به گزارش همشهری آنلاین، ماجرا وقتی شگفت انگیز میشود که بدانید بسیاری از مردم شهر، کیلومترها از آتشفشان دورتر بودند اما به طرز فجیعی جانشان را از دست دادند. البته دو نفر دیگر نیز از این حادثه جان به در بردند اما به خاطر شدت جراحات مدت کوتاهی پس از آن از دنیا رفتند.
داستان زندگی «لاجر سیلباریس» آن قدر عجیب و جالب است که سیرک مشهور بارنوم و بیلی او را استخدام کردند تا برای آنها کار کند. البته نه به خاطر این که او توانایی خاصی در انجام کارهای سیرک داشت بلکه به خاطر تعریف کردن ماجرای اسرارآمیز زنده ماندنش، به نظر آنها لاجر یک یادگار باستانی بود، انسانی که تنها بازمانده از آتشفشانی است که در حدود ۳۰ تا ۴۰ هزار نفر از مردم شهر سنت پیر- یک منطقه از شمال اقیانوس اطلس در دریای کارائیب- را به کام مرگ فرستاد. در آن زمان لاجر در این منطقه زندانی بود.
لاجر در سال ۱۸۷۵ در سنت پیر به دنیا آمد، از نوجوانی آن قدر باعث آزار و اذیت دیگران میشد که همیشه با نیروهای پلیس سر و کار داشت و در هر ماه حداقل چند شب را در بازداشتگاه میگذراند. در زمان فوران آتشفشان هم لاجر بیست و هفت ساله به خاطر چند جرم مختلف در سلولی از جنس سنگهای سخت در جزیرهی مارتینیک زندانی بود.
روزی که همهی شهر سوخت
شب هفتم می۱۹۰۲، درست یک شب قبل از این که آتشفشان فعال شود لاجر به جرم برهم زدن نظم یک رستوران و دعوای خیابانی دستگیر شد. پس از دستگیری لاجر، متهم به قتل یک مرد شده و به همین خاطر به زندان مخصوص قاتلان انداخته شد تا در دادگاه به جرمهای مختلف او رسیدگی شود. البته لاجر شاکیان بسیار زیادی هم داشت که ادعا کرده بودند برایشان ایجاد مزاحمت کرده است.
البته که او اتهاماتش را انکار میکرد اما به خاطر سابقهای که داشت پلیس حرفهای او را باور نمیکرد تا بتواند مدارکی علیه او به دست بیاورد. تمام این موارد باعث شد تا لاجر در سلولی انفرادی حبس شود که مخصوص نگهداری از زندانیان خطرناک و شورشیان بود. نیمی از این سلول در زیر زمین قرار داشت و دیوارهای آن از سنگهای بسیار بزرگ و عریض ساخته شده بود. سلول هیچ پنجرهای نداشت و تنها از یک دریچهی کوچک و باریک، هوای داخل آن تهویه میشد. در آن نیز بسیار باریک بود به طوری که یک مرد تنومند به زور از آن داخل میشد که آن هم با میلههای آهنی محکم پوشیده شده بود.
ساعت هفت و ۵۲ دقیقهی صبح، قلهی کوه پلی باز شده و ابر بزرگ و سیاهی بالای آن به شکل افقی تشکیل شد. معمولاً آب و هوای این منطقه آن قدر خوب و تمیز بود که عدهی زیادی هر روز برای پیک نیک به آن جا میرفتند. اما در آن روز ابرهای سیاه و بوی بدی که بعدها مشخص شد بوی گوگرد ناشی از فوران آتشفشان بوده، مردم را از رفتن به دامنهی کوه بازداشت. این ابرها زیاد و زیادتر شده و به طرف بالا حرکت میکردند. در نیمهی روز ابرهای سیاه آن قدر زیاد شده بودند که گویا قارچ بزرگ و سیاهی با شعاع ۸۰ کیلومتر بالای قلهی کوه قرار داده شده بود. ابرها مساحتی در حدود ۲۱ کیلومترمربع را پوشش دادند که شهر سنت پیر نیز شامل آن میشد. ابرهای سیاه شامل بخار بسیار گرم، گازهای سمی و گرد و خاک آتشفشانی که تپرا نامیده میشود، بود.
البته این ابرها چند روز قبل هم دیده شده بودند اما کسی به آنها اهمیتی نداده بود و مردم آنها را جدی نگرفته بودند. از آنجا که آنها در نزدیکی اقیانوس ساکن بودند، مردم محلی گمان میکردند که آنها ناشی از یک طوفان اقیانوسی زودگذر هستند و جای نگرانی نیست. دمای هوای گرمی که این ابرها در شهر تولید کرده بودند تا ۱۰۰۰ درجهی سانتیگراد میرسید تنها در عرض چند دقیقه پس از فوران، تمام ساختمانهای شهر تخریب شده و ساکنان شهر یا سوختند یا بر اثر تنفس گازهای داغ و سمی خفه شدند.
از همه بدتر، فوران آتشفشان در فصلی بود که عدهی زیادی از مردم شهرهای اطراف برای ییلاق به این منطقه میآمدند و چند ماهی در آن جا ساکن میشدند که همین موضوع باعث شد تا تعداد قربانیان تا حد چشمگیری بالا برود، حتی کسانی که در ایمنترین مکانها قرار داشتند به خاطر کمبود اکسیژن و استنشاق گازهای سمی جان خود را از دست دادند، تنها با چند تنفس ریههای افراد از درون به شدت میسوخت و این سوختگی جان آنها را میگرفت.
نزدیک به ۳۰ هزار نفر از اهالی و ساکنان جزیره در همان دقایق اولیه، جانشان را از دست دادند و در حدود ۱۰ هزار نفر دیگر نیز بر اثر شدت سوختگیها و جراحات جان خود را از دست دادند. هرگز تعداد دقیقی از قربانیان این فاجعهی وحشتناک به دست نیامد اما حدود ۴۰ هزار نفر اعلام شد. شهر تا روزها میسوخت و شعلهور بود و حرارت آن چنان بالا بود که نیروهای امداد نمیتوانستند به آن جا نزدیک شوند. حتی بسیاری از دریانوردان و ماهیگیرانی که در زمان فوران آتشفشان در دریا بودند نیز بر اثر برخورد گدازهها یا سنگهای داغ جان خود را از دست داده بودند.
نجات بازمانده
چهار روز پس از آتشفشان، تیم امداد و نجات متوجه صدای فریاد و گریههای بلندی از درون سلول سنگی شد. لاجر به شدت سوخته بود اما تنها فرد زندهای بود که میتوانست آن چه را که رخ داده بود شرح دهد زیرا سلولش درست روبه روی آتشفشان قرار داشت و او همه چیز را از نزدیک دیده بود. طبق گفتههای لاجر «ابرهای سیاه از همان زمانی که نیروهای محافظ برایش صبحانه آورده بودند در آسمان دیده میشدند و رفته رفته تیرهتر میشدند. پس از مدت کوتاهی هوا بسیار گرم شد و خاکسترها در آسمان شهر پراکنده شدند و از همان دریچهی کوچک مخصوص تهویهی هوا وارد سلول میشدند. دیوارها آن قدر گرم شده بودند که دیگر نمیشد به آنها نزدیک شد.»
از آن جایی که سلول لاجر درست رو به دریا و کوه قرار داشت، ناگهان او در میانهی تاریکی و ابرهای سیاهی که همهی شهر را پوشانده بود، توانست نور شدیدی ببیند که از دهانهی آتشفشان خارج میشود، پس از آن فوران آغاز شده و مواد مذاب مانند باران بر سر شهر فرو ریخته بود. لاجر سعی کرده بود با آب کمی که درون لیوان برایش باقی مانده بود خودش را خیس کند تا خنک بماند اما آب به سرعت خشک شده و بدنش در قسمت دستها، بازوها، پاها و پشت دچار سوختگی شده بود، لاجر در آن لحظات سعی کرده بود تا حد امکان از هوای داغ و سمی که وارد سلول میشود تنفس نکند.
بازماندههای بدشانس
از دیگر کسانی که ادعا میشد از این اتفاق جان سالم به در بردهاند مغازه داری به نام لئون کامپر لیندره بود که خانهاش در مسیر آتشفشان نبود و در نزدیکی اقیانوس قرار داشت و همچنین دختری به نام هویورا ایفریله که در زمان جاری شدن مواد مذاب سوار بر قایق شده و به دریا رفته بود. این دختر نیز نور قبل از فوران را دیده و به همین خاطر توانسته بود به سرعت عکس العمل نشان دهد.
او در توضیح ماجرا گفته بود: «قبل از رفتن پشتم را نگاه کردم. تمام کوه که به سمت شهر بود فوران کرده و آتش بر سر شهر میریخت.»
یکی از سنگهای داغ و خاکسترهایی که بر سر هوویوار فرود آمده بود باعث سوختگی شدیدش شده بود. این دختر دو مایل دورتر از شهر بیهوش با بدنی سوخته درون قایقش پیدا شد اما مدت کوتاهی بعد، به دلیل شدت جراحات، جان خود را از دست داد.
«لئون» فرد دیگری که از این ماجرای وحشتناک جان سالم به در برد توانسته بود در فرصت مناسب قبل از سوختن، به داخل اقیانوس بپرد. او نیز بیهوش و نیمه سوخته در سواحل شهر فورت دی فرانس پیدا شد، مشخص نیست خودش تا آن شهر شنا کرده یا با موج آب آمده بود. او نیز نتوانست مدت زیادی با وضعیت جسمانی پیش آمده دوام بیاورد و یک هفته بعد جان خود را از دست داد.
کار در سیرک
کسانی که لاجر را پیدا کرده بودند از چگونگی دستگیری و جرائم او اطلاعی نداشتند و به همین خاطر او پس از بهبود دیگر زندانی نشده و آزاد شد. پس از آن سیرک بارنوم و بیلی از او دعوت به کار کردند تا در تور دور آمریکایشان آنها را همراهی کرده و داستان تجربهی وحشتناکی که داشته است را برای دیگران نیز تعریف کند. با این کار، لاجر به چهرهای مشهور تبدیل شد که مردم او را به چشم تنها بازماندهی حادثهای مرگبار میشناختند.
لاجر به سرعت «مردی که در روز مرگ زنده ماند» و «عجیبترین مرد دنیا» لقب گرفت. همچنین در آن زمان، لاجر تنها سیاهپوستی بود که توانست در یک سیرک مشهور، برنامهای مخصوص به خودش داشته باشد که به تنهایی آن را اجرا میکند، این در حالی بود که تا قبل از آن، سیاهپوستان تنها کارهای معمولی برنامههای نمایشی و سیرکها را اجرا میکردند و در واقع سیاهی لشگر به حساب میآمدند.
لاجر در سال ۱۹۲۹ بر اثر ایست قلبی جان خود را از دست داد و باز هم تنها بازماندهای لقب گرفت که به مرگ طبیعی جان خود را از دست داده است. امروزه پس از گذشت حدود ۱۰۰ سال، سلولی که لاجر در آن زندانی بود، یکی از نقاط توریستی در جزیره است. این بازدیدکنندگان میتوانند از شهر متروکهای که روزگاری بیش از ۳۰ هزار ساکن داشت و امروز اهالی آن کمتر از پنج هزار نفر هستند نیز بازدید کنند. این افراد هنوز هم از فوران آتشفشان سنت پیر در امان نیستند و این آتشفشان فعال ممکن است هر لحظه بار دیگر گدازههای آتشینش را بر سر شهر پرتاب کند.