اما درست همزمان با رشد اعجابآور مخاطب، هر روز به چالش بزرگتری برای انسان دنیای مدرن امروز بدل شده است. این رسانه قدرتمند و پرطرفدار، هر روز زمان بیشتری را از فرد میگیرد و چنان خود را بر همه خانوادهها تحمیل کرده است که فاصله بیشتری را میان اعضای خانواده ایجاد میکند و سبب میشود کلمات در میان گفتوگوهای عموما تکرارشونده و صحنههای کلیشهای، تحلیل روند و در سکوت خانه، تنها یک عضو ناخوانده، متکلم وحده شود؛
عضوی که فرد قدرت مقابله با آن را از دست داده است و تقریبا همه زمانی را که میتواند به رابطه میان اعضا صرف شود، مصرف میکند. تلویزیون در تمامی ساعات حضور افراد در خانه، که البته هر روز هم کمتر میشود، حرف میزند و عجیب آنکه هیچ کس قدرت فشار دادن دکمهای را که بهسادگی ساکتش میکند، ندارد.
در این بین و در میان همه اعضای خانواده، بهطور طبیعی، در طول تمام سالهای گذشته و در تمام کشورهای ریز و درشت، نگرانیها بیشتر معطوف به کودکان شده است و تمام تحقیقات نشان میدهند تماشای تلویزیون برای کودکان زیانبار و حتی در برخی موارد خطرناک است.
چاقی ناشی از کمتحرکی، مشکلات بینایی، اختلالات شناختی، بدآموزیهای رفتاری و اخلاقی، اختلالات تنفسی باز هم ناشی از کمتحرکی، دوری از والدین و همسالان، افسردگی و گوشهگیری، دوری از بازیهای شاد و خلاقانه، دوری از مطالعه، بیگانگی با مداد و کاغذ و کتاب که عوارض دیگری چون بدخطی، ناتوانی در خواندن و نوشتن و... را به بار میآورد، تنها بخشی از همه بلایی است که متکلم وحده خانههایمان، آرام آرام و با لبخند سر کودکان میآورند.
با این وصف، چرخه اقتصادی فرایند تولید برنامه، آگهیهای بازرگانی و... سبب شده است که برخلاف همه یافتههای جامعهشناختی و روانشناختی، هرروز تلاش دستاندرکاران تجارت رسانهای بیش از پیش به سمت جذب مشتری بیشتر هدفگیری شود.
مشتری بیشتر، استثنا ندارد؛ کودکان و نوجوانان همانقدر میتوانند سودرسان باشند که بزرگسالان. این البته ماهیت تجارت است؛ اما البته برای دنیایی که تجارت حرف اول را میزند و نه البته برای رسانه ملی که قرار است بیش از هر چیز «دانشگاه» باشد و نه یک بنگاه تجاری.
با اینهمه آیا راهاندازی شبکهای مخصوص کودکان، امری طبیعی، علمی و منطقی است؟ این طرح یعنی اختصاص شبکه 2 سیمای جمهوری اسلامی ایران به کودکان، البته بحث تازهای نیست و مدت زیادی است که مسئولان مربوط برایش برنامهریزی میکنند.
اما بهنظر میرسد حالا با تعطیلی برنامه عموپورنگ که پخش منظمش با این استدلال قطع شد و انتقال برخی برنامههای کودکانه از شبکههای دیگر به شبکه 2، نظیر برنامه خاله شادونه که از شبکه یک به 2 اسبابکشی کرد، ماجرا جدیتر شده است.
این اقدام البته گذشته از تمام موارد روانشناختیای که میتوان دربارهاش اندیشید (و حتما کارشناسان رسانه ملی هم به آن فکر کردهاند)، نکات دیگری را نیز در پی دارد. از جمله اینکه شبکههای تخصصی معمولا کابلیاند و از قابلیت میهمان ناخوانده تلویزیون استفاده نمیکنند؛
بهگونهای که اگر خانوادهای علاقهای به استفاده از آن نداشت، بتواند از خیرش بگذرد. علاوه بر این، در کشوری که هنوز هم عملا فقط2 شبکه فراگیر، ملی و کشوری دارد، آیا به صلاح است یکی را به کودکان اختصاص دهیم؟ و سوم، آیا قرار است برنامههای این شبکه، همانهایی باشد که تا حالا در شبکههای مختلف پخش بود؟ یعنی واقعا قصد داریم کودکان را مخاطبان پروپاقرص تلویزیون کنیم؟ تا جایی که دیگر حتی کتابهای درسیشان را هم به ضرب و زور و خواهش و تمنای مادرانشان ورق بزنند؟ آیا بهتر نیست بودجه فراوانی را که قصد داریم به این شکل صرف کمتحرکی، گوشهگیری، پرخاشگری، کمبینایی، چاقی و... کودکانمان کنیم، به آموزش و پرورش میدادیم تا صرف راهاندازی شبکهای از کتابهای جذاب در مدارس ابتدایی و راهنمایی کند؟
کاش وزارت ارشاد هم به فکر شبکهای از کتابهای ویژه کودکان بود که میهمانان ناخوانده خانههایمان باشد.