید چون آنها معتقد بودند با این روش میتوان در دورهی جنگ سرد بر شوروی و امکاناتش پیروز شد.
روایت یک خلسهی عجیب
عملیات جستوجوی «فراحسی» که توسط رمالها سروسامان داده میشد، باعث شده بود که خانهی قدیمی ایالت واشنگتن شباهت زیادی به خانهی ارواح داشته باشد.
عملیات جستوجو بعد از تمرکز اولیه معمولا حدود ۳۰ دقیقه طول میکشید. برای بررسی دقیق گفتههای این افراد، حرفهایشان در تمام مدت عملیات ضبط میشد. در مواردی، خود رمالها هم کاغذ به دست گرفته و چیزی که در ذهنشان میگذشت را ترسیم میکردند.
«مک مونیگل» یکی از کسانی بوده که در این پروژهی عجیب کارهای خاصی را انجام داده است، او حدود ۱۰ سال پیش از اینکه کارش را به عنوان رمال آغاز کند، دچار مسمومیت شدید خوراکی شده و تا نزدیکیهای مرگ هم پیش رفته بود. بعد از این ماجرا او ادعا میکرد که وارد یک تونل مرموز، پر از صداهای عجیب شده و بعد از آن تصمیم گرفته برای فهمیدن راز هستی و اتفاقاتی که در پشت پرده میافتد، رمالی پیشه کند. او یکی از جلسات «کندوکاو و خلسه» را روایت میکند. در این جلسات خاص، مصاحبهشونده در محیطی آرام قرار گرفته و موضوع جاسوسی را برای رمال توضیح میدادند. «مک مونگیل» زمانی را به یاد میآورد که مصاحبه کننده، عکسی از «تام اهم» - یکی از گروگانهای آمریکایی- را به او نشان داده است.
او میگوید: «مصاحبه کننده درخواستهایش از من را اینطور بیان کرد؛ از شما میخواهم تا عکس این فرد را تا زمانی که جای مخفیشدنش را پیدا نکردهاید، در دستتان نگه دارید. بعد از پیدا کردن مکانش، بگویید که در حال انجام چه کاری است، محیطی که در آن قرار گرفته را توصیف کنید و بگویید در اطرافش چه میگذرد. آرام باشید و تمرکز کنید.»
بعد از مدتی، رمال وانمود کرده که کاملا در خلسه فرو رفته و جواب سوالات مصاحبه کننده را اینطور بازگو کرده است: «اینطور به نظر میرسد که در اطرافم آتشی روشن شده یا انفجاری رخ داده است... انگار تعداد زیادی از افراد با لباس و پوشش خاصی، طنابپیچ شده در محیط بستهای قرار گرفتهاند. کسانی که اینجا هستند، عصبی به نظر میرسند و مدام با حالتی عصبی و مضطرب به اطراف سرک میکشند، به مرور تعداد آدمها بیشتر میشود. یک نفر شروع به تیراندازی میکند. بعضیها تیر خورده و به زمین میافتند. گروهی دیگر هم غافلگیر شده و سعی میکنند خودشان را در اطراف پنهان کنند. حالا دیگر من صدای تیراندازی نمیشنوم. هیچ صدای دیگری هم نیست. ممکن است گاز اشکآور یا چیزی شبیه آن شلیک شده باشد.»
بلافاصله، زاویهی دید رمال عوض میشود و او میگوید که فضای یک زندان را میبیند که میتواند از پنجرهی کوچکی که بالای سلول قرار گرفته، بیرون را ببیند. او بعد از اینکه دست از توصیف کردن کشید، کاغذی که در اختیارش قرار گرفته بود را برداشت روی آن تصویرهایی که در ذهنش مانده بود نقاشی میکرد.
آقای رمال آن تجربهی خاص را که بعد از سالها برای دیگران تعریف کرده، بدترین تجربهی کاریاش از آغاز شغل پیشگویی در سیا میداند، چون حرفهایش بیشتر به یک دروغ بامزه شباهت دارد.
گوی بلورین بدهید
در مقابل این ادعاهای خنده دار، «جیمز رندی»، یک شعبدهباز قدیمی که علیه رمالی و استفاده از این روشهای عجیب در زندگی روزمره قد علم کرده، روش کاری «سیا» را تمسخر کرده و میگوید: «آژانسهای اطلاعاتی میتوانند برای تجهیز نیروهایشان نفری یک گوی بلورین روشن خریده و از نیروهای ارتش بخواهند تا با نقشه کشیدن روی هوا، چیزهایی را کشف کنند! کاملا واضح است اگر برای چنین پروژههایی هزینه کنیم، وقت و پولمان را هدر دادهایم. ضمن اینکه چنین کاری، هیچ کمکی به گروگانها نکرده و نخواهد کرد.»
یکی دیگر از کسانی که با آقای «رندی» همعقیده است، «ویلیام جی دوگرتی» از افسران سازمان اطلاعات و امنیت آمریکاست که در آن زمان در ایران مشغول کار بوده است. او به «میامی هرالد» میگوید که بعد از بازگشت به آمریکا از همکارانش دربارهی «کمک رمالها به جستوجوی حقیقت» حرفهایی شنیده و حسابی تعجب کرده است.
او که آن روزها را خیلی خوب به خاطر میآورد، میگوید: «مشغول خوردن ناهار بودیم که کسی این خبر را اعلام کرد. همهمان بعد از شنیدن خبر خندیدیم. چه کسی میتوانست باور کند که چنین اتفاقی واقعا رخ داده باشد؟» کسانی که این روش را برای به دست آوردن اطلاعات محرمانه و جاسوسی به کار میگیرند، به جای اسم «رمالی» از اصطلاح «روشهای فراحسی» استفاده میکنند تا کار خنده دارشان را جامهعمل بپوشانند ولی وقتی بطن ماجرا را ببینید، متوجه میشوید که این کار، همان غیبگویی قدیمی است.
سرهم بندیهای رمالان
مدت کوتاهی بعد از تسخیر لانهی جاسوسی، فرماندهان ارشد اطلاعاتی در آمریکا، رمالها را به کار گرفتند تا بفهمند این اتفاق دقیقا چطور رخ داده است، چون کارشناسان آن کشور تا آن زمان با چنین حادثه ای روبهرو نشده و نمیدانستند باید رخدادهای موجود را چطور تحلیل کنند، به همین دلیل هم بود که از رمالها کمک خواستند تا اتفاقاتی را که بر سر لانهی جاسوسی آمده بود از مدت کوتاهی قبل از تسخیر آن تا مدتی پس از تسخیر، به صورت یک گزارش در آورند.
این درخواست ۱۷ روز بعد از تسخیر لانهی جاسوسی یعنی در روز ۳۰ آبان ۱۳۵۸ (۲۱ نوامبر ۱۹۷۹) برای مدیران پروژهی «شعلهی کوره» فرستاده شد به این امید که بتوانند برای پیش بردن اهدافشان به آنها کمک کنند. دو روز بعد از ارائهی این درخواست، رمالهای «سیا» رسما مشغول این پروژهی جدید شدند. در آن زمان، عکسی از گروگانها روی جلد مجلهی «تایم» منتشر شده بود، تنها سرنخی که رمالها با آن کارشان را شروع کردند، همین عکس بزرگ مجلهی تایم بود. دو نفر از این پیشگویان مدت کوتاهی بعد از نگاه کردن به این عکس، ادعا کردند که به خلسه رفتهاند و دنبال روح افراد میگردند، آنها اما نتیجهی خاصی عایدشان نشد. در طول سه هفتهی بعد از آن هم ۱۲ تلاش دیگربا روشهای خاص و متفاوت انجام شد، ناگفته پیداست که این روشها هم سودی نبخشید.
رمالی در کجا انجام میشد؟
بنابراسناد منتشر شده، مرکز اصلی عملیات خاص سازمان سیا در یکی از خانههای مخفی سازمان اتفاق میافتاد، خانهای قدیمی که کاملا در برابر صدا عایق شده، هیچ پنجرهای نداشت، در منطقهای به نام «فورت مید»، در فاصله ۵۰ کیلومتری واشنگتن.
«مک مونیگل»، یکی از رمالهایی که در پروژهی «شعلهی کوره» شرکت داشت، در این باره میگوید: «همهچیز در آن خانه، در هالهای از ابهام بود. همهچیز غیرشفاف بود، به این خانهی خلوت، هربار حداکثر دو نفر داخل میشدند که یک افسر سازمان اطلاعات (که مصاحبهکننده نامیده میشد) همراهیشان میکرد، کار «مصاحبه کننده» که از اعضای خبرهی «سیا» به شمار میرفت، مشخص کردن هدف بود، او معمولا عکس شخصی که قرار بود جای پنهان شدنش را پیدا کنند یا مکانی که قرار بود دربارهی آن تحقیق شود را به همراه داشت و از رمالها میخواست تا دربارهی آن بررسی کنند.» گاهی اما نگاه آنها کاملا خندهدارتر بود و از رمالها میخواستند کاری خاصتر برایشان انجام بدهند.
آنها یک سری اعداد از طول و عرض جغرافیایی را مینوشتند و از رمالها میخواستند تا دقیقا مثل یک دوربین ماهوارهای، فضای آن منطقه و اتفاقاتی که در آنجا میافتد را برایشان توضیح دهند!
دروغهای شاخدار رمال
نکتهی بامزهی زیادی در ماجرایی که آقای رمال تعریف کرده است دیده میشود، اول از همه اینکه از لحظهی ورود دانشجویان به داخل سفارت آمریکا، هیچ اقدام مسلحانهای گزارش نشده است، دست کسی با طناب از پشت بسته نشده بوده و کسی در سلولهای سفارت زندانی نشده است. این واقعیتها که بعدتر بازگو شد، به شأن کاری آقای رمال لطمه زده و تمام ادعاهای او را زیر سوال برده بود.
شخصی به نام «ویلیام داگرتی» که خودش در آن زمان، گروگان گرفته شده بود، دادههای مربوط به این رمالیها را رد کرده و میگوید: «در تمام زمانی که گروگان بودم، چنین صحنههایی را نه خودم دیدم و نه از افراد دیگر شنیدم.»
اینطور که این مرد آمریکایی میگوید «کسانی که این حرکت را ساماندهی کرده و وارد سفارت شدند، عموما جوان بودند. شلوار جین و ژاکت بر تن داشتند.» و این در حالی بود که رمالهای سیا کسانی که این حرکت را انجام داده بودند، یک سری افراد نظامی با تجهیزات خاص توصیف میکردند. به طور کلی، در روزهای اول بعد از تسخیر لانهی جاسوسی، افسانههای زیادی در آن زمینه ساخته شده بود و مقامات سیا اکنون میگویند که احتمالا رمالها تحت تاثیر حرفها و روایت هایی که شنیده بودند، چیزهای اشتباهی را پیشگویی کرده بودند.
مصاحبه با یک رمال
رمالهایی که از همان ابتدا با سازمان همکاری کردهاند، جزئیات عجیبی از این پروژه را روایت کردهاند.
آقای «می» که سالها در این پروژهی اطلاعاتی ملی مشغول به کار بوده و از ابتدای شکلگیری پروژه با آن همراه بوده، میگوید: «بیشترمان در آغاز کار، در حوزهی مسائل خارجی کار میکردیم بعد از مدتی، یک گزارش به دستمان رسید که میگفت چین یا روسیه رمال هایی را به کار گرفته و حتی ادعا کردهاند که با استفاده از این روش، توانستهاند عملیات انجام دهند. کار ما در آغاز این بود که تخمین بزنیم حرفشان تا چه حد واقعی و تا چه اندازه بلوف است. اگر ادعاها واقعیت داشت، باید راهی برای مقابله پیدا میکردیم، راهی که احتمالا با نظر بقیهی کارشناسان متفاوت بود اما چون از عالم غیب میآمد، مو لای درزش نمیرفت.»
اشتباهاتی که دست رمالها را رو کرد
رمالها همیشه اشتباه میکردند ولی مدت نسبتا زیادی طول کشید تا ایرادهای آنها رسما بیان شده و مشکلاتشان عیان شود. یکی از اولین پیشگوییهای اشتباه در روز دوم می۱۹۸۰ میلادی(۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۹) رخ داد.
در این روز، رمال سازمان سیا با جدیت، پیشبینی عجیب و غریبی ارائه داده بود. او با اطمینان میگفت که سرهنگ «دیوید رودر» - یکی از کارمندان نظامی آمریکا که در سفارت اقامت داشت- در یک خانهی گرانقیمت که با سنگهای زرد تزئین شده، نگهداری میشود.
او میگفت که «این خانه، یکی از مکانهای امن و بسیار خصوصی در مناطق بالای شهر است که فقط شش تا هشت کوچه با ساختمان اصلی سفارت آمریکا(لانهی جاسوسی) فاصله دارد و علاوه بر او رئیس منطقهای «سیا» همراه با او در همان خانه نگهداری میشود.»
این پیشگو آنقدر دربارهی حرفهایی که میزد مطمئن به نظر میرسید که کاغذی برداشت و جزئیات محل نگهداری گروگانهای بلندپایهی ایالات متحده را ترسیم کرده بود.
واقعیت اما چیز دیگری بود. سرهنگ رودر در یک مدرسهی هنری در شهر قم نگهداری میشد که کیلومترها با سفارت فاصله داشت، فرماندهی منطقهای سیا هم در یکی از زندانهای تهران بود.
مورد عجیب آقای باب اود
«باب اود» یکی دیگر از کارکنان سفارت بود که یکی از رمالها، پیشگویی اشتباهی دربارهاش انجام داد. او گفت که این کارمند سفارت در یک ساختمان قلعهمانند در خارج از سفارت نگهداری میشود. این در حالی بود که «باب اود» و چند نفر دیگر از کارکنان سفارت، جزو افرادی بودند که از آن منطقه به هیچ وجه خارج نشده بودند.
با وجود این اشتباهات فاحش، رمالها هیچوقت خودشان را نباختند و تا سالها بعد هم برسرکار ماندند. استدلال آنها این بود که روش کاریشان نسبت به خیلی از روشهای جاسوسی معمول دیگر، کارآمدتر و بهتر است. اگر ایراد یا مشکلی هم پیش میآید، یک اتفاق معمول است و این اشتباهات، نسبت به حجم بالای کاری آنها و ویژگیهای مهمی که دارند قابل چشمپوشی است.
اطلاعات، غیرقابل بررسی هستند
بعد از آزادی گروگانها، زمان سنجش صحت کار آنها بود. اعضای پنتاگون که باید روی کار سیا نظارت میکردند، از گروگانهایی که به آمریکا برگشته بودند، اطلاعات مختلفی دریافت کردند. این افراد که بعد از بازگشت مورد بازجویی قرار گرفته بودند، به سئوالاتی جواب دادند که زمانی از رمالها خواسته شده بود، آنها را بررسی کنند.
در نهایت پنتاگون، گزارشی مفصل از بازپرسیهایش تهیه کرد و بعد از مقایسهی آنها با حرفهای رمالها مشخص شد که از ۲۰۲ مورد ادعا فقط هفت ادعای فالگیرها با واقعیت نزدیک است.
این مقایسه در نهایت به تایید یکی از اعضای عالیرتبهی نیروی هوایی آمریکا که جزو کارکنان ستاد مشترک ارتش بود، رسید. گفته میشود، جناب سرهنگ زیر اعداد ۲۰۲ و هفت خط قرمز کشیده تا نشان بدهد عمق فاجعه چقدر بوده است!
جناب سرهنگ، بعدتر در پایان این گزارش، توضیح مفصلتری ارائه داده و نوشته است که «بیشتر از نیمی از گزارشهای رمالهای ارتش اصلا از اساس اشتباه بوده است، در ۵۹ گزارش هم اطلاعاتی وجود دارد که درست یا اشتباه بودن آنها قابل اثبات نیست، البته در همین گزارشهای نصفه نیمه هم اشتباهات فاحشی وجود دارد.»
وقتی «کارتر» از رمالها تمجید میکند
پروژهی «شعلهی کوره» یکی از جدیترین، مهمترین و حیثیتیترین پروژههای سازمان سیا به حساب میآمد که مقامات ارشد سیا و پنتاگون آن را مدام دنبال میکرده و اطمینان زیادی نسبت به موفقیت آن داشتهاند.
یکی از کسانی که در این پروژه مشغول به کار بوده و آن را مدیریت میکرده، یک سرهنگ ارتشی است که در برخی از بخشهای پروژهی شعلهی کوره به وی اشاره شده است.
او در بخشی از این اسناد، با افتخار اعلام کرده: «این پروژه آنقدر خاص و مهم بود که خیلی سریع و در مدت کوتاهی در سطح مدیران ارشد و فرماندهان بزرگ پنتاگون و بقیهی بخشهای سازمان اطلاعات نفوذ پیدا کرد.»
او میگوید: چهارم سپتامبر ۱۹۷۹ میلادی، یک روز تاریخی برای رمالهای «سیا» به حساب میآمد چون در آن روز توانستند اولین پروژهشان را با موفقیت به پایان برسانند. آنها بقایای هواپیمای غرق شدهی ارتش را با دقت ۱۵ مایل (حدود ۲۴ کیلومتر) ردیابی کردند.
اسناد بیشتری که به جستوجوی این هواپیما مربوط میشوند، هنوز از طبقهبندی خارج نشده و در دسترس عموم نیستند که بدانیم آن پرندهی بزرگ چطور ساقط شد اما جیمی کارتر، رئیسجمهوری وقت آمریکا در مصاحبهای که ۱۲ سال پیش انجام داد به بخشهایی از آن پروژه اشاره کرده بود: «یکی از هواپیماهای دو موتوره و کوچک ما که در جمهوری آفریقای مرکزی در حال پرواز بود، سقوط کرد، نتوانستیم پیدایش کنیم. حتی عکسبرداری ماهوارهای هم کارساز نبود.
مدیر «سیا» به ملاقات من آمد و توضیح داد که زنی را در کالیفرنیا پیدا کرده که ادعا میکند تواناییهای خارقالعاده و خاصی دارد. برای کمک گرفتن از تواناییهای این زن، او را به دفتر آوردیم و اطلاعات را در اختیارش گذاشتیم. او نیز طول و عرض جغرافیایی هواپیمای گمشده را روی کاغذی نوشته و به ما داد. ماهوارهمان را روی نقطهای که زن کالیفرنیایی گفته بود، متمرکز کردیم و هواپیما درست همانجا بود.»