روزی که در اینترنت عکس همکارمان، هانا حقیقت‌فرد- نویسنده صفحات راهنمای حقوقی مجله- را به‌عنوان جوان‌ترین دانشجوی فوق‌لیسانس ایران دیدیم، گفتیم که ای دل غافل؛ یکی از ‌ترین‌های ایران، این همه‌وقت، همین‌جا کنارمان بود و ما نمی‌دانستیم! این گزارش سال ۱۳۸۸ در هفته نامه همشهری سرنخ منتشر شده است.

به گزارش همشهری آنلاین، هانا و برادرهایش، آرش و آروین، در طول چند سال گذشته، چندین‌بار پیاپی جوان‌ترین دانشجوهای ایران و جهان شده‌اند. هانا الان ۲۱سالش است و جوان‌ترین دانشجوی فوق‌لیسانس ایران است. آروین، برادر کوچکشان هم ۱۱ساله بود که پا در کفش میکروبیولوژیست‌ها کرد. می‌خواهید رمز موفقیت این سرنخی نابغه و برادرانش را بدانید؟ بی‌تعارف، چاره‌ای جز خواندن گزارش ندارید.

در دوران دانشجویی، تا استاد حرف از امتحان میان‌ترم و تحقیق می‌زد، آه و ناله دانشجوها گوش آسمان را کر می‌کرد که «استاد، واحدهایمان زیاد است نمی‌رسیم.» اما موضوع پایان‌نامه و طرح‌های هانا، آرش و آروین نابغه‌های ۱۲-۱۰ساله اینها بودند: «آیا موجودات زنده می‌توانند در فضای خارج از کره زمین زندگی کنند؟ چه رابطه‌ای میان زمینه‌های ژنتیک انسان‌ها و ارتکاب جرم وجود دارد؟ و...».

هانا و آرش هردو با هم در ۲ رشته و ۲ دانشگاه تحصیل کرده‌اند؛ آنها در ۱۵ و ۱۶سالگی از دانشگاه‌های تهران و آزاد در رشته‌های حقوق و میکروبیولوژی فارغ‌التحصیل شده‌اند الان هر دو دانشجوی کارشناسی ارشد هستند. هانا با ۲۱ سال سن، حقوق بشر می‌خواند و آرش هم رشته حقوق جزا و جرم‌شناسی را انتخاب کرده. آروین یا به قول هانا و آرش «برادر کوچیکه» هم که ۱۸ساله است، لیسانس میکروبیولوژی‌اش را گرفته.

اما این بچه‌ها چطور درس می‌خوانند؟

بالتازار کوچولو

آرش ۲۳ساله و اولین فرزند خانواده، جوابتان را می‌دهد؛ «مادرم مدیرکل توسعه ماشین‌آلات کشاورزی بود و دیر به خانه برمی‌گشت. آن‌موقع تلویزیون برنامه نهضت سوادآموزی پخش می‌کرد. من ۲سالم بود و وقتی معلم درس می‌داد، بدون اینکه مفهوم حروف را بدانم، آنها را روی کاغذ می‌کشیدم.»

با اینکه مادر وقت آزاد نداشت اما به پسر کوچکش خواندن و نوشتن را یاد داد؛ تا جایی که آرش در ۳سالگی می‌توانست کتاب‌های تاریخی، علمی و روزنامه بخواند. با این شیوه آموزش، مخزن کلماتشان آن‌قدر پر شد که می‌توانستند سخنرانی کنند.

سخنرانی!؟ بله. هرسه زمانی که ۱۲-۱۰ ساله بودند، با استادان دانشگاه، دانشجویان دکترا و فوق‌لیسانس درباره ژنتیک و جرم‌شناسی‌ بحث‌وجدل می‌کردند. بچه‌ها به فن بیان تسلط دارند؛ آروین متفکر است، آرش مدیریت جمع را دوست دارد و هانا هم آمیخته‌ای از خصوصیات این دو را دارد.

هانا می‌گوید: «من هم از ۳سالگی خواندن و نوشتن را یاد گرفتم. پدرم مترجم زبان انگلیسی است و اگر سؤالی برایمان پیش می‌آمد کمکمان می‌کرد».

آرش و هانا وقتی که ۵ و ۵/۵ ساله بودند، دروس ۵ساله ابتدایی را با کمک مادر مرور کردند.  

اما درس‌خواندن در خانه، دردسرهای خودش را داشت! وقتی که بچه‌ها آماده شرکت در امتحانات پنجم ابتدایی شدند، مسؤولان آموزش و پرورش ایراد گرفتند که «چون از مدرسه مجوز ندارید قبل از اینکه در امتحانات شرکت کنید، باید تست هوش بدهید» و خب این کار انجام شد؛ «استادان روان‌شناسی دانشگاه تهران از من و خواهرم تست هوش گرفتند. ضریب هوشی ما بین ۱۴۵-۱۴۰ و سطح علمی‌مان در حد یک فرد ۱۱ساله بود.»

در علم روان‌شناسی به افرادی که ضریب هوش‌شان بالاتر از ۱۲۰ باشد «سرآمد» می‌گویند. رفت‌ و آمد مادر برای گرفتن مجوز، یک سال طول کشید. بالاخره زور هوش هانا و آرش به آموزش‌وپرورش چربید و آنها در ۶سالگی مدرک پنجم ابتدایی‌شان را گرفتند.

با این حال، آموزش‌وپرورش به آروین مجوز شرکت در امتحانات پنجم ابتدایی را نداد. این مساله برادر کوچک را ۶ ماه خانه‌نشین کرد؛ «چندبار تست هوش دادم و با ضریب هوشی ۱۴۳، مجبور شدم در کلاس اول و پنجم ابتدایی ثبت‌نام کنم و درکلاس‌ها حاضر شوم.» اما بعد از کلی افت‌وخیز، او هم در ۶سالگی مدرک پنجم ابتدایی‌اش را گرفت.

آرش ۳سال دوره راهنمایی را به مدرسه رفت ولی هانا اول و دوم راهنمایی را جهشی خواند. آنها به ترتیب در ۸ و ۹سالگی دوره راهنمایی را تمام کردند. اما بقیه ماجرا از زبان آرش: «من و خواهرم بدون اینکه به دبیرستان برویم، رشته‌های تجربی و انسانی را به فاصله یک سال خواندیم. فقط جلسه اول برای آشنایی با معلم‌ها به مدرسه می‌رفتیم. آروین هم ۳سال به دبیرستان رفت و در ۱۱سالگی این دوره را تمام کرد».

پدر چندان با تدریس خانگی موافق نبود و دلش می‌خواست بچه‌ها به مدرسه هم بروند اما مادر می‌گوید: «دوست نداشتم بچه‌ها در چهارچوب کتاب‌های مدرسه درس بخوانند. گاهی وقت‌ها بچه‌ها سؤالاتی می‌کردند که معلم نمی‌توانست جواب بدهد. مدام به مدرسه می‌رفتیم و می‌گفتیم که بچه‌ها علاوه بر خواندن مطالب درسی، مطالعه آزاد هم دارند».

اما همین مدرسه‌نرفتن باعث محرومیت بچه‌ها از بعضی امتیازات شد؛ هانا و آرش وقتی ۷ و ۹سال داشتند می‌خواستند در المپیاد شیمی شرکت کنند اما چون از مدرسه مجوز نداشتند، داغ المپیادی‌شدن به دلشان ماند.

وقتی نابغه‌ها فیزیک را می‌افتند

این خواهر و برادر باهوش در سال۷۸ جوان‌ترین دانشجوهای ایران شدند؛ «آن‌موقع هانا ۱۱سالش بود و من ۱۲سالم و بدون اینکه به کلاس کنکور برویم، همزمان در دو رشته حقوق و میکروبیولوژی دانشگاه تهران و آزاد قبول شدیم. البته رشته پزشکی هم زده بودیم که رتبه نیاوردیم. در دانشگاه همه فکر می‌کردند که ما علم مادرزادی داریم؛ و برای همین می‌توانیم در دو رشته که هیچ ربطی  به هم ندارند درس بخوانیم. درحالی که سیستم درس‌خواندن ما با بقیه فرق داشت و به همین خاطر ۹۰ درصد دروس را سر کلاس یادمی‌گرفتیم.»

البته نابغه‌ها در دوران دانشجویی گل هم کاشتند و «عجیب اینکه هر دو هم درست مثل هم فیزیک۳ را با نمره ۸ افتادیم تا معلوم شود ما هم باید مثل بقیه درس بخوانیم.»  ۳سال بعد که هانا و آرش درسشان را تمام کردند، آروین که ۱۱ساله شده بود در رشته میکروبیولوژی دانشگاه آزاد قبول شد.

هانا، آروین و آرش هم مثل بقیه بچه‌ها تفریح می‌کنند و سینما می‌روند. البته آنها بیشتر تمرکزشان روی درس‌خواندن است و نمی‌خواهند حالاحالاها دست از این کار بردارند ولی در کنار تحصیل کارهای جانبی مثل روزنامه‌نگاری و سخنرانی هم می‌کنند. از هانا و آرش مقاله‌هایی در زمینه حقوق در روزنامه اعتماد و نشریه وکالت چاپ شده هانا پای ثابت ویژه‌نامه همشهری سرنخ هم هست  و صفحات حقوقی مجله را اداره می‌کند. آنها در دانشکده حقوق دانشگاه تهران و خانه کشاورز هم در مورد سیاست، فلسفه، جایگاه حقوق کودکان در ایران، حقوق و گرایش به ارتکاب جرم و ارتباط آن با میکروبیولوژی سخنرانی کرده‌اند.

هانا و برادرهایش نبوغ خودشان را کاملا قبول دارند. به نظر آروین، شهامت، انسان‌ها را نابغه می‌کند. هانا هم می‌گوید: «اگر کسی چیزی را راحت قبول نکند نابغه است». آخر سر از نابغه‌ها می‌پرسیم که آخر ترم، شب امتحانی هستند یا نه؟ جواب سؤالمان، نگاه و خنده معنادار هانا به آرش است؛ «آرش بیشتر وقت‌ها جزوه نداشت و شب امتحان از دوستانش قرض می‌گرفت. بعضی‌وقت‌ها که جزوه نداشتیم، سؤالات را با استفاده از مطالبی که از کلاس و کتاب‌های غیردرسی یادمان مانده بود، جواب می‌دادیم.»
 

منبع: همشهری سرنخ