به گزارش همشهری آنلاین،خیلی فسفر نسوزانید، از میگو هم کاری ساخته نیست؛ نمیتوانید حدس بزنید آنجا کجاست؛ فقط همینقدر بدانید که با این ازدواج عجیب که روز ۱۰ فروردین ماه برگزار شد، خیلیها هم به این فکر افتادند تا به این شکل جشن بگیرند. این زوج با این کار ریشهدار بودن اصالت فرهنگ ایرانی را به همه یادآوری کردند. جای حرص خوردن، ناخن جویدن و حدس زدن، گزارش را بخوانید تا بفهمید ماجرا از چه قرار است.
مرتضی خورشیدی – همان آقا دامادی است که کلی گل و بوته به در و پنجره ماشین عروس چسبانده است، در حالی که لبخند به لب دارد، به سمت محل برگزاری جشن- همانجایی که بعدا لو میدهیم کجاست- میراند. پرنیان یارمحمدی – عروسخانم- است.
او همه حواسش را به فیلمبرداری داده است که سوار بر ماشین جلویی است و نصف بدنش را از پنجره بیرون آورده فیلمبردار وقتی شنیده بود قرار است جشن عروسی کجا برگزار شود، اصلا خوشش نیامده بود: «حالا چرا آنجا؟ این همه جای دیگر. به نظرت فیلم عروسیات خوب درمیآید؟» مرتضی بدون اینکه از چیزی نگران باشد، به فیلمبردار اطمینان داد که او هم وقتی آنجا را ببیند، خوشش میآید. اتفاقا همینطور هم شد. البته آنجا نه یک باغ درندشت بود، نه تالار بزرگ، نه سواحل هاوایی و... . فعلا تا اینجای گزارش را داشته باشید تا برویم به سالن عروسی.
سر تا سر محوطه را با لامپهای رنگی ریسه کشیدهاند. صداوسیما و خبرگزاریهای مختلف که از این ازدواج عجیب بو بردهاند، با عواملشان به آنجا آمدهاند. سایه عروس و داماد که از دور پیدا میشود، کلی شیرینی و میوه بین ۲۰۰ گردشگر ایرانی و خارجی که با دهان باز و نگاهی تحسینآمیز به عروس و داماد چشم دوختهاند، پخش میشود. دیدنیتر از همه، حاجیفیروز است که دور میچرخد، به دایرهاش میکوبد و با لهجه ترکی آواز میخواند.
البته مسؤولان هم حسابی سنگتمام گذاشتهاند و علاوه بر سفره عقد، سفره هفتسین هم برایشان پهن کردهاند. پرنیان و مرتضی صدای پچپچ گردشگران را میشنوند؛ عجب کار جالبی کردهاند. لابد فکر میکنید جشن عروسی کنار دیوارچین یا زیر اهرام ثلاثه مصر و شیر ابوالهول که گردشگران زیادی برای دیدنشان سرودست میشکنند، برگزار شده.
پس بخوانید حرفهای شاهداماد را از مکان عروسیاش: «آنجا حجرههای زیادی وجود دارد و داخل و خارج آنها مجسمههایی به قد و قواره آدم گذاشتهاند که هر کدام مشغول انجام کاری هستند. یکی حجامت میکند. زنی نان میپزد و یکی دیگر در رختشویخانه لباس میشوید. به قول مرتضی، مجسمههایی که آنجا هستند، انگار زندهاند و زندگی میکنند».
عروس و داماد ۳۲ روز قبل از عروسیشان اینجا را دیدند و وقتی چشمشان به طاقزریها و دیوارهای کاشی و چینیکاریشده افتاد، تمام برنامههایی را که برای مهمانی در سر داشتند، فراموش کرده و پایشان را در یک کفش کردند که باید همینجا عروسیمان را برگزار کنیم.
عشق تاریخ
عروسی خیلی شلوغ شده. وقتش است که محل سالن را لو بدهیم: «موزه حمام قجر قزوین». دوست مرتضی به عنوان کارشناس انفورماتیک در موزه حمام قجر کار میکند. او که از علاقه مرتضی به آثار باستانی خبر داشت، تا به گوشش رسید که قرار است مرتضی رخت و لباس دامادی به تن کند، موضوع را با مسؤولان موزه درمیان گذاشت و آنها هم کلی استقبال کردند. از همه جالبتر این بود که خانوادههای عروس و داماد هم مخالفتی نکردند ؛ خودشان هم به قول مرتضی «پایه بودند».
مرتضی به خواب هم نمیدید که این آرزویش برآورده شود؛ «عاشق اشیای قدیمی و موزه هستم». البته رشته تحصیلی مرتضی هیچ ربطی به عشقش ندارد.
مرتضی و همسرش، پرنیان که ۲۶ و ۲۴ ساله هستند، در رشته کامپیوتر تحصیل میکنند و اصالتا قزوینی هستند. عروسی سنتی و تاریخی آنها ۴۵ دقیقه طول کشید و بعد به تالاری که مهمانان اصلیشان منتظرشان بودند رفتند. اما مرتضی نقشههایی برای خانه و اسبابواثاثیهاش کشیده؛ «خیلی دوست دارم طراحی خانهام سنتی و قدیمی باشد. قدیمیها در ساخت خانههایشان از ساروج استفاده میکردند، در حالی که الان به جای آجرکاریهای زیبایی که در زمان گذشته بوده، از کنیتکس و آلومینیوم استفاده میکنند.
ایرانیهای قدیمی به دنبال واقعگرایی بودند اما اگر قرار باشد آنطور که دلم میخواهد خانه را بسازم هزینهاش سر به فلک میزند چون ساختن طاقزری کار هر کسی نیست و استاد کار میخواهد».
اما مرتضی حالا که وسع مالی ندارد میخواهد مثل قدیمیها گوشهکنار خانهاش، ارسیهایی با شیشههای خوشرنگ نصب کند؛ « میخواهم نصف خانه را با وسایل سنتی مثل پشتی، گلیم، جاجیم و وسایل قدیمی تزئین کنم، نصف دیگرش را هم شاید از فرفورژه و تابلوهای کوبیسم استفاده کردم».
اگرچه پدر آقاداماد معمار است، خود مرتضی هیچ علاقهای به رشته معماری نداشته. پرنیان هم از این زندگی عادی و به دور از هیجانی که مردم برای خودشان دستوپا کردهاند حسابی شاکی است؛ «ما به همان چیزهای عادیای که داریم عادت کردهایم و خیلی سخت میتوانیم با مسائل جدیدتر روبهرو بشویم. برایم سخت بود که با لباس عروس در موزه و بین گردشگران راه بروم.
دوست داشتم موزه خلوت باشد اما آنقدر محیط سنتی و قدیمی موزه حمام برایم جذاب بود که بعد از مدتی وجود مردم برایم عادی شد. اما خوشحالم که این جسارت را به خرج دادم».پرنیان اول میخواست جشن ازدواجش را در دامان طبیعت برگزار کند اما حالا میگوید: «الان خوشحالم که در موزه حمام قجر ازدواج کردهام».
ماه عسل
مراسم ازدواج این عروس و داماد به اندازه کافی تاریخی بود، اما بخوانید از جایی که به عنوان ماه عسلشان انتخاب کردند؛ «از بین شهرهای ایران، کرمانشاه را انتخاب کردیم چون هم قلعه دارد و هم معبد آناهیتا آنجاست».هردوی آنها اصرار دارند ایرانیها فرهنگ غنی و اصیلشان را فراموش نکنند. به قول پرنیان: «ما روی بال آرزوهای گذشتگانمان پرواز میکنیم. اگر الان از نظر فرهنگی رشد کردهایم به این خاطر بوده که ارثیه فرهنگی گذشتگانمان را تکمیل کردهایم».
پرنیان گله میکند از مردمی که فکر میکنند استان قزوین مکانهای دیدنی ندارد و هر چه آثار تاریخی هست در شیراز، اصفهان، یزد و... است؛ به خصوص اینکه جاده قزوین یک جاده عبوری به سمت شمال کشور است و به قول مرتضی «مردم نمیدانند که چه مکانها و مسجدهای زیبایی در این استان وجود دارد. بیشترین مکانهای قدیمی و معنوی گذشتگانمان در استان قزوین است. تا ۵-۴سال پیش در قزوین به آثار و موزههای فرهنگی توجه نمیکردند. یادم هست چند سال پیش به موزه رفته بودم. یک نفر روی یک نقاشی که متعلق به دوران صفوی بود با زغال نوشته بود «غضنفر و عبدالله» یا دروازهای هست به نام دروازه کوشک در قسمت شمالی قزوین که در زلزله از بین رفت، آن را خراب کردند و دوباره از نو ساختند».
هر چند کادو دادن به عروس و داماد رسم است اما به قول این زن و شوهر جوان «همینقدر که مسؤولان موزه حمام قجر به ما اجازه دادند در این موزه مراسم ازدواجمان را برگزار کنیم، جای تشکر و قدردانی دارد».
مرتضی و پرنیان برنامههای زیادی دارند؛ آرزوهایی که همهاش در فرهنگ اصیل و تاریخ ایران ریشه دارد. هر دوی آنها به عنوان جمله آخر این گزارش دوباره بر ارزش موزهها و بناهای باستانی و ضرورت محافظت از آنها تاکید میکنند و بعد این گزارش تمام میشود.