تهران را چنارستان یا شهر چنارها می‌نامیدند؛ از بس که چنار داشت. کنار جوی‌ها، آرامگاه‌ها و اماکن مقدس، کوچه‌باغ‌ها، خیابان‌ها و در هر کجا که فکر کنی چنار سبز شده بود.

همشهری آنلاین، بقعه امامزاده صالح(ع) در تجریش هم مانند بسیاری از بقاع متبرک تهران، چناری داشت عظیم به محیط ۱۵ متر، چناری که سایه آن آرام‌بخش گرمای تابستان بود و سرپناهی برای برف و باران زمستان.

روایت‌ها درباره عمر چنار کهن امامزاده صالح زیاد است و می‌گویند در زمان شهادت امامزاده هم وجود داشته.

برخی روایات حکایت می‌کنند که در قرن هفتم یا هشتم قمری، شخصی به نام حسن از روی کینه‌توزی یکی از نوادگان امام موسی کاظم(ع) به نام حسن ملقب به صالح را از پل کرخ یا همان کرج امروزی تعقیب کرد تا سرانجام توانست او را در باغ جنت گلشن زیر چنار بزرگی که نزدیک چشمه روانی بود گرفتار و شهیدش کند.

 عکاس در زیر این عکس نوشته؛ دارالخلافه ناصری، خانه‌ زاد عبدالله قاجار، عکس چنار امامزاده صالح در تجریش، فی ۱۵ شهر محرم الحرام سنه ۱۳۱۳

اهالی محل هم به احترام انتساب وی به ائمه (ع) برای وی مرقد و بارگاهی ساختند که این بارگاه بعدها در سال ۱۲۱۰ قمری به دستور هلاکو میرزا فرزند فتحعلی شاه قاجار دوباره ساخته شد. اما قدیمی‌ترین سند مکتوب درباره چنار یادشده به ۱۲۸ سال پیش باز می‌گردد، سال ۱۸۸۱ میلادی. زمانی که ژان دیولافوآ، باستان‌شناس فرانسوی در طول سفر خود  سری به تجریش زد و در سفرنامه‌اش چنین نوشت: «در روستای تجریش باغ زیبایی است به نام باغ فردوس که در وسط این باغ درختان زیبایی کاشته‌اند. یکی از آنها چناری‌ در صحن و رواق مسجد تجریش است... شاخه‌های قطور آن هر یک همانند درخت بزرگی است که ساختمان‌ها را پوشانده و مخفی کرده‌ و در کنار آن در لای ریشه‌های قطور، چای‌چیان و شربت‌فروشان، سماور، استکان و سبوهای خود را قرار داده و درخت را به صورت چای‌خانه و کافه درآورده‌اند».

افسانه‌ای هم درباره چنار امامزاده صالح وجود دارد. می‌گویند در قدیم تجریش ده کوچکی بوده و پیرزن فقیری از اهالی آنجا با بچه‌های زیاد زندگی می‌کرده است. شب نوروز ده چراغانی بود و بچه‌ها لباس‌نو پوشیده بودند و خوراکی‌های خوب داشتند، مگر خانه‌ آن پیرزن که سوت و کور بود. یکی از بچه‌ها از پیرزن لباس‌نو می‌خواهد. پیرزن برای اینکه دل بچه نشکند، می‌گوید: «غصه نخور! فردا برای شما هم می‌آورند.» دست بر قضا پیرمرد همسایه‌شان از روی بام می‌شنود، دلش می‌سوزد و می‌رود مقداری شیرینی و پارچه می‌آورد و در دالان خانه‌ پیرزن می‌گذارد.

همین که پیرزن آنها را می‌بیند دعا می‌کند که ان‌شاءالله هر کس اینها را آورده هزار سال عمر کند. آن پیرمرد در همان روز یک قلمه‌ چنار در خانه‌اش کاشته بود، سال‌ها می‌گذرد و آن قلمه بزرگ می‌شود. روزی یکی از اهالی تهران در خانه‌ مرد مهمان بوده که از تجریش و چنار بزرگ آنجا صحبت به میان می‌آید. آن پیرمرد اقرار می‌کند آن چنار را او کاشته و از دعای پیرزن، او و درخت هزارسال عمر خواهند کرد.  

درخت چنار تنومند بارگاه امامزاده صالح قرن‌ها زنده و سلامت پا برجا بود. همه، امامزاده صالح را با آن چنار کهن می‌شناختند، حتی وقتی که از آن به علت‌های مختلف – چه طبیعی و چه تخریب انسانی – تنها نیم‌تنه‌ای باقی مانده بود. تا اینکه یکی از شب‌های سرد زمستان سال ۱۳۷۹ هنگامی که فقط مهتاب نظاره‌گر دندان‌های تیز اره برقی بود، این درخت را به بهانه تامین جان آدمیزادها از ریشه بریدند. چنار امامزاده صالح هم مانند بسیاری از چنارهای دیگر تهران که با خود تاریخی را حمل می‌کردند و میراثی معنوی و طبیعی بودند، به خاطره‌ها پیوست و حالا دیگر نیست آن چنار سرسبز!  

منبع: سرزمین من