دریا سفره‌ روزی صیادان است و بیشتر حاشینه‌نشینان خلیج فارس از جمله مردم روستای سَلَخ در جزیره قشم رزق‌شان از دریاست و بس. اما اهالی این روستا یک روز در سال صید را تعطیل می‌کنند و به هیچ وجه به نیت صیادی به دریا نمی‌زنند.

همشهری آنلاین، در گاهشماری ساحل‌نشینان دریای فارس، این روز «نوروز صیاد» یا «نوروز دریا» نامیده می‌شود که در آن تفریح و آب‌تنی در دریا جای خود را به تور انداختن و ماهی‌گیری می‌دهد.  

این روز برای خود مراسم و آدابی دارد که تا همین چند سال پیش در بیشتر روستاهای خلیج‌فارس اجرا می‌شد و امروزه فقط سلخی‌ها هستند که در ۱۰۰ کیلومتری جنوب قشم به این رسم کهن وفادارمانده‌اند.  

مردم این روستا بر این باورند که نوروز صیاد، روز زاد و ولد ماهیان و باروری دریاست و به همین خاطر در آن هیچ لنج و قایقی به دریا نمی‌رود و اگر برود، از تور و قلاب خبری نیست.

بیست‌ونهم تیرماه امسال مهمان ساحل‌نشینان سَلَخ بودیم تا شریک شادی‌ و شاهد مراسم‌شان در نوروز صیاد شویم. یک ساعتی را از قشم سوار بر خودرو آمده‌ایم و چشممان به جمال دریا در ساحل سلخ روشن شده است. دیدن دریا برای غریبه‌هایی که به گرما و هوای شرجی عادت ندارند، فقط خنکی و دلچسبی را تداعی می‌کند اما امروز که آخر تیرماه است، برای اهالی روستای سلخ هم معنی دیگری دارد. روستایی که نام خانوادگی اغلب مردمش دریایی‌ است و شغلشان صیادی. امروز قراراست آنها تا شب شادمانی کنند و در ساحل و روستا جشنی دریایی بگیرند.  

اهالی سلخ، بزغاله‌ها و بره‌ها را یکی‌یکی از آغل بیرون می‌آورند و با گلک روی پیشانی حیوان‌ها رنگ می‌گذارند

 آغاز سرخ و گِلی

وقتی از مائد دریایی، صیاد جوان سلخی می‌پرسیم «نوروز صیاد کی شروع می‌شود؟» در جواب می‌گوید: «از وقتی آفتاب زده شروع شده. اما اگر منظورتان مراسم است تا چند دقیقه دیگر شروع و تا عصر هم ادامه دارد.»

۸:۳۰ صبح است و مردان روستا که هر روز در این ساعت دریا بوده‌اند، امروز در خانه مانده‌اند. چند دقیقه که می‌گذرد مائد و پنج فرزندش یکی‌یکی چند بز و گوسفند را از آغل بیرون می‌آورند. دست یکی از آنها کاسه‌ای پر از گِل سرخ‌رنگ است و آنها مشغول مالیدن به قول خودشان «گ‌ِلَک» روی پیشانی دام‌ها می‌شوند. تقریبا همه دامداران روستا مشغول این کارند و این لکه‌های سرخ‌رنگ نقطه آغاز مراسم است.

 سلخی‌ها گلک را با خاک جزیره هرمز درست می‌کنند. معمولا همه آنها هرازگاهی که برای صید به هرمز می‌روند از این خاک برای خانه سوغات می‌آورند. آنها بر این باورند که مالیدن گلک روی پیشانی حیوانات، دام‌ها را از بیماری در امان نگه می‌دارد و مالیدن آن روی درخت‌ها و نخل‌ها باعث می‌شود تا بار بهتر و خرمای شیرین‌تری بدهند. اما گلک مالی فقط مختص جانور و گیاه نیست؛ درهای خانه‌ها هم از رنگ سرخ گلک بی‌نصیب نمی‌ماند و سلخی‌ها، با آن روی ورودی خانه‌هایشان «یاالله» می‌نویسند و کسانی هم که سواد نوشتن ندارند به جایش دایره یا ضربدر می‌کشند. باورشان هم این است که با این کار برکت و روزی حلال پا به خانه می‌گذارد.  

گلک مالی مرحله دیگری هم دارد که به آن «لوبَنَ‌خوانی» می‌گویند و به نوعی نوروزخوانی سلخی‌هاست که به‌وسیله یکی از اهالی پیر روستا انجام می‌شود. بچه‌های روستا گوسفندها و بزها را گوشه خانه جمع می‌کنند تا لوبن‌خوان با لهجه سلخی دعایش را بخواند و به حیوانات خانگی و درخت‌ها فوت ‌کند. با رفتن پیرمرد مرحله بعدی شروع می‌شود.

 تمام آب‌های دنیا 

در کنار ساحل به جز چند پیرمرد دشداشه‌پوش و تک و توک پیرزن که جدا از هم زیر سایه‌بان نشسته‌اند، همه تن به آب زده‌اند؛ سلخی‌ها می‌گویند؛ همه آبهای معدنی دنیا سرانجام به دریا می‌ریزد. برای همین باید تن به آب زد تا بیماری‌ از بدن دور شود و تا نوروز آینده در سلامتی ماند. پیرمردها گرم صحبت و تماشای دریا از ماهی و تور می‌گویند. تورهای آبی و سفید نخی که به آن جَل می‌گویند کنار یکی از سایه‌بان‌ها افتاده و چند نفری آنها را زیر و رو می‌کنند. انگار امروز فرصت خوبی برای ترمیم تورهاست.

کمی آن طرف‌تر چند پیرزن‌ نان دریایی می‌پزند. بر خلاف اغلب ایرانیان که شب عید نوروز ماهی می‌خورند، سلخی‌ها در نوروز صیاد، ماهی و خوراک دریایی نمی‌خورند. اما این قوم، نمک‌گیر دریایند و نان‌های نازک محلی که در آردش از ماهی پودرشده استفاده شده و رویش گلک مالیده‌اند یکی از خوردنی‌های امروز است.  

چند قایق نزدیک ساحل روی آب شناورند و البته آن‌طور که می‌گویند قایق‌ها قرار است فقط ابزار تفریح و قایق‌سواری باشند نه کار و صیادی. قایق آرام‌آرام نزدیک می‌شود و می‌شنوی: «یاللا دایَه، یاللا دایَه.» این سرودی است که مردان دریا سر ظهر هنگام بازگشت به ساحل با لحن بندری می‌خوانند و تکرار می‌کنند. گرمای شرجی نفس آدم را بند می‌آورد. کم‌کم سلخی‌ها به هوای خواندن نماز و استراحت، ساحل را بسوی خانه‌ ترک می‌کنند. آنها ساعتی زیر بادگیرها می‌آسایند و بعد از نماز عصر به ساحل می‌آیند و جشن می‌گیرند و آخر شب برای دید و بازدید نوروزی به خانه هم می‌روند.  

اینجا بساط شیرجه داغ است؛ با آنکه هیچ تخته پرشی وجود ندارد

صد صید به از این صیدها 

مهمان شدن در خانه‌های مردم سلخ کار دشواری نیست. آنها در فاصله مانده تا عصر مهمان‌نوازانه از ما پذیرایی می‌کنند و فرصتی مناسب برای گپ و گفت با آنها درباره گاهشماری صیادی و نوروز پیش می‌آید. سلخی‌ها می‌گویند درست یک‌ماه بعد از نوروز صیاد، ستاره سهیل در آسمان دریای فارس می‌دمد. از شب رؤیت سهیل، آب چاه‌ها خنک می‌شود و نسیمی خنک به ساحل می‌وزد.

برای همین در نوروز صیاد کمر گرما می‌شکند. نوروز خورشیدی آغاز بهار است اما نوروز صیاد، آخر تیرماه. دریانوردان تغییر فصل‌ها را با تغییر احوالات دریا، می‌سنجند. بر این اساس، سال صیادی از اول مرداد آغاز می‌شود و چهار فصل آن به ترتیب؛ گرما، شهری‌ماه، زمستان و جوزا هستند. گرما یا اولین فصل سال دریایی ۶۵ روز طول می‌کشد و بر اساس این گاهشماری اقلیمی، سه فصل دیگر ۱۰۰ روز طول می‌کشند.

فصل بعدی که شهری‌ماه است بیش از سه ماه خورشیدی طول می‌کشد و تا بادهای پاییزی ادامه دارد. زمستان نام فصل سوم است که تا هفته سوم فروردین طول می‌کشد و جوزا که فصل آخر به حساب می‌آید تا آخرین روز تیرماه ادامه دارد. نوروز صیاد درست در پایان جوزا می‌آید و این فصل که تمام ‌شود نوروز نو سر می‌رسد و قرن‌هاست که ساحل‌نشینان؛ زمان صید و کشت را از روی این تقویم تعیین می‌کنند.

موسیقی در تار و پود زندگی صیادان تنیده شده است. هنگام کار و توراندازی و تورکشی همه با هم ترانه می‌خوانند

شادی شکرانه

زَهر آفتاب که گرفته شود، وقت اصل مراسم است. کوچه‌های سلخ، پررفت‌وآمدتر از صبح و ظهر است. همه لباس نو به تن کرده‌اند. سلخی‌های نونوار کنار سفره دریا می‌آیند. طبل‌های چوبی طناب‌پیچ زیر سایه‌بان و پیرمردها با چوب خیزران در دست نشسته‌ در کنارشان، مدام زمزمه می‌کنند. نوازندگان با لباس‌های سفید نو، یخ ‌در ‌بهشت می‌خورند. هنوز همه مردم و بزرگان روستا به ساحل نیامده‌اند.

جوانان که مشتاق‌ترند، تا بزرگ‌ترها بیایند با اجازه جشن را شروع می‌کنند. صدای موسیقی اصیل بندری از بلندگوی ساحل پخش می‌شود. سه جوان سلخی زیر سایه‌بان، با لباس‌های عید؛ تی‌شرت و شلوار جین میان حلقه می‌روند. بزرگ‌ترها به ساحل می‌رسند. حالا آغاز مراسم است. یکی از بزرگان با واکر می‌آید. به احترامش زیر سایه‌بان جا باز می‌کنند.  

مردان سفیدپوش به صف می‌شوند و با چوب‌های کوتاه دهل می‌زنند تا نمایش موسیقایی «رِزیف» که اولین آداب نمایشی این مراسم است آغاز شود. چند دهل‌نواز در وسط می‌ایستند و در دو طرف در یک صف گروه هم آوایان و همسُرایان همه با جامه‌ سفید، دست در دست هم، کنار یکدیگر، آوازی شاد را زمزمه می‌کنند. صف به همراه نوازندگان دهل به جلو و عقب حرکت می‌کند.

گروهی شعری می‌خوانند و دیگران پاسخ می‌دهند. اشعار رزیف به شکل سؤال و جواب یا مناظره است و به زبان‌های مختلف از جمله فارسی با گویش بندری، سواحیلی و عربی است. مضمون این اشعار، گاه داستان تلخ و شیرین یک ساله دریانوردی یک لنج از ابتدا تا انتهای سفر است که در سه شکل مجزا به‌نام‌های «ازوا»، «حربی» و «لیوا» اجرا می‌شود. ازوا مخصوص شادی‌هاست و آن را موقع بالاکشیدن تورهای پرماهی بر عرشه لنج می‌خوانند.

«حربی» ‌ زمانی اجرا می‌شده که دریانوردان ازدریای طوفانی جان سالم به در برده‌ و از جنگ با دریا پیروز بیرون می‌آمده‌اند. هنوز در بعضی از کشورهای عربی و جزیره لارک، هنگام اجرای موسیقی حربی شمشیر در دست می‌گیرند و آن را نماد جنگاوری می‌دانند. اما در بیشتر شهرهای جنوبی ایران و سواحل قشم خیزران را جای عصا در دست می‌گیرند که نمادی از خرد و پختگی به‌حساب می‌آید.

مردهای روستا دست یکدیگر را به نشانه اتحاد و همبستگی می‌گیرند و هر گروه سؤال و جواب آوازی یا مناظره را شروع می‌کند

لیوا بخش سوم رزیف هم در اصل یکی از بازی‌های مشهور مردم جنوب بوده که روی ساحل و کنار لنج‌ها اجرا می‌شده.  

با اینکه رزیف در بیشتر بندرهای خلیج فارس اجرا می‌شود اما خاستگاه آن را بندر کنگ نامیده‌اند که روزگاری دور، مرکز مهم لنج‌سازی بود و رزیف‌خوانی در آن‌جایگاه خاصی داشت.  

در قدیم ناخدا و جاشوهای لنج‌های بادبانی بازرگانی و صیادی در حین سفر و کار، هماهنگ و همصدا ترانه‌هایی را زمزمه می‌کردند. در سفرها این ترانه‌ها به سرزمین‌های مقصد راه می‌یافت و زبانزد می‌شد. این شد که این رسم در سواحل جنوبی فراگیر شد.  

معمولا برای هر سفر دریایی با لنج‌های بادبانی گروهی رزیف‌خوان استخدام می‌کردند که ملوان و جاشو هم بودند. آنها کارشان را از لحظه کشیدن لنگر(پاوره) شروع می‌کردند و به محض دیدن خشکی، روی عرشه رزیف‌خوانی را از سر می‌گرفتند رزیف موسیقی کار و سفر ایرانیان قدیم در گستره تنگه هرمز است که چون همراه فرهنگ ایرانی به سواحل جنوبی دریا هم راه یافته، بعضی به اشتباه آن را عربی می‌دانند. در قدیم ناخدا و جاشوهای لنج‌های بادبانی بازرگانی و صیادی حین سفر و کار هماهنگ و همصدا ترانه‌هایی را زمزمه می‌کردند.

در سفرها این ترانه‌ها به سرزمین‌های مقصد راه می‌یافت و زبانزد می‌شد. این شد که این رسم در سواحل جنوبی فراگیر شد. آواز ادامه دارد که ناگهان دو سیاهپوش که با لیف نخل صورتشان را پوشانده‌اند، با کلاهی از شاخه‌های خرما نزدیک می‌شوند. حضورشان برای غربیه‌ها عجیب‌ است اما صیادان بی‌اعتنا به آوازشان ادامه می‌دهند و همه چیز حکایت از آن دارد که بخش تازه‌ای از مراسم شروع شده است.

آواز ادامه دارد که ناگهان، دو سیاهپوش که با لیف نخل صورتشان را پوشانده، با کلاهی از شاخه‌های خرما نزدیک می‌شوند. حضورشان برای غربیه‌ها عجیب‌ است اما صیادان بی‌اعتنا به آوازشان ادامه می‌دهند و همه چیز حکایت از آن دارد که بخش تازه‌ای از مراسم شروع شده است.  

گروه نمایش شوشی به ساحل که می‌رسند، نه فقط بچه‌ها که بزرگترها هم پا به فرار می‌گذارند

شوشی‌ها وارد می‌شوند

سیاهپوشان ابتدا مات و مبهوت و بی‌خبر میان مردم می‌چرخند. انگار از ساز و دهل خوششان نیامده. ناگهان جیغ‌کشان به مردم حمله‌ور می‌شوند. با دو شاخه برگ نخل همراه، با زدن مردم، می‌کوشند بساط ساز و دهل را جمع کنند اما جمعیت گریزان، همچنان دُهُل می‌نوازد.

هر کس پا تند نکند، ضرب شاخه‌های نخل را نوش جان خواهد کرد حتی اگر نوازنده باشد. جماعت با ساز و آوازشان پا به فرار می‌گذارند. مردمان سفیدپوش از سیاهپوشان ضربه می‌خورند اما دست از شادی و خنده برنمی‌دارند. سلخی‌ها می‌گویند اینها شوشی‌اند و از پشت کوه‌ آمده‌اند. آنها از سر و صدای جشن بیدار شده و آمده‌اند ببینند چه خبر است.  

البته این قضیه به بازیگران نمایش اشاره دارد و سیاهپوشان از بچه‌های محله‌های سلخند نه پشت کوه. شوشی‌ها بازیگران نمایشی سنتی به ‌همین نامند که فقط آن را در جنوب ایران می‌توان دید. نمونه‌ای نادر از تئاتر میدانی که جایش در تاریخچه نمایش ایرانی خالی مانده است. مراسمی که جوانانی در جامه پیران، در جنوب جزیره ظاهر می‌شوند و جلوی شادی و ساز و دهل را می‌گیرند. معمولا موسیقی پیش‌درآمد شوشی، با نی جفتی و دهل اجرا می‌شود اما دیگر کسی در سلخ نی جفتی نمی‌زند و فقط دهل است و آواز.  

کم‌کم سر و کله نقش‌های بعدی این مراسم هم پیدا می‌شود. شتری کوچک با ساربان که از پشت جمعیت می‌آید خود را به ساحل می‌رساند و بی‌اعتنا به مردم و شوشی‌ها به سمت دریا می‌رود. شوشی‌ها به آنها حمله نمی‌کنند. انگار شتر هم به آب نیاز دارد. پشت سر این کاروان دو نفره که هم شتر و هم ساربانش از جوانان روستا هستند، ‌ نقش شتر را دو مرد با هم بازی می‌کنند. جلویی سر و گردن حیوان را گرفته و عقبی پاها را. روی شانه‌هایشان تخته‌ای گذاشته‌اند تا اندام شتر واقعی‌تر به نظر برسد. سر و کله یک مرغ دریایی پیدا می‌شود.

او هم منقار بلندش را باز و بسته می‌کند و بسوی ساحل می‌رود. سیاهپوشان، شتر، ساربان، پسر و مرغ کاکایی اعضای نمایش‌اند و عیسی قادری یکی از پیرمردهای اهل سلخ، شوشی را کارگردانی می‌کند. او گه گاه چیزی را در گوش بازیگران این نمایش زمزمه می‌کند و به ظاهر آنها را آرام و از زدن منع می‌کند. آرام‌کردن شوشی‌ها یکی از بخش‌های لازم این مراسم است که معمولا توسط یکی از بزرگان مراسم انجام می‌شود.  

درباره شوشی پ‌ژوهش چندانی نشده است و یکی از منابع مکتوب در این‌باره پایان‌نامه‌ یک ایرانی مقیم فرانسه- است که از منظر موسیقایی و نمایشی به آن پرداخته است. بر اساس این تحقیق گفت‌وگوی بزرگان مجلس با شوشی‌ها نمادی از نوعی گفت‌وگو با مهاجمان و دعوت آنها به صلح و شادی در دوران باستان است.  

نمایش سنتی شوشی فقط مختص نوروزصیاد نیست و در مجالس عروسی در جزیره قشم اجرا می‌شود. در اندک اسنادی که در دست است، روستای سلخ، خاستگاه اصلی شوشی است. بعضی می‌گویند شوشی کلمه‌ای است با ریشه عربی، به معنی مشوش کردن و بعضی دیگر می‌گویند، کلمه شوشی از «شوآش» یا «شاباش» عروسی می‌آید. اما تمام اینها بیشتر ریشه‌یابی‌های عامیانه نام این نمایش به‌نظرمی‌رسند.

در گذشته زمانی که مراسم عروسی هفت شبانه‌روز طول می‌کشید، دست‌کم، به دعوت خانواده داماد، سه شب شوشی اجرا می‌شد. شب اول خانواده داماد را می‌زدند و آخر مدیر گروه به عنوان یکی از اعضای خانواده با آنها وارد گفت‌وگو می‌شد. شب دوم باز هم به قصد زدن می‌آمدند اما بعد از چند دقیقه دست از حمله می‌کشیدند و به کارناوال شادی می‌پیوستند. شب سوم برای عرض تبریک می‌آمدند تا داماد و پدرش را ببینند. برای تشکر هدیه‌ای به داماد می‌دادند و برایش آرزوی خوشبختی می‌کردند. بعضی‌ می‌گویند آنان در مسیر حرکت عروس و داماد شاباش می‌ریختند و بعضی دیگر معتقدند بعد از دادن هدیه خداحافظی می‌کرده‌اند.

 اما امروزه که همه جشن یک روز است، پس از هجوم، نیم‌ساعتی با مردم گفت‌وگو می‌کنند و آخر کار همراه ساربان و مرغ دریایی به دریا می‌روند تا آنها هم از بیماری‌ دور شوند.  

هر کدام بعد از اجرای نمایش وارد دریا می‌شوند تا ضمن پاک‌شدن شخصیت بازی طبق رسم، بتوانند خودشان را هم به مراسم برسانند

دلواپسی برای ماهی‌ها

با تاریکی هوا، مراسم نوروز به سر می‌رسد و جمعیت، ساحل را به سمت روستا ترک می‌کند تا چند ساعت بعد دید و بازدیدها شروع شود و فردا روز تازه‌ای برای کار و صید باشد. در برگشت به روستا با چند صیاد سلخی همراه می‌شویم و آنها از فردا برای ما می‌گویند.

علی‌ سیاح‌پور، هلال عطیبی و محمد احمدی از صیادان این روستا هستند. هلال فردا قبل از طلوع با پسران و دامادان با دو قایق موتوری برای صید هَوور و زرده، راهی دریا می‌شوند و تا ظهر برمی‌گردند. علی با برادران و پدر با لنج برای صید کوسه تا تنب بزرگ و ابوموسی خواهند رفت که گاهی تا یک هفته طول می‌کشد. درباره شکار کوسه که کنجکاوی می‌کنم چشمانشان برق می‌زند و مفصل درباره صید کوسه حرف می‌زنند.

هلال می‌گوید کوسه گوشت لذیذ و پرقوتی دارد. در گذشته صیادان سلخ، کوسه‌ها را در ساحلشان سلاخی می‌کردند و روغنش را به لنج‌سازان لافت می‌فروختند و گوشتش را خودشان مصرف می‌کردند. ناخدا می‌گوید به همین خاطر هم نام سلخ را روی این روستا گذاشته‌اند. سلخی‌ها دل پری هم از ناصیادها و بی‌توجهی به دریا دارند. ناصیادها نامی است که آنها به صیادان صنعتی که بی‌رویه و بدون نظارت شیلات صید می‌کنند، داده‌اند.  

آلودگی سازه‌های نفتی و نفت‌کش‌ها که باعث کم‌شدن جمعیت آبزیان می‌شود و نبود کارخانه کنسروسازی ساردین از دیگر گله‌های صیادان سلخ است. ماهیان ساردین و موتو در سطح آب شناورند و صیدشان آسان است اما به دلیل از کار افتادن کارخانه ساردین قدیمی مجبورند به قیمت پایین، صید ساردین را به کارخانه‌های پودر برای فرآوری مکمل غذایی دام‌ بفروشند. فقط در ساحل سلخ، سالانه بیش از ۱۵ هزار تن ساردین که از صیادان به قیمت کیلویی ۱۰۰ تومان خریداری و پودر می‌شود و به همین سادگی ذخایر آبزیان خلیج فارس خوراک چهارپایان می‌شود.  

حال و هوای درددل‌های صیادان که امروز روز شادی‌شان بوده، اهمیت امروز را بیشتر نشان می‌دهد و این حسرت را به دل می‌نشاند که کاش احترام به نوروزصیاد مثل قدیم‌ها در تمام سواحل‌های خلیج فارس وجود داشت. کاش همه مردم و مهمانان این دریا، به این رسم کهن پایبند بودند. کاش تنها یک روز در سال به دریا استراحت می‌دادند، تا ماهیان زاد و ولد کنند، دریا نفس بکشد و خستگی پاروها و لنج‌ها را از تن به در کند و در تمام روزهای سال از نامهربانی با دریا و آبزیانش خبری نبود.

در سال‌های اخیر فقط گهگاهی قایق‌های چوبی و پارویی را به آب می‌اندازند؛ معمولا یا برای گشت و گذار در حوالی روستا یا برای شادی در روزهای جشن

منبع: همشهری سرزمین من،‌ تابستان ۱۳۸۸ 

منبع: همشهری آنلاین