همشهری آنلاین، فقط همینقدر میدانیم که وقتی رسید بالای سر نوزادش، دید که طفل معصومش مرده. نمیدانیم چقدر غصه خورد و چطور گریه کرد؛ آنچه میدانیم این است که وقوع حادثه را به ما خبر داد. ما حالا به این خبر می گوییم نقشِ «عقرب»؛ روی قالیچهها و گلیمها هست. نقشِ «درنا» هم شاید ثبت شده تا پروازش در ذهن بماند؛ پرواز درناها در دشتهای باز؛ آنجا که چابکسواران چهارنعل میتاختند.
زندگی هنوز کوچنشینی بود و ترکمنها روزگارشان با دامداری میگذشت. وسایلشان سبک و قابل حمل بود و بافتههایشان از هنرنمایی زنانشان پر. از میان نقشهایی که میبافتند یکی هم نقش «شاخ قوچ» بود که برایشان خیلی اهمیت داشت. وقتی روزیات در دامداری باشد، زیاد شدن دام، داراییات را زیاد میکند؛ اینجاست که قوچ برایت مهم میشود؛ از گوشتش گرفته تا پشم و رودهاش برکت بود و قابل استفاده؛ زاینده بود و نماد مردانگی. همین شد که قوچ هم نقش شد؛ شاخ قوچ را یکی از نقشهای مهم دانستند و به آن «قوچوق» گفتند. آن را به ضربالمثلها و قصههایشان آوردند و از قالی گرفته تا جانمازشان را به تصویرش مزین کردند.
هنوز که هنوز است وقتی پسربچهای را سنت میکنند میگویند «قوچوق بولدی» که یعنی «قوچ شد» و باید صبر کرد تا «قوچ یگیت» شود؛ به جوانی برسد.
پدر ستونهای یونانی
مردم روستای «آتش خانه» از روستاهای منطقه جرگلان در خراسان شمالی هنوز با صدای خروس از خواب بیدار میشوند. زنها با لباسهای سنتی برای خریدن نان به تنها نانوایی روستا میروند و مردان هم گلههای کوچک گاو و گوسفند را میبرند به مراتع اطراف. بعد، بافتن فرشهای ابریشمی به دست دختران و زنان شروع میشود. نقش شاخقوچ را در ساخت این سرستونها میشود دید.
از دشت به نقش
زن ترکمن با مشاهده دقیق طبیعت، آن را وارد نقشهای قالی و قالیچهاش کرده. این تصویر نشان میدهد چگونه میتوان نقش «قوچوق» را نتیجه خلاصه شدن شاخ قوچ دانست.
راز یک شاخ
خلاصه کردن طبیعت در نقشهای هندسی، هنر زنان ترکمن است. زن ترکمن بدون داشتن هیچ نقشه و طرحی، با ذهن خلاق خویش چنان زوایای نقوش را تنظیم کرده است که انسان با دیدن نظم نقوش فرشهای ترکمنی در حیرت فرو میرود.
با نقشها
محمد که جانماز را دستش گرفته، در یک فرش فروشی کار میکند. او با نقش فرشها زندگی میکند؛ نام بسیاری از نقشها را میداند اما از معنی و مفهوم این نقشها اطلاعی ندارد. نقش «قوچوق» را روی این جانماز نشانم داد؛ درست بالای قسمت محرابی؛ همانجا که سر محمد از جانماز نمدی بیرون زده است دریغ از روزی که دیگر این نقش زیبا میان خود ترکمنها هم طرفدار نداشته باشد. روزگار کمکم دارد این نقشورنگها را محو میکند و در اصل فلسفه یک قوم در حال بیرنگ شدن است.
دوشنبه بازار پر نقش و نگار
جلوه این جانماز در دوشنبه بازار شهر بندر ترکمن چنان بود که نمیگذاشت به راحتی از کنار آن بگذری؛ خریدارش شدم. فروشنده از عمر ۴۰ ساله جانماز میگفت و من مسحور نقشهای ظریف آن بودم. نقش متن به «آق نقش» (نقش سفید) معروف است که از تکرار نقش شاخ قوچ بهوجود آمده است. شاید دورگیری سفید این نقش باعث شده ترکمنها به آن آق نقش بگویند. از بعضی بافندهها که میپرسیدم، این نقش را تکرار نقش عقرب میدانستند که خود داستانی دیگر دارد.
یاد آن عصرها به خیر
عصرها دور هم جمع میشوند و با هم میگویند، میخندند، چای مینوشند و سوزن میزنند. قبلترها زنهای بیشتری میآمدند خانه مادربزرگ. زنهای فامیل و همسایه، هر پنجشنبه عصر دور هم مینشستند و سوزن میزدند. از نقشهایی که میزنند میپرسم؛ آی نقش، کچه نقش، ساری ایچیان و قوچوق. نقش قوچوق را میشود روی لباسی زنانه یا کلاه نوزادی دید.
شاخه و شاخ
این جانماز در مسجد بقعه خالد بنسنان(ع) قرار داشت و جانماز پیشنماز این مسجد بود. تزیین سادهای دارد؛ بین جانمازها تا به حال چنین نقشی ندیده بودم؛ یک نقش گیاهی که با نقش شاخ قوچ تلفیق شده است. برگهای این نقش گیاهی هم تکرار همان طرح شاخ قوچی است که به جای گل در بالای نقش گیاهی دیده میشود.
شنای قوچ در برکه
وارد یک فرش فروشی در گنبد کاووس که میشوی، انواع نقشهای ترکمنی را میبینی که هر کدام به طایفه خاصی تعلق دارند؛ تکه گؤل، قابسه گؤل، سالور گؤل و ... .به نقش متن فرشهای ترکمنی «گؤل» میگویند. گؤل در ترکمنی به معنی تالاب و برکه آب است. این نام به این خاطر است که این نقشها از ۴ طرف بستهاند و شبیه برکهای محصور هستند. این نقش، متعلق به طایفه سالور است که به آن «آینه گؤل» میگویند. طایفه تکه به آن «قیرق قوچوق» به معنی ۴۰ شاخ قوچ، نام دادهاند.