به گزارش همشهری آنلاین، خبر آنقدر عجیب و حیرتآور بود که بسیاری از سران کشورهای مختلف جهان از انتشار آن امتناع کردند و ترجیح دادند تا مردم، حضور آدمکهایی از جنسی غیر از خودشان را مانند همیشه فقط یک خیال باطل و نتیجه توهم انسانهای زمینی تلقی کنند؛ چرا که با درز خبر در ابعاد گسترده معلوم نبود که چطور باید به هراس و ترس مردم از اثبات موضوعی که طی صدها سال فقط دروغی بزرگ جلوه داده شده بود، پاسخ دهند. البته آنهایی که دستی بر آتش داشتند و هر روز اخبار و اطلاعات را نه از روزنامه بلکه از طریق شبکههای اینترنتی دنبال میکردند، کمکم به اصل ماجرا پی بردند و به تدریج خبر دهان به دهان میان مردم کره خاکی منتشر شد؛ «آدم فضاییها میان ما هستند، همین جا روی کره زمین!».
مارائو لوپز- کشاورز مکزیکی- مثل همیشه داشت خودش را برای یک روز کاری دیگر آماده میکرد. صبح زود، هنوز آفتاب نزده از خانه بیرون زد و به طرف انبار حیاط پشتی رفت تا وسایل کارش را پشت تراکتورش بیندازد و قبل از گرم شدن هوا به زمین کشاورزیاش برسد. از در که وارد شد، همهمه همیشگی باز هم نگرانش کرد.
موشها بودند که با ورود لوپز به هر طرف فرار میکردند. موشهای انبار هر روز بیشتر میشدند و کشاورز نگران محصولاتی بود که باید تا چند وقت دیگر دور از تیررس موشهای همیشه گرسنه در آنجا انبار میکرد. تلهموش هم دیگر این آخریها فایده نداشت. آخر موشها که یکی دو تا نبودند که با تله موش بشود کاری کرد. لوپز آن روز صبح مثل همیشه اول به سراغ تله موشها رفت تا اینکه سر و صدایی عجیب از یک طرف انبار بلند شد. کشاورز خوشحال از اینکه تلههای زنگ زده کهنهاش دوباره جانوری موذی را به دام انداختهاند به طرف صدا حرکت کرد.
جایی پشت الوارهای تکیه داده به دیوار انبار، تله موشی قدیمی و کهنه قرار داشت. صدا از همان جا میآمد. به خیال پیرمرد این بار موش زبل جان سالم به در برده بود و فقط گرفتار گیرههای سخت تله شده بود. برای همین بیلش را هم با خود برداشت تا در همان لحظه اول حیوان موذی را ناکار کند و انتقام همه خسارتهای این چند وقت را بگیرد. کشاورز هر چه به صدا نزدیکتر میشد بیشتر تعجب میکرد. صدای ناله حیوان به صدای یک موش گرفتار در تله شباهت نداشت.
صدای هیچ حیوانی در قد و اندازه یک موش کوچک نمیتوانست آن قدر رسا و عجیب باشد. کشاورز فکر کرد شاید سمور یا حیوانی بزرگتر از موش در تله گیر کرده که آن قدر خودش را با سر و صدا به در و دیوار میکوبد اما وقتی به تله رسید و الوارهای چوبی را کنار زد، از تعجب دیگر نه میتوانست حرف بزند و نه حرکت کند. موجود گرفتار در تله انبار نه موش بود و نه سمور؛ موجود گرفتار شده یک حیوان عجیب بود!
آدم فضایی غرق شد
استخوانهای برآمده و پوست ظریفی که بدن بیموی حیوان را پوشانده بود و سر مثلثی و چشمان وق زدهاش در نگاه اول هر کسی را میترساند. جانور بر خلاف جثه نحیفش که در حد و اندازه یک موش صحرایی بود، صدای عجیبی داشت و به شدت خودش را به در و دیوار میزد تا بلکه دست لاغرش را که در اثر ضربه سریع گیره تله از مچ قطع شده بود از تله دربیاورد و فرار کند.
جانور تقلا میکرد و کشاورز مکزیکی همان طور به او خیر مانده بود. جانور هیچ شباهتی به موش و سگ و گربه نداشت بلکه بیشتر به آدمی ناقص الخلقه شبیه بود که هم دم داشت و هم اندازه یک موش بود! چند لحظهای گذشت تا پیرمرد با فریاد همسایهها را خبر کرد. مردم روستای متپک خیلی زود خودشان را به خانه لوپز رساندند. جانور همه را حیرت زده و هراسان کرده بود. برای همین هم خیلی زود بدون آنکه بخواهند ذرهای به کاری که انجام میدهند فکر کنند، تصمیم گرفتند که موجود عجیب را همان طور زنده زنده خاک کنند.
چالهای کندند و حیوان را در آن انداختند اما هر بار موجود با سر و صدای زیاد و تله به دست سر از خاک بیرون میآورد و البته قبل از آنکه بتواند فرار کند دوباره گرفتار کشاورزها میشد. همه وحشت زده فقط میخواستند به هر نحوی موجود مخوف را از بین ببرند. در باور مردم روستا موش خانه لوپز موجودی غیر زمینی بود که برای نابودی آنها آمده بوده؛ پس باید زودتر خودشان آن را از بین میبردند. همه مانده بودند که با جانور چه کنند که آخر خود لوپز پیشنهاد داد حیوان را در آب غرق کنند. از ترس فرار دوباره حیوان، لوپز جانور عجیب را ساعتها در آب رودخانه نگه داشت تا دست آخر حیوان بعد از تقلا و تلاش فراوان از بین رفت!
دو سال جنجال و انتظار
پلیس ایالتی به سرعت خبردار شد اما زمانی به معرکه مردم متپک رسید که دیگر کار از کار گذشته بود و جانور مرده بود. ماموران پلیس فقط سعی داشتند مردم را آرام کنند چون اگر خبر به سایر نقاط کشور میرسید، معلوم نبود چه غوغایی به پا شود. البته خبر خیلی زودتر از آنچه آنها تصور میکردند پخش شد. تلویزیون دولتی مکزیک هم برای اینکه خیال مردم را راحت کند، تصاویری از این موجود ناشناخته نشان داد و اعلام کرد که به زودی با تحقیق پژوهشگران همه چیز روشن میشود. ماه می سال ۲۰۰۷ در مکزیک با صحبت از موجود فضایی و شایعات آن گذشت.
صحبت از غریبهای غیرزمینی، نقل محفل هر روز مردم آمریکای لاتین شده بود. اما موجود فضایی هم با همه جار و جنجالها مثل هیاهوهای دیگر آدمیزاد در روزمرگی زندگی مردم گم شد و دیگر کمتر کسی از موجود مخوف انبار خانه لوپز صحبت میکرد تا اینکه روزی، دوباره خبر به سرعت دهان به دهان چرخید و این بار ترس و حیرتی بیشتر از زمان پیدا شدن آن موجود فرازمینی به همراه آورد. تلویزیون دولتی مکزیک در گزارشی پرده از حقیقتی برداشت که همه مردم را دوباره نگران کرد؛ «در تحقیقات انجام شده در آزمایشگاههای پیشرفته کانادا و مکزیک، در نهایت ثابت شد که موجود ناشناخته روستای متپک موجودی غیرزمینی است!».
رقابت فضاشناسها
وقتی موجود ناشناخته انباری مارائو لوپز تحویل ماموران پلیس ایالتی شد، هیچ کس نمیدانست که باید با آن چه کار کند. دست آخر با چند روز تاخیر، موجود فضایی به همراه نامهای فوق محرمانه روانه مکزیکوسیتی شد تا شاید مسؤولان بالادست مکزیک برای آن تصمیمی بگیرند. حتی دانشمندان مکزیک هم وجود موجودی فضایی را در میان خودشان باور نمیکردند و آنها را جنجالی تبلیغاتی قلمداد میکردند که در پشت آن اهداف سیاسی و اقتصادی پنهان است.
گروه تحقیقاتی مکزیک همان روزهای اول از ادامه تحقیق روی موجود فضایی سر باز زد و جانور ناشناخته بینام و نشان در گوشهای از آزمایشگاههای پایتخت جای گرفت. تا اینکه جیمی مائوسان- دانشمندانگلیسی- با شنیدن خبر آدمک فضایی مکزیک دست به کار شد و با تشکیل گروهی تخصصی با همکاری چهار آزمایشگاه تخصصی در کانادا و مکزیک پژوهش گستردهای را روی جسد موجود ناشناخته آغاز کرد. مائوسون دو سال روی بدن موجود ناشناس کار کرد تا اینکه آخرین نتایج تحقیقاتش را برای مردم اعلام کرد؛ «همه شواهد حاکی از آن است که موجودی که در مزرعه مکزیک دیده شده یک موجود زمینی نیست و هیچ تعلقی به کره خاکی ندارد!».
مائوسون که سالهای بسیاری را صرف تحقیق در امور آدم فضاییها و وجود دنیایی ورای کره زمین کرده، موجودناشناخته مکزیکی را عجیبترین مورد زندگی حرفهایاش میداند؛ «اول من هم مثل همه فکر میکردم که این هم یک شوخی دیگر است. من هم خیال میکردم که موی بدن یک میمون نحیف را تراشیده و به جای آدم فضایی جا زدهاند اما بعد تصمیم گرفتم که این موجود خیالی را خودم از نزدیک ببینم. همین که در آزمایشگاه مکزیکوسیتی بدن نحیف و چهره مثلثی جانور را دیدم فهمیدم که از ما نیست!».
مائوسون به سرعت تحقیقات روی موجود ناشناخته را شروع کرد اما هر چه بیشتر وقت گذاشت کمتر به نتیجه خاصی رسید؛ «ما از بدن، استخوان و پوست حیوان نمونهگیری کردیم. محققانی که پیش از ما روی این موجود ناشناخته کار کرده بودند، به این نتیجه رسیدند که به سبب گذشت زمان از مرگ موجود فضایی، دیانای آن هم دیگر قابلشناسایی نیست اما حقیقت این بود که زمان هیچ تاثیری روی دیانای بدن این موجود نداشت بلکه شناسه دیانای آن در گستره موجودات زمینی نمیگنجید. نقشه دیانای این موجود با هیچ مخلوقی روی زمین تطبیق ندارد. برای همین هم من معتقدم که او یک زمینی نیست. باورش سخت است اما موجود مکزیکی واقعا یک آدم فضایی است؛ البته یک کودک فضایی!». با صحبتهای مائوسون دیگر کار آزمایشگاههای تحقیقاتی هم تمام شد؛ دیانای موجود فضایی ناشناخته است و تحقیق بینتیجه!
موجودی ورای آدمیزاد
گزارش پروفسور مائوسون و گروه تحقیقاتی او درباره موجود فضایی بسیار دقیق و با استفاده از آخرین فناوریهای روز ارائه شده است؛ «کودک فضایی، توانایی زندگی با حداقل میزان اکسیژن را داشته؛ به طوری که میتوانسته ساعتهای متوالی در زیر آب سر کند. استخوانبندی بدن او شبیه بدن مارمولکهاست با این تفاوت که ماندگاری استخوانهای او در برابر تغییرات آب و هوایی و نبود اکسیژن بسیار بیشتر از موجودات زمینی است. شکل دندانهای بیریشه موجود ناشناخته هم شباهتی به دندانهای یک انسان ندارد.
در واقع این حیوان برخلاف ظاهرش هیچوجه تشابهی با انسانها ندارد. پوست بدن جانور همان ساعات اول به شدت خشک شده بود که همین خشکی پوست هم ماندگاری حیوان را در همه این سالها تضمین کرده است. پوست خشک آدم فضایی از او موجودی مومیایی ساخته که هیچ تغییر محیطیای نمیتواند روی آن تاثیر داشته باشد؛ بهطوری که شکل و شمایلش از زمانی که او را از مزرعه گرفتهاند تا امروز تغییر چندانی نکرده». تحقیقات گروه مائوسون همچنین از حقیقت بزرگی پرده برداشت که طی دههها همواره مورد سوال دانشمندان فضاشناس بود؛ «مغز موجود فضایی نسبت به جثهاش بسیار بزرگ است؛ به طوری که بیشترین وزن بدن او متعلق به مغزش است نه جثه نحیف و دم درازش! در اینباره باید به صراحت اعلام کرد که چنین مخلوقی با این حجم مغز به طور حتم از ضریب هوشی بسیار بالایی برخوردار بوده است!».
فضایی انتقام میگیرد
جریان پیدا شدن آدم فضایی مزرعه متپک یک طرف و بلایی که سر مارائو لوپز- کشاورز بینوا- آمد یک طرف دیگر! دو سال بیخبری از آدم فضایی مردم را از حال و روز کشاورزی که موجود ناشناخته را برای اولین بار دیده بود، غافل کرد. خبر آدم فضایی که دوباره رو شد، مردم دوست داشتند که اصل ماجرا را از زبان خود صاحب انبار بشنوند اما دیگر دیر شده بود. مارائو لوپز یک ماه بعد از اینکه موجود فضایی را در مزرعهاش پیدا کرد به طرز مرموزی کشته شد! جاشوا وارن- یکی از فضاشناسهای مطرح آمریکایی- به خبرنگاران گفت که لوپز همان دو سال پیش در سانحه آتشسوزی خودرواش زنده زنده در آتش سوخت و کسی هم نتوانست کاری برایش بکند. به گفته وارن این حادثه زمانی اتفاق افتاد که ماشین لوپز خاموش بود و او فقط داشت درون اتاقک را تمیز میکرد. میگویند حرارت آتشی که لوپز در آن میسوخت بسیار بیشتر از یک آتش معمولی بود!
داستان مشاهده آدم فضاییها، دیگر برای مردم جهان عادی شده
غریبهای روی زمین
سال ۱۹۶۹ میلادی، سفینه آپولو۱۱ برای اولین بار بر سطح کره ماه نشست. آرمسترانگ، کالینز و اولدرین- سه فضانورد معروف- همین طور داشتند از لحظات نزدیک شدن به کره ماه خبر میدادند که یکباره با مورد مشکوکی روبهرو شدند. چند گلوله نورانی در اطراف پایههای آپولو در حرکت بودند و ارابه زمینیها را تعقیب میکردند. این گزارش مرکز فرماندهی ناسا را به شدت نگران کرد؛ نگران از اینکه مبادا آپولو مورد حمله قرار بگیرد و در همانجا منفجر شود.
چند روزی گذشت و فضانوردها به خوبی و خوشی پا به کره ماه گذاشتند. خبر هم جایی درز نکرد تا اینکه آپولو به زمین برگشت. از آن زمان بود که آرمسترانگ و همراهانش همواره از خاطره آن روزها و ترس از موجوداتی فضایی حرف میزدند. دستیار آرمسترانگ بعدها گفت: «گلولههای نورانی در فاصله نزدیکی با ما بودند؛ سه شیء نورانی که انگار از یک مخزن از هم جدا شده بودند. صداهای عجیبی از فرستندهها میآمد. آرمسترانگ که نمیدانست جریان چیست، موج فرستنده را تغییر داد و از اپراتور جریان را پرسید اما کسی از موضوع خبر نداشت.
همه نگران بودیم؛ چه ما در کهکشان و چه آنهایی که روی زمین ما را رصد میکردند. فضای بدی بود که البته با صحبتهای یکی از فضانوردان بدتر هم شد: «قربان، اشیای نورانی کنار دهانه انفجار آپولو هستند. وای! انگار روی آن نشستهاند و دارند ما را نگاه میکنند».
همه ناراحت بودند. حتی از برج مراقبت ناسا به آنها دستور رسید که تا اطمینان از نبود هیچ خطری از آپولو بیرون نیایند اما آرمسترانگ و اولدرین برخلاف این تصمیم خارج شدند ولی سایرین را مجبور کردند که در سفینه بمانند تا زودتر در صورت هر حمله فضاییای بتوانند از ماه فرار کنند. آرمسترانگ آن روز به ماه پا گذاشت و به قول خودش پرش بزرگ بشریت را به انجام رساند اما دیگر خبری از اشیای فضایی و ... نبود؛ هر چند که او و همکارانش با گذشت ۴۰ سال هنوز هم در ماهیت اشیای نورانی تردید دارند و هنوز نمیدانند آنچه دیدهاند یک بشقاب پرنده واقعی بود یا فقط یک گلوله آتشین!
البته وجود آدم فضاییها امروز دیگر برای مردم مانند سابق آن قدر عجیب و غریب نیست. طی دهههای گذشته، آنقدر اخبار پراکنده درباره ارتباط آدم فضاییها با زمینیها پخش شده که مردم به تدریج حضور موجوداتی از کرات دیگر در میان خودشان را تقریبا پذیرفتهاند. چندی پیش، وزارت دفاع بریتانیا برای اولین بار آرشیو محرمانهای از اسناد مربوط به مشاهده اشیای ناشناس پرنده یا همان یوفوها را در اختیار عموم قرار داد که همگی مربوط به سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۷ میلادی بود. این اسناد شامل تصاویری از موجودات ناشناخته و اشیایی غیرمعمولی است که یا توسط مردم دیده شدهاند یا توسط نیروهای پلیس و ماموران ارتش.
بیشتر این اسناد که پیش از این محرمانه بودند، شامل نامههاییاند که مردم به ادارات و مقامات دولتی، از جمله وزارت دفاع و نخست وزیر وقت، مارگارت تاچر فرستاده بودند.