به گزارش همشهری آنلاین سعید پیردوست درباره دلیل عدم صدور پروانه نمایش یکی از فیلمهای مسعود کیمیایی پس از حدود ۴۲ سال و سپس به رابطه خود با این کارگردان میپردازد. او با انتقاد از فیلمهای سینمایی حال حاضر، آنها را فاقد سکانسهای خوب میداند.
شما در فیلم «خط قرمز» مسعود کیمیایی هم بازی کردهاید. این فیلم اولین ساخته کیمیایی بعد از انقلاب است. چرا تا به حال توقیف مانده است؟
یادم هست همان شبی که دفتر حزب جمهوری اسلامی منفجر شد ما در خیابان فرشته تهران مشغول فیلمبرداری این فیلم بودیم. منتهی در صحنههای عروسی این فیلم، همه سر برهنه و در حال خوردن مشروب بودند.
در دهه اول فعالیت خود فقط در فیلمهای آقای کیمیایی بازی کردید. چرا؟ چون بچه محلتان بود؟
من اصولا خود را بازیگر سینما نمیدانستم. می گفتم من و آقای کیمیایی یک رفاقتی داریم و من فقط در فیلمهای ایشان بازی میکنم. من در حدود ۱۴ فیلم با آقای کیمیایی کار کردهام که آخرین آن خائن کشی بود که مربوط به سال گذشته است. میدانید ما بچههای قدیمی زیر بازارچه عادت به رفاقت داشتیم. یعنی وقتی میگفتیم این رفیقمان است دیگر باید تا آخرش میرفتیم، حال این رفاقت تا کجا میرفت الله اعلم!
این رفاقت و عشق هنوز در بین بازیگران و کارگردانها و آثار سینمای ایران هست؟
خیر. من که نمیبینم. اصلا یک درصد آن عشقی که آن موقع در سینما بود را دیگر در فیلمها نمیبینم. ببخشید این را میگویم. به همکاران و دوستان ما برنخورد اما فیلمها شده یک سری قصههای بی سر و ته. قصههایی که آدم نمیفهمد سرش کجاست، تهش کجاست. اصلا مضمونش چیست و طرف چه میخواهد بگوید. آدم از برخی واقعا توقع دارد که حداقل ۲ سکانس خوب در فیلمشان ببیند یا ۲ جمله خوب در فیلمشان بشنود که قدیم را یادش بیاورد. فیلمها همهاش شده یک سری چیزهای بی محتوا و الکی. حالا یک فیلم میآید و میلیاردها تومان میفروشد ولی کیفیت چه؟
من هنوز که هنوز است یک پلان مثل داش آکل در سینمایمان ندیدهام. نه این که چون آقای کیمیایی رفیقم است این حرفها را بزنم، واقعا ندیدهام. یا فیلمبرداری سیاه و سفید که آقای حقیقی میکرد من هیچ کجا ندیدهام.
بعد از دو دهه حضور در فیلمهای مسعود کیمیایی، در فیلم «سربلند» به کارگردانی فتحعلی اویسی بازی کردید. این انتخاب خودتان بود یا جبر زمانه؟
من با رفاقتی که با آقای اویسی و آقای رفیعی جم فیلمبردار داشتم همراه آنها به یزد رفتم. متاسفانه آقایی که دستیار بود فکر کرد ما میخواهیم کار را از ایشان بگیریم. همین باعث شد نفاقی بین همه رخ دهد و آنها احساس کنند من آمده ام زیراب آنها را بزنم. در حالی که شخصیت من این طور نیست. آقای اویسی اما به من گفت از تو میخواهم فلان نقش را بازی کنی و من پذیرفتم. خدا بیامرزدش آدم رفیقی بود. در کل «سربلند» خیلی بهتر از این میتوانست درآید. اما در نیامد و جزو کارهایی است که من اصلا آن را بین کارهایم به حساب نمیآورم.
شما در سال ۷۸ اولین تجربه بازی در فیلم کمدی را با عینک دودی تجربه کردید. چطور شد بعد از بازی در این همه فیلم جدی، سر از فیلمهای کمدی در آوردید؟
نقشهایی که من در سینما بازی کردم حتی «گوزنها» هم می تواند به نوعی طنز باشد، هر چند این فیلم جدی بود. چون من خودم آدم شوخی هستم خیلی دوست داشتم نقش کمدی را بازی کنم که در فیلم «عینک دودی» این اتفاق افتاد و آقای حسین لطیفی کارگردان این فیلم نقش رییس یک دفترخانه که نقشی طنز بود را به من داد.
آشناییتان با مهران مدیری چطور اتفاق افتاد؟
یک روز داشتم از خیابان رد میشدم که یکی از عوامل فیلم آقای مدیری را دیدم. گفت بیا اینجا یک چایی بخوریم. آن موقع آقای مدیری داشت توکیو بدون توقف را کار میکرد. او مرا پیش آقای مدیری برد. آقای مدیری یک خرده مرا نگاه نگاه کرد. گفت این تست را بگیر و اصلا روی نقش فکر نکن و فقط آن را بخوان، فردا هم سری به ما بزن. ببینم چه میشود.
من تست را خواندم. نقش یک آدم لمپنی بود که با چنگال خلال میکرد. رفتم و آقای مدیری گفت خواندی؟ کدام شخصیت را؟
گفتم: همان آدم لمپنی که شما گفتی آن را بخوان.
گفت: میتوانی جای او بازی کنی؟
گفتم: آقا شما باید تشخیص دهی که من میتوانم بازی کنم یا نه؟
آقای مدیری یک تست از من گرفت و گفت خودش است.
من هم در این فیلم بازی کردم و فیلم هم فیلم موفقی از کار درآمد.
تقاضای نقش از مهران مدیری
چطور به پاورچین و سریال های مهران مدیری راه یافتید؟
موقع خداحافظی از سر صحنه «توکیو بدون توقف»، آقای مدیری داشت برای «پاورچین» بازیگر انتخاب میکرد. به ایشان گفتم: من دلم میخواهد در کارهای شما باشم.
گفت: به خدا نقشی ندارم.
گفتم: حالا شما فکر کن، اگر نقشی بود من در خدمتتان هستم.
ایشان هفته بعد به من زنگ زد و گفت: من نقشی ندارم ولی رییس یک اداره است که هفتهای یک بار میآید و دو پلان بازی میکند و میرود.
گفتم: آقا مهم نیست، مهم این است که من با شما باشم.
گفت: خیلی خوب، باشه.
من رفتم و مشغول شدم. وسط «پاورچین» یک دفعه دیدیم یک عده را جمع کرده اند و دارند با آنها تسویه حساب میکنند. گفتم حتما من هم جزو آنها هستم.
پرسیدم: آقا وضعیت من چطور است؟
گفتند: اتفاقا شبکه گفته این نقش رییس باید حتما باشد و حتی زمان حضورش هم زیادتر شود.
من چون خودم ۲۵ سال مدیر امور عمومی کمپانی ماک بودم ارتباط با کارکنان را خوب میشناختم و زیر و بم کار را خوب بلد بودم و به اصطلاح پاچه خواران را خوب میشناختم. خلاصه این نقش من گرفت. یادم است آن موقع در شهرک اکباتان زندگی می کردم. با این که قبلا فیلم سینمایی کار کرده بودم باز هم مردم مرا نمیشناختند. اما از فردای پخش بازی من در این سریال، مشاهده کردم مردمی که صبحها برای پیادهروی در اکباتان حضور پیدا میکنند جور دیگری با من رفتار میکنند.
فهمیدم نقش من با مردم ارتباط برقرار کرده و آنها از بازی من خوششان آمده است. برای همین نقش را یک مقدار چربتر کردم و کار خیلی خوبی از کار درآمد. «پاورچین» کلا کار خیلی موفقی بود. بعد از آن هم در سریالهای نقطه چین، شبهای بره ره آقای مدیری بازی کردم و آخرین کارم هم با ایشان مرد هزار چهره بود.
با آقای مدیری دیگر همکاری ندارید؟
ایشان سر برنامه دورهمی که رفتم ارتباط خیلی خوبی با من برقرار کرد. حتی گفت کاری برای اردیبهشت و خرداد ماه دارم و تو باید باشی. گفتم سن و سالی از من گذشته است. ولی گفت نه دوست دارم تو باشی. ولی دیگر اتفاقی نیفتاد.
این که گفته می شود ایشان دستمزد خوبی به عوامل فیلمها و سریالهایش نمیدهد درست است؟
اتفاقا ایشان دستمزدهای بدی هم به بازیگران نمیداد. ولی من اهل چانه زدن نبودم. وقتی قرارداد را جلوی من میگذاشتند من میگفتم هر چه آقای مدیری در نظر گرفته است را امضا میکنم. من سر هر کاری بروم امکان ندارد رقمی را جلوی قراردادم بگذارم.
این که میگویند مدیری به تدریج عوامل فیلمهایش را کنار میگذارد صحت دارد؟
چند بار دوستان گله کردند که آقای مدیری نقشی به ما نمیدهد. من به آنها گفتم آقای مدیری تضمینی نداده است که همیشه ما باید در فیلمهایش بازی کنیم. این کارگردان است که تشخیص میدهد از کدام بازیگر در فیلمهایش استفاده کند.
این روزها چکار میکنید؟ پیشنهاد کاری ندارید یا دستمزدها مناسب نیست؟
به دستمزد فکر نمی کنم. دستمزد فقط باید در حدی باشد که آدم بتواند اموراتش را بگذراند. بعد هم سن و سال ما دیگر طوری نیست که من دنبال کار باشم. بعد از ۸۳ سال زندگی دیگر آن توان نیست که من بخواهم با آن جولان دهم. ما الکمان را آویختهایم. مهم این است که مردم به یاد آدم باشند و ما نیز مردم را فراموش نکنیم.
از هم دورهای های خود هم خبر دارید مثلا از آقای محمد شیری؟
اتفاقا چند شب پیش در اینستاگرام کلیپی را دیدم که مربوط به تولد ایشان بود. زنگ زدم و تولدش را تبریک گفتم. گفت تولدم ۳۰ بهمن است. گفتم عیبی ندارد این باعث شد من یادی از تو بکنم. تشکر کرد. گاهی به هم تلفن میکنیم.
من اسم چند شخصیت را میبرم و میخواهم نظرتان را درباره آنها بگویید. مسعود کیمیایی؟
مسعود کیمیایی: رفیقترین رفیق من هستند ولی یک مقداری من از ارتباط ایشان با من غمگین و کسلم. بعد از ۶۵ سال رفاقت هر چه به او زنگ میزنم و برای او پیغام میگذارم با من تماس نمیگیرد و این مرا آزرده میکند. من نه توقع مالی و نه انتظار دادن نقش از ایشان دارم. خطابم به ایشان این است که وقتی به این زیبایی در «گوزنها» رسیدن دو رفیق را به هم به تصویر میکشد و مدام میگوید رفاقت بالاتر از هر چیز است نباید یک تلفن به من بزند.
فریدون جیرانی؟
من فیلمی را با اقای جیرانی بازی کردم و ایشان هنوز هم به من زنگ میزند و می گوید در کار بعدی من تو هم هستی؟. البته من از ایشان توقعی ندارم. آدم محترم و باسوادی است و انشالله همیشه سلامت باشد.
عزیز دل است. همه جا گفته ام که ایشان گلی است که هنوز برایش گلدانی پیدا نشده است که لیاقت این گل را داشته باشد.
بسیار آدم هنرمندی است. بسیار آدم خوبی است و سعی کرده خودش را در جایگاهی که هست نگه دارد. انشالله همیشه در کارش موفق شود.
مهران غفوریان؟
پسر بسیار بانمک و خوب است و امیدوارم سلامت باشد.
فتحعلی اویسی؟
واقعا آدمی دوست داشتننی بود. خدا رحمتش کند. در همین سربلند که ایشان کارگردانش بود یک خانهای بود که من و اویسی و رفیعی جم در آنجا بودیم. آنقدر این آدم، دوست داشتنی و شیرین بود که هنوز فکر نمیکنم ایشان دیگر نیست و گمان میکنم هر لحظه ممکن است ایشان را دوباره ببینم. انشالله که خانوادهاش سلامت باشند.