به گزارش همشهری آنلاین، «سن فرمین مقدس! ای حامی بزرگ! ما را در مصاف با گاوهای وحشی یاری و راهنمایی ده.» همین که آفتاب روز هفتم جولای پهنه ساحل اسپانیا را روشن میکند، مرد و زن و پیر و جوان با ساز و آواز در سانتادومینگو- خیابان باریک و طولانی شهر- رو به سوی تصویر قدیس مشهور پامپلونا، از او میخواهند تا بار دیگر جشن آنها را مانند سالهای پیش بیخطر و همراه با شادی کند.
ساعت هشت صبح هفتمین روز از ماه هفتم سال میلادی مردم با صدای مهیب شلیک اولین توپ از رها شدن گاوهای وحشی غولپیکر باخبر میشوند. این تازه اول ماجراست. شلیک توپ معنای دیگری دارد؛ اینکه آخرین گاو نر وحشی هم با حداقل نیم تن وزن توانسته از دروازه محل نگهداریاش عبور کند و تا لحظاتی بعد شهر قرق گاوهای غولپیکر میشود. پس لحظه فرار است! بازی ساده است و کوتاه اما پرخطر و باهیجان. فقط باید اصول آن را خوب بلد باشی وگرنه حتما با سر و دستی شکسته یا جای یک شاخ گاو روی سر و گردنت به خانه برمیگردی!
کشور گاوکشها!
اسپانیا کشور جشنها و جشنوارههاست. هر سال نزدیک به ۳ هزار مراسم سنتی در شهرهای کوچک و بزرگ اسپانیا برگزار میشود که معمولا در یک مورد با هم اشتراک دارند؛ مصاف گاوها و آدمها! نبرد نابرابر گاوبازان یا همان ماتادورها با گاوهای بینوا اما غولپیکر در اسپانیا ماجرای غریبی نیست.
حتی مردم جهان هم دیگر به این مصاف عجیب انسان دوپا و با حیوانی دهها برابر وزن آدمیزاد عادت کردهاند. اما جشن پامپلونا ماجرای دیگری دارد؛ برای همین هم مشهورتر از بقیه است. هر روز سر ساعت هشت صبح گاوها در شهر رها میشوند و در مسافتی بیشتر از ۸۲۰ متر به هر جنبدهای شاخ میزنند و میروند. تماشاچیان هم در این نمایش که پنج دقیقه بیشتر طول نمیکشد، یا گاوها را تشویق میکنند یا آنهایی را که از دست گاوها پا به فرار گذاشتهاند!
جنگ ماتادورها
پامپلونا- مرکز استان ناوارای اسپانیا- با جمعیت اندک ۲۰۰ هزار نفری خود به غیر از ۱۰ روز جشن «سن فرمین»، در باقی روزهای سال، شهرآرامی است اما همین که ظهر ششم جولای میرسد، به قول ارنست همینگوی- نویسنده معروف- شهر انگار یکدفعه منفجر میشود. نزدیک به ۲ میلیون گردشگر همگی با لباسهای یکدست سفید و دستمالهایی قرمز رنگ برای ده روز متوالی، شهر را به تسخیر خود درمیآورند. البته گاوهای وحشی هم معرکه را خالی نمیگذارند!
جشن ۲۴۰ساعته پامپلونا به طور رسمی از ظهر روز ششم جولای آغاز میشود. مردم شهر به همراه گردشگران به میدان اصلی شهر میروند و با پرتاب دستمالهای سهگوش خود به هوا و صدای انفجارپیاپی توپهایی به اسم «چوپیانزو»، ده روز سرشار از دیوانگی و هیجان را شروع میکنند. جشن سن فرمین در نیمه شب ۱۴ جولای (۲۶ تیر) با آواز دسته جمعی «بیچاره من» به پایان میرسد اما دویدن آدمهای با دل و جرات جلوی گاوهای هراسان از هفت روز قبلش شروع میشود. هر روز شش گاونر وحشی که وزنشان بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ کیلوگرم است، با صدای انفجار توپ از اصطبلهای نگهداریشان بیرون رانده میشوند.
این جانورهای غولپیکر باید ۸۰۰ متر مسافت اصطبل تا میدان گاوبازی و محل نبرد اصلی با ماتادورها را در حالی طی کنند که خیل عظیم لباس سفیدهای دستمال قرمز به گردن همه خیابان را قرق کردهاند. با این اوصاف حتما کمی هم درگیری فیزیکی پیش میآید دیگر! نام این جشن کوتاه پنج دقیقهای «ان سیررو» است. بعد از آنکه گاوها به میدان گاوبازی رسیدند (با همه تلفات جانی در مسیر!)، در همان جا تا بعد از ظهر نگهداری میشوند تا پرده آخر نمایش هم کامل شود: جنگ ماتادورها با گاوهای سرکش!
چقدر بازی بلدی؟
بازی قاعده و قانون خودش را دارد؛ اینکه دستمال قرمز به گردن داشته باشی و سر نترس برای پریدن از سر و کول گاوهای وحشی در خیابانهای باریک پامپلونا، برایت کفایت نمیکند. قانون اول که فراموش کردن آن به قیمت جانت تمام میشود، لمس نکردن گاوهاست. گاوهای وحشی وقتی خونشان به جوش میآید، دیگر اهل ناز و نوازش نیستند.
همین که به بدن گاو خشمگین دست بزنی یا از روی غیظ لگدی نثارش کنی، نه فقط خودت بلکه جمعیتی را به فنا میدهی! البته حتی اگر زنده از معرکه جان سالم به در ببری، باز هم پلیس پامپلونا حواسش هست و حسابی جریمهات میکند.
قانون بعدی اینکه به هیچ صورتی نباید وسط راه بایستی و در هر شرایطی باید با همه توان به دویدن ادامه بدهی. اگر هم دیدی دیگر نایی برایت نمانده، گاو وحشی هم نزدیک شده و وقت زیادی تا لت و پار شدن باقی نمانده، باید سریع روی زمین دراز بکشی و تا میتوانی صورتت را به زمین بچسبانی بلکه گاوها متوجهات نشوند و بروند پی کارشان! البته هر وقت هم خسته شدی، میتوانی فقط از حصارهایی که در مسیر حرکت گذاشتهاند، بپری و خودت را از مهلکه دور کنی! کل ماجرا همین بود وگرنه باقیاش همین است؛ تو بدو، گاو بدو!
سن فرمین مبارک!
سن فرمین آمینس شخصیت اصلی ماجرای شهر پامپلوناست. او پسر یک سناتور رومی بود که در قرن سوم میلادی در پامپلونای اسپانیا به دنیا آمد. فرمین در جوانی به دین مسیح روی آورد و در ظاهر یک مبلغ مذهبی با سفر به سرتاسر امپراتوری روم شروع به تبلیغ مسیحیت کرد؛ آن هم در شرایطی که سخن گفتن از مسیح برابر بود با مرگ! فرمین در ۲۴ سالگی نخستین اسقف شهر پامپلونا شد اما در ۳۱سالگی سربازان رومی بعد از سالها تعقیب و گریز قدیس فراری را به چنگ آوردند و در سال ۲۷۵ بعد از میلاد سر از بدنش جدا کردند!
میگویند رومیها تن بیسر سن فرمین را به یک گاو وحشی بستند و در شهر رها کردند اما یک زن سفیدپوست با لباسی سرتاپا سفید سعی کرد تن بیسر او را از گاو جدا کند! اینها همه گفتهها و شنیدههای مردم بومی است و هنوز کسی مدرکی برای اثبات این قضیه رو نکرده اما همین داستان غمانگیز سرنوشت سن فرمین بهانهای شد تا مردم پامپلونا هر ساله در هفتمین روز از ماه هفتم سال با لباسهایی سفید و دستمالی قرمز شجاعت خود را در رقابت با گاوهای وحشی محک بزنند.
مسابقه تاریخی نرهگاوها
«ان سیررو» یا همان فرار آدمها از حمله گاوها دراسپانیا خاستگاه و ریشه مشخصی ندارد. هنوز هم کاملا روشن نیست که چرا مردم اسپانیا به خصوص مردم ایالت باسک دویدن جلوی گاوها را با همه خطرهایش دوست دارند. بیشتر تاریخدانان شروع ان سیررو را از قرن چهاردهم میلادی میدانند. میگویند که از سال ۱۳۸۵ میلادی بود که مردم پامپلونا جشنواره ان سیررو را راه انداختند.
حتی چارلز دوم، پادشاه ناوارا هم خیلی تلاش کرد تا این عادت را از سر مردمش بیرون کند اما دویدن در مسیر حرکت گاوها دیگر یک سنت شده بود! در سال ۱۵۹۱ میلادی مردم پامپلونا به خاطر شرایط آب و هوایی همه جشنوارههای سالانه خود را یکی کردند. از آن زمان بود که جشنواره یادبود سن فرمین مقدس و ان سیررو در ماه جولای با هم برگزار شد وگرنه یادبود سن فرمین هر سال در ماه اکتبر برپا میشد.
روایت ارنست همینگوی از مراسم گاو بازی در پامپلونا
سن فرمین مشاهیر
«همین که ظهر روز ششم جولای رسید، شهر یکباره منفجر شد!» این تصویری است که ارنست همینگوی- نویسنده مشهور آمریکایی- در کتاب «خورشید هم طلوع میکند» از جشنواره سن فرمین پامپلونا ترسیم میکند. همین بیان ساده همینگوی بود که یکباره پامپلونا را سر زبانها انداخت و این شهر را مشهور کرد.
تا پیش از نخستین سفر همینگوی به پامپلونا، غیر از مردم بومی و عدهای از مردم شهرهای اطراف کسی از این جشن باشکوه خبر نداشت اما همینگوی چنان از پامپلونا و روزهای هیجانانگیز آن در نوشتههایش گفت که در مدتی کوتاه، خیل مردم جهان بود که هفته دوم جولای به پامپلونا هجوم میآورد. البته مردم پامپلونا هم کم نگذاشتند و خیابانی از شهر را به اسم آقای نویسنده زدند. همینگوی بعد از سال ۱۹۲۳ هشت بار دیگر هم به پامپلونا رفت.
نویسنده آمریکایی آنقدر دل بسته این مراسم بود که حتی همسرش را با خودش به جشن برد تا با دیدن شجاعت مردم پامپلونا پسری شجاع برایش به دنیا بیاورد! همینگوی در حالی از دنیا رفت که بلیت جشنواره سن فرمین را در کشوی میزش گذاشته بود.
در سال ۱۹۵۷ میلادی داریل زانوکا با تهیه فیلمی از کتاب همینگوی همه نگاهها را بار دیگر به پامپلونا جلب کرد. از این زمان بود که پامپلونا مرکز توجه رسانههای جهان قرار گرفت و پامپلونا هر روز مشهورتر از پیش شد؛ به طوری که هر سال بیش از دو میلیون نفر از مردم جهان راهی شهر شمالی اسپانیا میشوند تا پنج دقیقه هراس و هیجان جنگ با نرهگاوها را از نزدیک تجربه کنند!
ریشه مراسم گاو بازی کجاست؟
غولآسا اما بیآزار
جشنواره سن فرمین آن قدرها هم که ما تصور میکنیم کشته و زخمی نداشته. شاید تصاویر بسیار تکاندهنده باشند اما تا حالا تعداد مرگ و میر در این جشن در مقایسه با تعداد سالهای برگزاری آن بسیار اندک بوده.
بین سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۰ میلادی فقط دو نفر کشته و ۳۰ نفر زخمی شدهاند. جالب اینکه در همه تاریخ برگزاری «ان سیررو» تا به حال فقط مرگ ۳۰ نفر ثبت شده است! اولین قربانی «ان سیررو در سال ۱۹۲۴ و آخری در سال ۲۰۰۳ زیر لگدپرانی گاوهای خشمگین جان داد. جشنواره سال ۲۰۰۴ اما شلوغتر و خطرناکتر از هر سال بود؛ به طوری که ۱۸ زخمی با حال و روز بسیار وخیم روی دست لشکر شادمان گردشگران پامپلونا و ماتادورهای شجاع آن باقی ماند.