به گزارش همشهری آنلاین، کلکسیونر این شماره ما حسین صائبی است که هرچند فروردین امسال فوت شده ولی هنوز مجموعهاش دستنخورده مانده و الان دخترش وظیفه محافظت از آن را به عهده دارد. این مرد ملایری از سالها قبل - وقتی من و شما مشغول خوردن چلومرغ بودیم - دنبال تکمیل مجموعهاش بود. نتیجه اینکه از او یک کلکسیون بزرگ از جناغ سینه پرندگان یادگار مانده است. سری زدیم به کلکسیون او و از زبان دخترش داستان این مجموعه منحصر به فرد را شنیدیم. البته علاوه بر جناغ، کلکسیونی از کبریت و سیگارهای خارجی و تعدادی کیسه حمام هم داشت.
«پدرم علاقه زیادی به نظم وترتیب داشت. او معتقد بود با نظم میشود از خیلی اشیای ساده، یک مجموعه جذاب ساخت. جرقه اولین کلکسیون او - یعنی جناغ سینه - در سال ۱۳۴۶ زده شد. یک روز در شهر ما - ملایر - تگرگ سختی آمده بود و حیوانات و پرندگان ریز زیادی تلف شده بودند.
پدرم هنگام گشت زدن در شهر یک پرنده کوچک را دید که رو به مرگ بود. او پرنده را به خانه آورد ولی دیگر دیر شده بود. پدرم به این فکر افتاد که به جای اینکه جانور را دور بیندازد، از گوشهای از بدن او استفاده کند و آن را نگه دارد. بالاخره به فکرش رسید جناغ سینه پرنده میتواند مورد استفاده قرار گیرد و این طور بود که اولین جناغ این کلکسیون تهیه شد».
دختر آقای کلکسیونر، داستان جمعآوری این مجموعه را این طور تعریف میکند؛ «بعد از این ماجرا جناغ پرنده، در گوشهای از اتاق داخل یک قاب شیشهای کوچک قرار گرفت و به سرعت دور و بر آن را جناغهایی از دیگر پرندگان پر کرد. یک روز یک شکارچی برای حسین یک کبک آورد و همان روز جناغ این حیوان به مجموعه اضافه شد». چند وقت بعد قناری صائبی مرد. دخترش میگوید: «این قناری را پدر من در سال ۶۴ به مبلغ ۱۵هزار تومان خریده بود و وقتی مرد، خیلی ناراحت شد.
به همین خاطر هم جناغ سینه او را به یادگار نگه داشت». کم کم کلکسیون صائب جانمیگرفت و زیاد میشد. مهمانان او هم که به خانه بزرگ اش در ملایر میآمدند از این مجموعه خوششان میآمد و اگر شکارچی یا پرندهبازی را میشناختند او را به حسین معرفی میکردند تا جناغ سینه پرندههای شکار شده یا مرده را به او بدهند. کمکم حسین که ۳۰ سال پیش رئیس دخانیات ملایر بودبه فکر جمع کردن کلکسیون دیگری افتاد؛ «پدرم با آن همه سابقه کار در دخانیات خودش لب به سیگار نمیزد اما سفرهای زیادی که به خارج کشور رفته بود باعث شد در هر سفر چند کبریت و سیگار خارجی به یادگار بیاورد؛ از سیگارهای پردود آمریکای جنوبی تا سیگارهای سبکتر اروپایی.
کبریتهای کوتاه مثل آن چیزی که ما داریم تا کبریتهای بلندی که بیشتر از۱۵ سانتی متر طول دارند و وقتی آن را روشن میکنی مدام نگران نیستی که الان چوبش تمام میشود و دستت میسوزد. این کبریتها بیشتر در مناطق استوایی و پرباران وجود دارند چون در آنجا به علت خیس بودن چوبها، آتش درست کردن در طبیعت کار سختی است. البته قایقرانهای آن مناطق هم نسبت به این کبریتها نظر مساعدتری دارند». این طور بود که صائبی صاحب مجموعهای از کبریت و سیگارهای خارجی هم شد.
او به گفته دخترش خیلی روی کلکسیونها حساسیت داشت و نمیگذاشت گرد و غبار رویشان بنشیند؛ «پدرم برای مجموعه جناغش شناسنامه درست کرده و کنار هر جناغ، توضیح داده بود مال چه پرندهای است. او جناغها را داخل یک قاب شیشهای بزرگ قرار داده بود و مدام آنها را گردگیری میکرد. این کار را درباره کبریتها و سیگارهایش هم انجام میداد. پدر سه کلکسیون دیگر هم داشت که عمرش به کامل کردن آنها قد نداد». یکی از این کلکسیونها، کیسههای حمام بود و دیگری هم مجموعهای از صابونها. این کلکسیونها هیچ وقت کامل نشدند چرا که پدرم پیر شده بود و دیگر خیلی دل و دماغ این کارها را نداشت. آخرین مجموعه او هم اسفنجهای دریایی و خاک و ماسه بود که سوغات مسافرتهای حاجی بود. از طرفی او کلکسیونی از چپق هم داشت که الان از بین رفته اند.
مردم و کلکسیونها
این مجموعهها تا به حال بازدیدکنندگان زیادی داشته؛ از مردم عادی بگیر تا افرادی که به نوعی با دید کارشناسی و هنری به آنها نگاه میکنند. حسین قبل از مرگش وصیت کرده بود حتما از این مجموعهها خوب مراقبت کنند. زهرا میگوید: «من به پدرم قول دادهام از یادگارهای او خوب محافظت کنم. دوست دارم افراد بیشتری از آنها بازدید کنند؛ به همینخاطر به احتمال قوی آن را به موزه شهر ملایر میدهم. چون امکان سالم ماندن و نگهداری این مجموعهها در آنجا بیشتر است.
هرکس به خانه ما میآید از دیدن این مجموعهها ذوق میکند. مادر خدابیامرزم هم در این کار مشوق پدرم بود و همیشه به او در تمیز کردن وسایل کمک میکرد. پدرم عاشق مجموعههایش بود و هر وقت به روستا یا محیطی طبیعی میرفت دنبال اضافه کردن جناغ به کلکسیونش بود. جناغ غاز، اردک، مرغ و خروس، مرغ عشق، یمام یا حتی کلاغ سفید و سیاهی که یکی از دوستان پدرم آن را شکار کرده بود، در این مجموعه دیده میشود».حسین صائبی با جمع کردن این مجموعهها کاری کرد که خیلیها هرگز او را فراموش نخواهند کرد و هر وقت پرندهای میبینند یا درباره کلکسیونها چیزی میشنوند یاد او را زنده میکنند و فاتحهای میخوانند.