زندگی او از جهات گوناگون علمی و اخلاقی میتواند مورد مطالعه و درس آموزی باشد. اما آنچه در این یادداشت محور بحث است الگوبرداری از رفتار آن عالم ربانی در اختلاف و رقابت است. او نشان داد چگونه میتوان در اوج اختلافهای فکری، حتی مبنایی اخلاق را حاکم کرد و در گرما گرم رقابتها، انصاف و عدالت را فراموش نکرد.
1- برای روشن شدن موضوع، اشاره به یک نکته تاریخی گریزناپذیر است. چند قرن پیش یک جریان فکری در حوزههای علمیه شیعه پدید آمد و رواج یافت که به رغم ظاهر مقبول و موجه دارای باطنی نامعقول و منحرف بود. «اخباریگری» با شعار ظاهرگرایانه معتقد بود اساس مکتب بر احادیث و روایات اهلبیت استوار است و تا آنجا پیش رفت که برخی از آنان استدلال به قرآن، حتی در موارد بدیهی را نیز جایز نمیدانستند.
استاد مطهری اخباریین را جریان مهم و خطرناکی مینامد که با انکار حجیت عقل و با این بهانه که فهم قرآن مخصوص اهل بیت است، تنها بر ظواهر روایات (و به تعبیر خودشان قالالباقر و قالالصادق) اکتفا میکردند. آنان به دلیل همین عقاید عوامپسند رشد سریعی یافتند و «اگر گروهی از علمای مبرز و دلیر نبودند و جلوی این جریان نمیایستادند و آن را نمیکوبیدند، معلوم نبود که امروز چه وضعی داشتیم.»(مجموعه آثار، ج 20، ص168)
شهید مطهری با اشاره به «جنگها و آدمکشیهایی» که این طرز تفکر در پی داشت اخباریگری را «خیلی شبیه» خارجیگری میداند(!) و معتقد است که همانند مکتب خوارج، «روح اخباریگری را جمود تشکیل داده است.»
ناگفته پیداست که آثار خطرناک تحجر و جمود در همه عرصههای زندگی و از جمله زندگی سیاسی، پدیدار میشود و به همین دلیل اخباریگری حتی در اختلافات جریان مشروطه هم اثرگذار شد،تا آنجا که آنان به طلاب طرفدار مشروطیت شهریه نمیدادند و «کمکم کار به جایی رسید که هر دسته، دسته دیگر را تکفیر و تفسیق میکردند و واقعا فتنه بزرگی در دنیای روحانیت به وجود آمد.» (همان، ص112)
2- محدث بحرانی را میتوان سرآمد فقهای عصر خود نامید. کتاب کم نظیر او یعنی «الحلائق الناضره» را باید دایرهالمعارف گران سنگی در فقه شیعه نامید که کمتر محققی از آن احساس بینیازی میکند. بحرانی، اما آخرین نماینده تفکر اخباریگری نیز هست. او با همه عظمت علمی و اخلاقی به آن مکتب گرایش داشت. البته او در مقدمه کتابش، خود را اخباری معتدلی مینامد که راه میانه را برگزیده و از اختلاف، درگیری و بدگویی به دلیل اختلاف سلیقهها بهشدت ناراضی است.
حتی به عقیده برخی، ایشان از مذهب اخباریه عدول کرده بود اما از ترس تعرض بعضی اخباریهای متعصب و جاهل، از اظهار این مطلب ابا داشت.
3- در نقطه مقابل او باید از فقیه نامدار شیعه مرحوم آقاباقر بهبهانی(مشهور به وحید بهبهانی) نام برد. امتیاز برجسته این عالم زمانشناس و نکته سنج مواجهه همه جانبه با مکتب اخباریگری بود که اینک نزدیک به 2قرن بر حوزههای علمیه سایه افکنده بود. وحید بهبهانی با جهادی پرمشقت در برابر این جریان عوام پسند قیام کرد.او به همین منظور به کربلا که مرکز اخباریین و محل تدریس و تبلیغ بحرانی بود هجرت کرد و بیش از 30سال در آنجا ماند تا با تلاشی پیگیر توانست جریان مخالف را تا حد نابودی به حاشیه براند. او چنان در این مبارزه جدی و موفق بود که موسس مکتب اصولیین (جریان فکری مخالف با اخباریگری) شمرده شده و پس از وی دیگر نیازی به نقل و نقد مکتب اخباریین دیده نمیشود؛ مگر به عنوان یک حادثه تاریخی!
4- در جریان این اختلاف فکری و رقابتی که به عرصه اجتماع و سیاست هم کشیده شد حوادثی اتفاق افتاده است که میتواند درسآموز اخلاق رقابت و آستانه تحمل عقیده مخالف باشد. گفتهاند بهبهانی (برای درک درست عقیده مخالف) مدتی در مجلس درس بحرانی حاضر شد و این در حالی بود که از نظر موقعیت علمی و اجتماعی چنین انتظاری از او نمیرفت. بهبهانی سپس از بحرانی تقاضا کرد تا چند روزی به جای او درس بگوید و از وی خواست تا شاگردانش را نیز به حضور در درس وحید سفارش کند. بحرانی کریمانه و با سعهصدر چنین کرد و در نتیجه وحید تنها در 3 جلسه، نزدیک به دو سوم شاگردان او را از مرام اخباریگری رویگردان ساخت.
همچنین گفتهاند با اینکه بهبهانی به شدت با او رقابت و مبارزه علمی میکرد و حتی بنابر تشخیص وظیفه و احساس تکلیف، نماز جماعت خواندن با وی را منع کرده بود، بحرانی میگفت نماز جماعت با آقای وحید صحیح است و حتی وقت مردن وصیت کرد نماز میت او را ایشان بخواند.
اینگونه حوادث- که در تاریخ ما بسیار است-نشان میدهد در اوج اختلافات فکری(حتی در اندازه تقابل اخباریگری و اصولگرایی و حتی با شدت درگیری بهبهانی و بحرانی) میتوان از مرز انصاف و عدالت خارج نشد، تریبون خود را در اختیار جدیترین مخالف خود قرار داد و حتی اگر او، بنا به تشخیص وظیفه و برای ریشهکن کردن تفکر نادرست، دیگران را از گرد آمدن بر محور ما بر حذر داشت، مروت و جوانمردی را فراموش نکنیم و چشم بر فضایل و تواناییهای رقیب نپوشیم و«فی ذلک فلیتنافس المتنافسون.»