زنی با مراجعه به پلیس گفت که دختر تازه‌عروسش با شوهر خود به ماه عسل رفته و برنگشته و فقط یک بار پیام داده که فراموشم کن!

به گزارش همشهری آنلاین، زن ۵۲ ساله در حالی که بغض غریبی گلویش را می فشرد با بیان این که در آستانه بازنشستگی، غصه ای وحشتناک بر دلم نشسته است، درباره ماجرای عجیبی که او را به دایره مشاوره و مددکاری کلانتری مصلی کشانده بود، به کارشناس اجتماعی مرکز انتظامی گفت: همسرم از همان روزهای آغازین زندگی مشترکمان، هیچ مسئولیتی را در قبال من و فرزندانم احساس نمی کرد. مردی بی خیال بود که گویی هیچ گونه مشکلی در زندگی وجود ندارد، به گونه ای که بار غم ها و غصه ها و حتی شادی های زندگی بر دوش من بود.

من هم صبح ها سرکار می رفتم و بعدازظهر به امور خانه داری و تربیت فرزندانم می پرداختم. با وجود این از زندگی ام راضی بودم؛چرا که «محمد» با همه بی خیالی هایش، مردی آرام و موقر بود و مرا اذیت نمی کرد. سال ها به همین ترتیب سپری شد و هرکدام از فرزندانم به دنبال سرنوشت خودشان رفتند. این درحالی بود که پسر بزرگم به تحصیلات عالی رسید، اما دخترم بعد از پایان مقطع دبیرستان دیگر درس و مدرسه را رها کرد و به پرسه زنی در شبکه های اجتماعی فضای مجازی پرداخت که سرانجام سرنوشت سیاهش نیز از همین شبکه ها رقم خورد.

«ترانه» دختری خوش قلب و مهربان بود، اما خیلی زود تحت تاثیر احساسات و عواطف دیگران قرار می گرفت به طوری که اگر کسی به او اندکی محبت می کرد دیگر شیفته آن فرد می شد و دوست داشت همه عشق و محبت خود را در جامی لبریز از مهربانی به او تقدیم کند!

من هم که در آستانه بازنشستگی قرار داشتم و تازه می خواستم دوران استراحت و تفریح را تجربه کنم، همه سعی خود را به کار گرفتم تا به دخترم مهارت های خانه داری را بیاموزم؛ چرا که در طول این سال ها به دلیل مشغله کاری نتوانسته بودم زیاد در کنار آن ها باشم، اما نمی دانستم دخترم در میان آسیب های اجتماعی فضاهای مجازی غرق شده است!

خلاصه «ترانه» در شبکه تلگرام با پسری که اهل یکی از شهرهای استان هرمزگان بود، به پیامک بازی می پرداخت و ارتباط نامتعارف آن ها به گفت وگوهای عاشقانه و ارسال تصاویر شخصی رسیده بود. من هم که تصور می کردم دخترم تنهایی هایش را با جست وجو در شبکه های اجتماعی سپری می کند، زیاد حساسیت نشان نمی دادم و او را به حال خودش گذاشته بودم تا این که فهمیدم دخترم دلباخته پسری شده که فقط تصویر او را در تلگرام دیده است.

این پیام ها و تماس های تلفنی آن ها در نهایت به خواستگاری کشید، ولی از گفته های دخترم چنین برمی آمد که او پسری بیکار و لاابالی است که مدام در فضاهای مجازی پرسه می زند و هیچ حد و مرزی را در ارتباط با دختران و زنان غریبه نمی شناسد، ولی دخترم درحالی مرا تهدید به تعیین وقت خواستگاری می کرد که همسرم مانند همیشه خودش را کنار کشیده بود و اهمیتی به این مخمصه وحشتناک نمی داد.

تهدیدهای دخترم به جایی رسید که موضوع فرار از خانه را مطرح کرد و من برای حفظ آبروی خانوادگی به ناچار رضایت دادم و همه مراسم از خواستگاری تا عقدکنان در طول یک هفته برگزار شد و بعد هم ترانه و «فرداد» تصمیم گرفتند به ماه عسل بروند، اما این ماه عسل که فقط چند روز بعد از مراسم عقدکنان بازگو شد برایم بسیار رمزآلود بود، با وجود این نتوانستم با خواسته آن ها مخالفت کنم.

به این ترتیب ترانه و نامزدش به منظور گذراندن ماه عسل راهی هرمزگان شدند تا خانواده «فرداد» هم عروس خود را ببینند؛ چراکه در مراسم خواستگاری و عقدکنان هیچ کدام از نزدیکان او حضور نداشتند، اما هنوز ۳ روز بیشتر از ماه عسل آن ها نمی گذشت که دخترم در یک تماس تلفنی با من، موضوع عجیبی را مطرح کرد.

او گفت: جهیزیه ام را با کامیون به هرمزگان بفرستید، چون ما تصمیم گرفته ایم زندگی مشترکمان را در همین جا آغاز کنیم! و از آن روز به بعد دیگر به تلفن هایم پاسخ نداد. فقط از طریق بستگانمان فهمیدم که آن ها در شبکه های اجتماعی دوست یابی فعالیت دارند.

اکنون ۶ ماه از این ماجرا می گذرد و من حتی یک بار هم صدای دخترم را نشنیده ام، فقط در پاسخ یکی از پیام هایی که برایش فرستادم، نوشته بود «در زندگی من دخالت نکن! دیگر پیگیر سرنوشت من نباش! فکر کن من مرده ام و ...»، ولی من یقین دارم که او در مخمصه ای سخت گرفتار شده است و او را مجبور به نوشتن چنین جملاتی کرده اند! من دخترم را خوب می شناسم! و دیگر صدای گریه زن میان سال در اتاق مشاور پیچید.

با توجه به اهمیت این ماجرا و با صدور دستوری محرمانه از سوی سرهنگ محمد ولیان (رئیس کلانتری مصلای مشهد) کنکاش های ویژه پلیس برای ریشه یابی ادعاهای زن ۵۲ ساله آغاز شد.

منبع: خراسان