به همین دلیل از جمله اموری که امامان باقر، صادق، کاظم و رضا(ع) بدان سخت مشغول بودند، ورود در اینگونه مباحثات بود. با این حال، گرچه سهم دو امام باقر و صادق(ع) در این زمینه بیشتر بوده اما باید توجه داشت که نوع و شکل این منازعات و مباحثات در هر دوره متفاوت شده و به همین دلیل، امامان بزرگوار هریک با شیوه خاص خود به هسته این مسائل وارد میشدند و تلاش داشتند تا گرد شبهات را از دامن اسلام و تشیع کنار زنند و چهره واقعی آن را به دیگران بنمایانند.
از اینرو، میراث برجای مانده از آن دوران، گنجینه پرباری را فراروی شیعیان تا به امروز نهاده است.در این میان، دوران امام رضا(ع) با توجه به شرایط آن عصر و نوع مناظرات کلامی و دینی ناظر بر آن، از احوالی دیگر حکایت داشت. مطلبی که از پی میآید، با توجه به مناسبات اجتماعی و فرهنگی عصر امام، گوشهچشمی دارد به برخی از مناظرات امام با پیروان ادیان، فرقهها و مذاهب اسلامی.
به قدرت رسیدن عباسیان مقارن با شکلگیری رسمی مذاهب کلامی در عالم اسلام است. اصولا نیمه اول قرن دوم هجری برای همه مذاهب و فرق اسلامی عصر کسب استقلال عقیدتی و کلامی است.
پس از آنکه معتزله اصول خمسه خود را مدون و ارائه کردند، دیگر مذاهب اصلی هم ناگزیر از ارائه اصول اعتقادی خود شدند و به مرور مکاتب و مذاهب عقیدتی تشکیل گردید که تحت تاثیر شرایط سیاسی جامعه اسلامی در دوره انتقال قدرت از بنیامیه به بنیعباس بود. تا زمان به قدرت رسیدن مأمون، اصلیترین مبحث کلامی جامعه اسلامی که به شدت مورد علاقه هر دو جریان بود، موضوع امامت و رهبری و مباحث متفرع بر آن بوده است. دیگر بحثهای کلامی این دوره، چون توحید، قدر، جبر، جایگاه مؤمن و کافر و... تحتالشعاع این مبحث قرار داشتند.
شکلگیری مذاهب کلامی و مشخص شدن حدود و ثغور این مذاهب به مرور مناقشات عقیدتی را به مجادلات مذهبی مبدل کرد بهطوری که در اوایل دوره عباسی مذاهب به عنوان مذهب در مقابل یکدیگر قرار گرفتند و این به نفع حکام عباسی بود، چرا که روشنفکران جامعه را که معمولا اصلیترین مزاحمان اقتدار هم هستند متوجه یکدیگر کرد. شاید سیاست ویژه خلفای عباسی برای تشکیل جلسات مناظره و مباحثه در جهت تامین همین هدف راهبردی برای حکومت بوده است. البته ضرورتهای زمان، آشنایی مسلمین با آثار فکری و معرفتی دیگر جوامع هم در ایجاد این تحول بیتاثیر نبوده است.
رشد علمی مسلمانان و نضج دیدگاههای مختلف در تفسیر، حدیث، فقه و حتی تاریخ زمینه را برای این موضوع که صاحبنظران مذاهب سیاسی مختلف دیدگاههای ویژه خود را در هر یک از این حوزهها مطرح نمایند، فراهم ساخته بود. این اصطکاک میتوانست راه را برای طراحی سازمانهای فکری و عقیدتی مستقل باز کند. مذاهب سیاسی در سیر تحولات ساختاری خود به تدریج راه خود را در هر یک از اصول عقیدتی از دیگر رقبا و مخالفان خود جدا میکردند، بهطوری که در اواخر قرن اول هجری نشانههای بسیاری را میتوان یافت که مذاهبی که علل و عوامل سیاسی موجب پیدایش آنان شده بود، در بسیاری از رگهها و شاخههای عقیدتی هم راه خود را از دیگران مستقل کردند.
همچنین در این زمان از رهگذر آشنایی مسلمانان با معارف و علوم دیگر نحل و ملل، مخصوصا ایرانیان، یونانیان و عقاید رایج در این دو منطقه و مذاهبی چون یهودیت، مسیحیت، زرتشتی، مانوی و مزدکی و مکاتبی چون عرفانگرایی، رواقیگری و بعضی دیگر مکاتب رایج در سرزمینهای فتح شده موجی از شبهات، جامعه اسلامی را فرا گرفت. متفکران و اندیشمندان و ائمه هر مذهب به تناسب حال و بنابر تشخیص خویش به اینگونه شبهات پاسخ میدادند.
اختلاف در نوع برخورد با شبهه و پاسخهای ارائه شده امری طبیعی بود اما به هر حال میتوانست در فربهشدن اختلافات عقیدتی هر فرقه با فرقه دیگر نقش تعیینکننده داشته باشد. بهکارگیری استدلال عقلی در کنار استدلالات نقلی قرن اول هجری تحولی عظیم در نوع نگرش مسلمانان نسبت به علوم و معارف ایجاد کرد و میدان مجادلات فکری و احتجاجات عقیدتی را گسترش داد. به این ترتیب مجموعه این عوامل دستبهدست هم داد و در اوایل قرن دوم هجری مذاهب کلامی مستقل به وجود آمد. در این دوره بروز برخوردهای روشنفکرانه و مجادلات میان اندیشمندان را شاهدیم.
مناظرههای علمی
زندگانی معرفتی امام رضا(ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارش به دو بخش تقسیم میشود: بخش اول از آغاز امامت تا سفر به خراسان (201-183ق) بخش دوم از میانه سال 201 تا آخر ماه صفر سال 203که مصادف با شهادت امام(ع) است.
شرایط این دوره نیز کاملا با دوره امامان پیشین تفاوت دارد.قبل از ولایت عهدی مناظرات جنبه علمی و فرهنگی داشت و فرقههای کلامی بدون پشتوانه سیاسی وارد مناظره میشدند مانند مناظرات امام(ع) با واقفه اما پس از ولایت عهدی با مسائل سیاسی به خصوص مسئله رهبری نیز پیوند خورده بود، حکومت بنیعباس نیز پشتوانهای برای فرقههای کلامی محسوب میشد. مطلب دیگر قبل از ولایتعهدی هرکسی در مناظرها شکست میخورد به شکست خود اعتراف نمیکرد اما در دوره ولایت عهدی به خاطر شرایط خاصی که حاکم بر جلسات مناظره بود چارهای جز اعتراف به شکست وجود نداشت.
برای مثال جاثلیق در پایان مناظره اعتراف میکند که احتمال نمیدادم بین مسلمانان شخصی مثل شما باشد. از طرف دیگر چون مناظرات رودرروی و با نظارت و داوری خاص برگزار میشد نتایج بسیار مهمی برآن مترتب بود.
یکی از اقدامات مهم و قابل توجه امام رضا(ع) بهرهگیری از محافل فراوان مناظره است. مأمون به منزله شخصیتی متمایز در میان خلفای عباسی به مباحث عقلی و مناظرههای علمی و کلامی علاقهمند بود. وی هر هفته روزهای سهشنبه مجلس مناظره ترتیب میداد و علما و متکلمان را فرامیخواند تا در پیش او مناظره کنند و گاه خود در این مناظرهها شرکت میکرد! مأمون با دعوت از امام رضا(ع) و فراخواندن علما، ادبا، دانشمندان، متکلمان، متفکران و پیروان فرق و مذاهب، جلسات گفتوگو و مناظره علمی در دربار خود برپا میکرد و موضوعات اعتقادی و فقهی را به بحث مینهاد. اینکه انگیزه مأمون از برپایی این جلسات چه بوده مورد اختلاف مورخان است:
1 – عدهای بر این عقیده هستند که چون مأمون معتزلی مذهب بود و معتزله مسائل عقیدتی را آزادانه مورد نقد و بررسی قرار میدادند، مأمون هم همین کار را کرد. دکتر زیدالرفاعی این مطالب را رد میکند و مینویسد او به معنای واقعی ایمان نداشت بلکه حمایتش از گروههای کلامی به جهت شرایط حاکم بر کشور بود.
2 – بنابر پارهای روایات او قصد داشت امام (ع) را بیازماید و مقام علمی آن حضرت را دریابد.
3 – گاهی از حسادت مأمون به امام رضا(ع) و منزلت علمی آن حضرت سخن گفته شده که اگرچه مأمون با ولایت عهدی امام(ع) میخواست او را فردی دنیا طلب معرفی نماید و از چشم مردم ساقط کند. اما فضیلت امام(ع) بیشتر آشکار شد. پس متکلمان گوناگون را دعوت و با امام روبهرو میکرد تا بدین وسیله امام(ع) را از نظر علمی محکوم کند یا دستکم در یک استدلال، امام(ع) مجاب گردد و از پاسخ بازماند. اما امام(ع) در محاجه با هر عالم و متکلمی چیره میگشت بهگونهای که به تدریج مردم امام(ع) را برای خلافت از مأمون شایستهتر دیدند.
روش امام(ع) در این گفتوگوها، حکیمانه و توأم با اندرز یا جدل منطقی بود. برخورد او با افراد تخطئهآمیز نبود بلکه کاملاً استدلالی بود و در دفاع از حقانیت اسلام توجیهات عقلی ارائه میداد. امام(ع) شنیدن را بر گفتن ترجیح میداد و بسیار عمیق حرفها را میشنود و سپس شروع به جوابدادن میکرد، حتی پس از پاسخ دادن راه جواب را بر شخص سؤالکننده نمیبست بلکه او را در طریق بحث و گفتوگو آزاد میگذاشت تا در راهی که هست پیش برود و بهجایی برسد که دیگر راه را در برابر خویش بسته و حرکت را در آن ناممکن ببیند و سپس به راه درست رهنمون شود. این از جالبترین شیوههای فن مناظره بهشمار میرود. امام(ع) پس از مناظره و گفتوگو با رؤسای ادیان و سران فرقهها رو به حاضران مجلس نیز میکرد و میفرمود تا هر کدام پرسشی دارند، مطرح کنند.
امام(ع)به علم و دانش خود اعتقاد کامل داشت. او به همه ادیان و مکاتب آگاهی کامل داشت و علاوه بر اینکه برای پرسشهای مختلف عالمان ادیان و مکاتب پاسخی درخور داشت، بر مبنای اعتقادی شخص مخاطب سخن میگفت و استدلال میکرد و این مظهر توانمندی امام(ع) بود.امام(ع)دارای حضور ذهن، سرعت انتقال، قوت استدلال و روانی و شیوایی کلام بود. معانی بکر و تازه در هنگام ضرورت بیزحمت اندیشه و بدون سستی در بیان در اختیارش قرار داشت. مباحثات آن حضرت با رؤسای ادیان و دانشمندان و زندیقان که آنان را با دلایل روشن و براهین قاطع محکوم و مغلوب میفرمود، دلیل آشکاری بر درجه حضور ذهن و سرعت انتقال آن حضرت بود.
اکنون پارهای از مناظرات امام(ع)آورده میشود که بیشتر درباره توحید، خداشناسی، صفات خداوند، نبوت، امامت و تفسیر آیاتی از قرآن مجید است:
هنگامی که امامرضا(ع) در خراسان بود مأمون به فضلبن سهل دستور داد پیشوایان دینی و متکلمان مذاهب مختلف ازجمله جاثلیق (رئیس نصارا) رأسالجالوت (بزرگ یهود)، رئیس صابئان، هیربد( پیشوای دینی زردشتیان) و نسطاس رومی را برای مناظرهای علمی فراخواند.
از امامرضا(ع) نیز برای شرکت در این مجلس دعوت کرد. امام کاملاً از قصد مأمون آگاه بود، چون به نزد مأمون رفت مجلس مملو از جمعیت بود و محمدبن جعفر عموی امامرضا(ع)و گروهی از طالبیان و بنیهاشم و سرداران مأمون در آنجا حاضر بودند. مأمون و دیگران به احترام امام(ع) برخاستند. ابتدا جاثلیق به دستور مأمون با امامرضا(ع) شروع به گفتوگو و محاجه کرد. امام(ع) نیز با انجیل با او احتجاج کرد.
سخنان نخست در اثبات یگانگی خدا و بطلان اعتقاد به خداوندی عیسی(ع) بود. جاثلیق درباره نبوت عیسی و کتاب او پرسید. امام فرمود که آنها را قبول دارد اما آن عیسیای را که از آمدن پیامبری بهنام محمد(ص) خبر و مژده داده است. سپس امام(ع)سفر سوم انجیل را خواند که در آن نام محمد(ص) ذکر شده است. جاثلیق گفت: آنچه را در انجیل بر من آشکار شده است، انکار نمیکنم. امام(ع) به حاضرین فرمود: براقرار او گواه باشید.
سپس امام(ع) از او خواست سؤالات دیگری بپرسد و او در مورد معجزات حضرت عیسی سؤال کرد که به این دلیل مستحق خدایی و پرستش است. امام(ع)فرمود: الیسع پیامبر(ع) معجزاتی مانند معجزات عیسی(ع) آورد اما کسی او را خدا ندانست. حزقیل پیامبر نیز 35 هزار نفر را زنده کرد، در حالی که 60 سال بود مرده بودند... چرا آن دو را خدا نمیدانید؟
پیامبری از پیامبران بنیاسرائیل نیز چندین هزار نفر از بنیاسرائیل را که از ترس طاعون و مرگ فرار کرده و همه یکجا مرده بودند و استخوانهایشان پوسیده شده بود به اذن خدا زنده کرد. ابراهیم(ع) نیز چند پرنده را ریزریز کرده و هر جزیی را سر کوهی گذاشت و سپس آنها را ندا کرد و یکباره آن پرندگان به سوی او رفتند. حضرت موسی(ع) نیز همراه 70تن از برگزیدگان بنیاسرائیل به سوی کوه رفت و آنان از او خواستند تا خدا را به آنها بنمایاند. صاعقهای آنها را فروگرفت و همه سوختند؛ اما خداوند به خواهش موسی(ع) آنها را دوباره زنده کرد. ای جاثلیق اینها در تورات، انجیل، زبور و قرآن ذکر شده است. پس هر کس مرده را زنده کند، سزاوار پرستش است؟ پس اینان را خدایان خود بدان! جاثلیق گفت: تو درست میگویی و خدایی جز خدای یکتا نیست.
سپس امامرضا(ع) از رأسالجالوت هم اقرار گرفت که در تورات این خبر آمده است که پیامبری بهنام محمد(ص) خواهد آمد و به جاثلیق و رأسالجالوت فرمود که: در کتاب اشعیا آمده است که او قومش را از آمدن پیامبر اسلام خبر داده است.
آنگاه دوباره رو به جاثلیق کرد و فرمود: در انجیل آمده است که عیسی گفت من به سوی پروردگار شما و پروردگار خود خواهم رفت و فارقلیط یعنی محمد(ص) میآید و اوست که به حق بر من گواهی خواهد داد. چنانکه من از برای او گواهی دادم. جاثلیق تصدیق کرد که چنین مطلبی در انجیل آمده است.
آنگاه امام(ع) بحث جالبی را در اثبات اینکه کتاب انجیل متداول غیر از انجیلی است که از جانب خداوند نازل شده است و انجیل کنونی نوشته برخی شاگردان دانشمند مسیح است و همانها اناجیل اربعه را بهوجود آوردهاند، بیان فرمود و به اختلاف وسیعی که در بیان وقایع میان نوشتههای آنها وجود دارد، استناد فرمود. جاثلیق پس از آن گفت: قسم به مسیح که من گمان نمیکردم در میان علمای مسلمان کسی مانند تو باشد.
پس از اقرار جاثلیق به علم امام(ع) و پاسخ تمامی سؤالاتش آنگاه امام(ع) با رأسالجالوت محاجه کرد. رأسالجالوت معجزات حضرت موسی(ع) را دلیل نبوت او دانست. امام فرمود: پیامبران قبل از موسی که معجزاتی مانند او نداشتند ولی شما به پیامبری آنها اقرار کردهاید؟ رأسالجالوت گفت: هر معجزهای که آوردن آن از توان بشر بیرون باشد، برای اثبات پیامبری و تصدیق کردن آنان کافی است. امام فرمود: پس چرا به پیامبری عیسی(ع)که چنان معجزاتی داشت اقرار نمیکنی؟ گفت: ما آن را مشاهده نکردیم. حضرت فرمود: آیا معجزات موسی(ع) را مشاهده کردهای؟ اینها جز از راه اخبار پیروان معتمد موسی به تو رسیده است؟ رأسالجالوت نتوانست جواب بگوید. امام فرمود: حکایت محمد(ص) و معجزات او و هر پیامبری که خدا مبعوث کرده چنین است. رأسالجالوت سکوت اختیار کرد و دیگر سخنی نگفت.
آنگاه امام(ع) رو به حاضران مجلس کرد و فرمود:
هر کس پرسشی دارد مطرح کند. عمران صابی که از متکلمان بزرگ زمان خود بود از چگونگی اثبات وجود پروردگار پرسش کرد. امام(ع) در پاسخ پرسش او که« نخستین موجود و نخستین آفریده کیست؟ » فرمود: خدای یگانه همیشه یگانه بوده است و چیزی با او نیست. حدود و اعراضی ندارد. پس مخلوقاتی گوناگون با اعراض و حدود گوناگون آفرید، بیآنکه صورت و حد آنها را از جایی بردارد یا به آنها احتیاجی داشته باشد.
پس از آن، عمران صابی درباره علم خدا و کیفیت علم خدا به اشیا سؤال کرد. امام فرمود: درباره خدا جهلی تصور نمیشود تا برای نفی آن جهل به تشخیص معلومات خود نیازمند شود. در حقیقت علم خدا حضوری و بالذات است نه اکتسابی و خداوند موصوف به ضمیر و صورت ذهنی نمیشود.
سپس امام(ع) انواع حدود پدیدهها را برای او توضیح داد و فرمود: خداوند قدیم است و به آفریدن خلق تغییر نمیکند. راه شناخت خدا، غیرخداست. خدا نورهادی خلق است.
در مورد سؤالات عمران صابی و پاسخ امام رضا(ع) به او نکته مهم این است که چون این مناظره پیچیده بود امام(ع) هر قسمتی از سؤالات او را که پاسخ میداد از او میپرسید آیا متوجه شدی؟ و چون پاسخ مثبت میشنید ادامه میداد.
نکته دیگراینکه هنگامی که وقت نماز فرا رسید امام فرمود پس از نماز ادامه بحث را خواهیم داشت. عمران گفت قلب من رقیق شده است مسئله مرا قطع مکن، اما امام(ع) فرمود: وقت نماز است. پس از نماز، امام(ع) بقیه سؤالات عمران را پاسخ داد و عمران شهادت بر توحید و نبوت پیامبر (ص) داد و مسلمان شد.
چون متکلمان سخنان عمران صابی را که مردی جدلی و سخنور بود، شنیدند دیگر از امام رضا(ع) چیزی سؤال نکردند.