تاریخ انتشار: ۲۴ تیر ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۸

سراغ ۱۲ فیلمساز رفته‌ایم که پس از انقلاب فیلم‌هایی با مضامین ملتهب ساختند اما فیلمشان توقیف نشد و به دلایل مختلف، این فیلم‌ها بدون این‌که روند اکرانشان‌ متوقف شود، روی پرده رفتند.

به گزارش همشهری آنلاین، سراغ ۱۲ فیلمساز رفته‌ایم که پس از انقلاب فیلم‌هایی با مضامین ملتهب ساختند اما فیلمشان توقیف نشد و به دلایل مختلف، این فیلم‌ها بدون این‌که روند اکرانشان‌ متوقف شود، روی پرده رفتند. سیاهه‌ی ما البته بلندتر بود اگرنه فیلمسازانی چون فریدون جیرانی با آب و آتش، علیرضا داودنژاد با مصائب شیرین، منیژه حکمت با زندان زنان، احمدرضا درویش با متولد ماه مهر و بهرام بیضایی با مسافران هم می‌توانستند بخشی از این فهرست باشند. بخشی از دلایل نمایش این فیلم‌های حذف‌شده از فهرست و خطوط قرمزی را هم که پشت سر گذاشته بودند، در همین یادداشت‌های کوتاه پیش رو می‌توانید جست‌وجو کنید.

اجاره‌نشین‌ها:  داریوش مهرجویی (۱۳۶۵)
فیلمسازی که در سال‌های پیش از انقلاب هم دائماً با ممیزی درگیر بود، پس از اتفاقات حیاط پشتی مدرسه‌ی عدل آفاق/ مدرسه‌ای که می‌رفتیم سعی کرد کمی از آموخته‌های خود درباره‌ی خط قرمزها استفاده کند. حاصلش رویه‌ای کمدی برای داستانی بود که پتانسیل بالای توقیف داشت.
خط قرمزهایی که از آن گذشت: نمادهای بسیاری از وضع ایران دهه‌ی ۶۰ می‌شود در فیلم پیدا کرد. خانه‌ای که قرار است ساکنان تازه‌اش آن را نوسازی کنند اما هر قدمشان به تخریب بیشتر می‌انجامد. حتی تعریف داستان فیلم با آن منطق نمادمحور خرده‌گیران آن مقطع زمانی خطرناک به‌نظر می‌رسد.  
چرا توقیف نشد: گفتم که مهرجویی از تجربیاتش در مقابله با ممیزی استفاده کرد. رویه‌ی کمدی فیلم تنها دلیلی بود که باعث شد اجاره‌نشین‌ها به سرنوشت فیلم پیشین دچار نشود، و در ساده‌ترین معادله‌ی ریاضی، مثله نشود. ظاهر فیلم شوخ‌وشنگ بود و کسی حرف‌های سخت‌گیرانه‌ی ممیزها را جدی نگرفت.
از همین کارگردان: یک کلکسیون کامل وجود دارد. از گاو و دایره‌ی مینا در سال‌های پیش از انقلاب تا همین سنتوری خودمان. با این همه یک نمونه‌ی ویژه داریم. مهرجویی در هامون هم هرچه دوست دارد می‌گوید و آنجا هم راه فرار دیگری پیدا می‌کند و حتی از جشنواره‌ی دولتی فجر جایزه می‌گیرد. فیلمساز قصه‌ی ما اگر حوصله داشته باشد بلد است از تیغ ممیزی فرار کند.

 عروسی خوبان: محسن مخملباف (۱۳۶۷)
این شروع عبور تند و تیز مخملباف جوان از خط قرمزهاست. شروع دورانی که می‌گفتند او پوست‌اندازی کرده و مسیر دیگری را در پیش خواهد گرفت. انگار راست می‌گفتند.
خط قرمزهایی که از آن گذشت: به پشتوانه‌ی یک کاراکتر ارزشی که حالا به‌واسطه‌ی موجی‌شدن ملاحظات را هم برنمی‌تابد، هرچه می‌خواهد به چهره‌های رسمی و ارزش‌های خارج میدان جنگ می‌گوید. آنچه که درباره‌ی جنگ هم می‌گوید، با دیدگاه رسمی چندان هماهنگ و همراه نیست.
چرا توقیف نشد: مخملباف هنوز خودی محسوب می‌شد. کسی باور نمی‌کرد پسر انقلابی آن سال‌های حوزه‌ی هنری فکر دیگری در سر داشته باشد. همه‌چیز به خود محسن مخملباف برمی‌گشت و این‌که اگر هم انتقادی می‌کند، از درون است.
از همین کارگردان: خطر از بایکوت شروع شد و بعد از تحمل آن فیلم و عروسی خوبان، دیگر مخملباف برتابیده نشد. نوبت عاشقی و شب‌های زاینده‌رود به محاق رفتند و نون‌وگلدون با تأخیر روی پرده رفت و از زمان تولید محصولات بیرون از مرز هم که دیگر محسن مخملباف رسماً یکی از فیلمسازان غیرخودی شده بود. نیازی هست راجع به جنسیت و فلسفه و فریاد مورچه‌ها صحبت کنیم؟

نرگس: رخشان بنی‌اعتماد  (۱۳۷۰)
قبل از بنی‌اعتماد، پوران درخشنده به‌عنوان یک فیلمساز زن وارد میدان شده بود اما نرگس از اولین فیلم‌های زنانه‌ی سینمای ایران است و این دیدگاه زنانه، به صرف تازه‌بودن هم می‌توانست مشکل‌آفرین باشد، چه برسد به تم داستانی که درون نرگس جاری بود.
خط قرمزهایی که از آن گذشت: الان اسمش را می‌گذارند سیاه‌نمایی، اما نرگس تصویر دقیقی از اجتماع پیرامون و آدم‌هایی بود که پیش از آن جایی در سینما نداشتند. آدم‌های فیلم بنی‌اعتماد چنان عریان بودند و مناسبات رسمی را زیر پا می‌گذاشتند که کسی باور نمی‌کرد فیلم روی پرده برود.
چرا توقیف نشد: این همان سالی بود که مسافران بهرام بیضایی هم به‌نمایش درآمد. قرار بود فضا بازتر باشد و کسی بی‌خود و بی‌جهت دنبال نماد و نشانه و استعاره نگردد. به نرگس به‌چشم یک قصه‌ی اجتماعی نگاه شد و پز داشتن یک فیلمساز زن توانا هم البته مطرح بود. به همین راحتی.
از همین کارگردان: نرگس کمترین حجم عبور بنی‌اعتماد از خط‌ قرمزها را دارد. اگر هم در این سیاهه جا گرفته دلیل ساده‌اش «اولین» بودن است. او بعدتر در فضایی بازتر بانوی اردیبهشت و زیر پوست شهر را ساخت و جلوتر که آمد گیلانه و خون‌بازی را. هرکدام اینها هم می‌توانستند توقیف شوند. باید قبول کرد بنی‌اعتماد کمی هم خوش‌شانس است.


 
پناهنده: رسول ملاقلی‌پور (۱۳۷۲)
سفر فیلمسازان سینمای جنگ به شهر چندان بدون تنش نبود. در همان روزهایی که ابراهیم حاتمی‌کیا از وصل نیکان به از کرخه تا راین رسید، ملاقلی‌پور هم پناهنده را ساخت. حرف یکی بود. جایی می‌رسد که همه می‌برند. باید امکان بازگشت وجود داشته باشد.
خط قرمزهایی که از آن گذشت: تصویرکردن اعضای منافقین (سازمان مجاهدین خلق) در یک فیلم سینمایی. فراتر از آن این‌که آدم‌های قصه‌ی ملاقلی‌پور، دلشان برای ایران تنگ شده بود و می‌خواستند برگردند. هنوز خیلی از عملیات مرصاد نگذشته بود و بخشش منافقین کار چندان آسانی نبود.
چرا توقیف نشد: شاید خود ملاقلی‌پور. شاید هم کاراکتر هیولاوار زاپاتا با بازی احمد نجفی که آن‌ور مرسوم منافقین را به‌عنوان یک ماشین بدون احساس نشان می‌داد. ملاقلی‌پور البته جانب احتیاط را هم با کاراکتری که نقشش را عبدالرضا اکبری بازی می‌کرد رعایت کرده بود اما ممیزی است دیگر. ممکن است یقه‌ی هرکسی را بگیرد.
از همین کارگردان: تقریباً همه‌ی کارنامه‌ی فیلمساز تا پیش از درگذشتش. در هیوا و مزرعه‌ی پدری خودی‌کشی و مناسبات غیرعارفانه‌ی درون سنگر را تصویر کرد، در کمکم کن و نسل سوخته وحشی‌ترین چهره‌ای را که می‌شد از تهران نمایش داد و در قارچ سمی زدوبندهایی را که می‌تواند یک فرمانده قدیمی را به تیمارستان بکشاند. ملاقلی‌پور متخصص حرکت روی خط قرمز بود.

 لیلی با من است: کمال تبریزی (۱۳۷۴)
یک کمدی جنگی؟ بیشتر به یک شوخی شبیه بود. قصه‌ی آدمی که نمی‌خواهد به جنگ برود، درحالی‌که همه‌ی تصاویر پیشین می‌گفت تردیدی میان آدم‌ها در دفاع از خاک وجود ندارد، شبیه یک مهر توقیف به‌نظر می‌رسید.
خط قرمزهایی که از آن گذشت: ترس از جنگ و مرگ. این مهم‌ترین چیزی بود که فیلم کمال تبریزی درباره‌اش بحث می‌کرد. کاراکتر قصه‌ی تبریزی آدمی بود شبیه همه آدم‌هایی که در سال‌های جنگ نمی‌خواستند به جبهه بروند و این چیزی نبود که تا آن تاریخ کسی قصد طرح رسمی‌اش را داشته باشد.
چرا توقیف نشد: تبریزی بلد است از کنار خط قرمزها بگذرد و حتی پایش را روی خط هم نگذارد. در واقع موضوع به‌گونه‌ای طرح می‌شود که می‌شود اطمینان داشت ته داستان همه‌چیز ختم به خیر خواهد شد. توقیف‌شدن یا نشدن به این برمی‌گردد که حجم شوخی‌های پیش از تحول چقدر باشد. لیلی با من است چون اولین فیلم این ماجرا بود، کم‌جنجال‌تر از دیگر فیلم‌های تبریزی نمایش داده شد.  
از همین کارگردان: قطعاً مارمولک بیشتر از همه‌ی ساخته‌های دیگر تبریزی جنجال به‌پا کرد و سرانجام بعد از بیست روز نمایش عمومی توقیف شد. فرمول تبریزی همانی بود که بالاتر گفتم. فیلم تازه‌اش پاداش هم که فعلاً توقیف است باید چیزی در همین مایه‌ها باشد. احتمالاً دُز شوخی‌های وسط بالا بوده است.  

 آژانس شیشه‌ای: ابراهیم حاتمی‌کیا (۱۳۷۶)
خیلی زود به‌عنوان بهترین و مهم‌ترین فیلم سیاسی تاریخ سینمای ایران تثبیت شد. از معدود نمونه‌های سینمایی که هم تأیید ارزشی‌ها را داشت و هم مورد وثوق چهره‌های جریان متفاوت بود. از آخرین دفعاتی که حاتمی‌کیا نشان داد بلد است با ممیزی کنار بیاید.
خط قرمزهایی که از آن گذشت: داستان گروگان‌گیری به‌خودی‌خود مسئله‌ساز هست. حالا درنظر بگیرید که ماجرا بین یک فرمانده قدیمی و یک مأمور امنیتی پیش برود و گروگان هم مردم عادی در یک آژانس مسافرتی باشند. فیلمنامه را که می‌خواندی، می‌گفتی توقیف فیلم صددرصد است.
چرا توقیف نشد: یکی از ویژگی‌های اصلی دنیای حاتمی‌کیا تا قبل از این فیلم‌های متأخر، آدم‌های خاکستری دنیایش بودند. این‌که در فیلم‌های او بدمن وجود نداشت. همین هم راه نجاتش از دست ممیزی بود. در آژانس شیشه‌ای همذات‌پنداری با حاج‌کاظم است اما همه حرف می‌زنند و کسی که طرف سلحشور هم باشد می‌تواند با رضایت فیلم را نگاه کند. برای همین آژانس شیشه‌ای توقیف نشد.
از همین کارگردان: خوش‌شانسی تا یک‌جایی کار می‌کند. اگر روزگاری حاتمی‌کیا با از کرخه تا راین و برج مینو و خاکستر سبز می‌توانست روی خط قرمز حرکت کند، بعدتر موج مرده و به رنگ ارغوان به دردسرهای حسابی برخوردند و رودررویی با ممیزها یکی از ویژگی‌های دنیای حاتمی‌کیا شد. در مقابل، او هم تصمیم گرفت دعوت بسازد.

مرد عوضی :محمدرضا هنرمند (۱۳۷۶)
کمدی هنرمند از آن کارهایی بود که خیلی‌ها آن را دیدند قبل از آن‌که توقیف شود. شایعه‌ی توقیف فیلم که نمایشش در ماه رمضان (که آن زمان از بدترین فصل‌های اکران شمرده می‌شد) شروع شده بود هر روز گسترش پیدا کرد و هر روز فقط بر فروش فیلم افزوده شد و خبری از توقیف نبود.  
خط قرمزهایی که از آن گذشت: کمدی بزن‌بکوب محمدرضا هنرمند پر از شوخی‌های جنسی تجربه‌نشده در سینمای ایران بود. از آن جنس شوخی‌های کمدی‌های معروف دهه‌ی ۷۰ و ۸۰ سینمای آمریکا که پس از انقلاب کسی جرئت نزدیک‌شدن به مرزهای آن را پیدا نکرده بود.
چرا توقیف نشد: پشت فیلم حوزه‌ی هنری بود و دوران، پس از رخدادهای سیاسی نیمه‌ی دهه‌ی ۷۰. این گروه ماجراهای آدم‌برفی را پشت سر گذاشته بودند و دیگر قرار نبود تا مدتی فیلمی از مجموعه‌ی حوزه‌ی هنری توقیف شود. ضمن این‌که بحث روز، جامعه‌ی مدنی و چندصدایی و چیزهایی از این دست بود و مرد عوضی در بهترین شرایط ممکن آمد و رفت.
از همین کارگردان: در همان حال‌وهوایی که صحبتش شد، محمدرضا هنرمند یک فیلم دیگر هم ساخت که در هر شرایط دیگری قطعاً توقیف می‌شد. مومیایی ۳ هم مثل مرد عوضی در شرایطی روی پرده رفت که کسی به واژه‌ی توقیف فکر نمی‌کرد و هنرمند از تیغ ممیزان جان سالم به در برد.

نیمه‌ی پنهان: تهمینه میلانی (۱۳۸۰)
دوره‌ی دوم فیلمسازی تهمینه میلانی که از دو زن آغاز شده بود، با نیمه‌ی پنهان ادامه پیدا کرد و خط‌های محوی که در دو زن دیده می‌شد، در اینجا بدل به هاشورهایی پررنگ شد. تندوتیزترین فیلم میلانی، در بهترین زمان ممکن از تیغ سانسور گریخت، هرچند خودش را تا دادگاه کشاند.
خط قرمزهایی که از آن گذشت: فیلم درباره‌ی فعالیت گروهک‌های سیاسی بعد از پیروزی انقلاب تا زمان انقلاب فرهنگی و شروع جنگ است. نگاه فیلمساز هم به فرشته‌ی فیلمش کاملاً همدلانه و از موضع دلسوزی است. همه‌ی اینها کنار هم یعنی عبور از مجموعه‌ای از خط قرمزهایی که کسی در تمام آن بیست‌ سال جرئت نزدیک‌شدن به آنها را نداشت.  
چرا توقیف نشد: نیمه‌ی پنهان هم محصول همان دورانی است که سینماگران شخصی‌ترین فیلم‌های خود را می‌ساختند. داستان‌هایی که هیچ‌ زمان دیگری امکان ساخت پیدا نمی‌کرد. جای تعجب نیست که چند فیلم اصلی این فهرست تولیدات نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۷۰ هستند. نیمه‌ی پنهان در هر زمان دیگری توقیف می‌شد.
از همین کارگردان: خود دو زن هم پس از سال‌ها بایگانی در شرایط تازه ساخته شد و در شرایط دیگر توقیفش حتمی بود. بعد از ماجراهای نیمه‌ی پنهان دیگر سروکار میلانی چندان به ممیزها نیفتاد و ترجیح داد فیلم‌های شبه‌فمینیستی تندوتیز بسازد که کسی کاری به کارش نداشته باشد. توقیف کوتاه‌مدت تسویه‌حساب هم بیشتر دلایل منکراتی داشت تا عقیدتی.

 شوکران: بهروز افخمی(۱۳۷۷)  
فیلم بالینی گروهی از منتقدان نسل تازه، زمان خودش سروصدای زیادی کرد. می‌گویند کامل‌ترین فیلم افخمی و بهترین قصه‌ای که در سینما تعریف کرده است. آن‌قدر خوب و کامل که خودش بعد از آن دیگر دلش نیامد فیلم قصه‌گو بسازد.  
خط قرمزهایی که از آن گذشت: در شرایطی که نگاه رسمی ازدواج موقت را به‌عنوان یک راهکار پیشنهاد می‌کرد، افخمی دقیقاً فیلمی علیه ازدواج موقت ساخت. درباره‌ی «زن»، که قربانی اصلی چنین پیشنهادی بود. فیلم خط قرمزهای رابطه را هم در سینمای ایران جابه‌جا کرد و تقدس بنیان خانواده را که به هرشکل باید حفظ شود زیر سؤال برد. اینها برای سینما در مقیاس ایرانی‌اش تابوهای کوچکی نیست.
چرا توقیف نشد: از یک‌سو حوزه‌ی هنری برای خودش قدرتی در تولید و پخش به حساب می‌آمد و از سوی دیگر بهروز افخمی با مناسباتی که در سیاست برای خودش داشت مهره‌ای نبود که کسی بخواهد پا روی دمش بگذارد. شوکران هم اگر در دوره‌ی دیگری به نمایش درمی‌آمد می‌توانست به مشکل بربخورد.
از همین کارگردان: عروس در آخرین سال دهه‌ی ۶۰ شرایطی مشابه شوکران در پایان دهه‌ی ۷۰ داشت. خط قرمزهایی که عروس هم در زمان خودش رد کرد دست‌کمی از آنچه که افخمی در شوکران انجام داد نداشت؛ و البته عروس هم می‌توانست توقیف شود که به پشتوانه‌ی دفاع آدم‌هایی که کمی جلوتر از زمان خود را می‌دیدند به محاق نرفت.

اعتراض: مسعود کیمیایی (۱۳۷۸)
مثل مهرجویی، کیمیایی هم هیچ‌وقت رابطه‌ی خوبی با ممیزین نداشته است. چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب فیلم‌هایی ساخته که اصولاً  مشکل  پیدا می‌کرده و همین سبب شده گاهی که حوصله ندارد، طوری فیلم بسازد که یعنی بلد است بی‌آزار هم باشد، اما اوقاتی که سرحال است دلش نمی‌آید به کسی یا جایی نیش نزند.  
خط قرمزهایی که از آن گذشت: بی‌شک تندترین و صریح‌ترین تصویر از وقایع سیاسی اجتماعی پس از دوم خرداد ۷۶ را می‌شود در اعتراض پیدا کرد. حالا که فیلم را نگاه کنید، از این حجم شعار و صحبت از جامعه‌ی مدنی و پیش‌بینی آینده شوکه می‌شوید. نام‌هایی در فیلم برده می‌شود که حالا هرکدام خودشان خط قرمز هستند و تصویری از یک دوران ساخته می‌شود که در هیچ‌کدام از فیلم‌های هم‌دوره هم کسی جرئت تصویرش را ندارد.
چرا توقیف نشد: ساده بود. در روزهای تندروی، خیلی‌ها فیلم کیمیایی را متهم به محافظه‌کاری هم کردند. چه دلیلی داشت که اعتراض توقیف شود؟
از همین کارگردان: از خاک و بلوچ تا گوزن‌ها در پیش از انقلاب تا فیلم خط قرمز (که به‌لحاظ مضمونی خیلی شبیه اعتراض است) در سال‌های آغازین پس از انقلاب و بعد، سرب و دندان مار و گروهبان و رد پای گرگ، کیمیایی همیشه با ممیزها مشکل داشته است. سلطان هم قلع‌وقمع شد همین محاکمه در خیابان که زمزمه‌ی حذف سکانس آخرش شنیده می‌شد. کیمیایی وقتی که می‌خواهد فیلم خودش را بسازد خط قرمز نمی‌شناسد.

 من ترانه ۱۵ سال دارم: رسول صدرعاملی(۱۳۸۰
درحالی‌که هیچ‌کس فکر نمی‌کرد پس از دختری با کفش‌های کتانی صدرعاملی بتواند فیلمی بسازد که تابوهای بیشتری نسبت به آن فیلم را بشکند دومین بخش از سه‌گانه‌ی دخترانه‌ی رسول صدرعاملی دقیقاً همین کار را کرد. فیلمی که از اثر قبلی بهتر و حرفه‌ای‌تر هم پرداخت شده بود.
خط قرمزهایی که از آن گذشت: اگر دختری با کفش‌های کتانی درباره‌ی دختر نوجوانی بود که او را با دوست‌پسرش می‌گرفتند و او از خانه فرار می‌کرد، ترانه‌ی پانزده‌ساله دختر نوجوانی بود که از پسری هم‌سن‌وسال خودش باردار می‌شد و می‌خواست بچه‌ی خودش را نگه دارد. چیزی شبیه جونو که دو سال قبل در آمریکا کلی سروصدا کرد. قصه هنوز هم تندوتیز است و می‌تواند به توقیف یک فیلم بینجامد.  
چرا توقیف نشد: صدرعاملی هوشمندانه قصه‌ی فیلم را به سمت داستان استقامت یک دختر برای پاک‌ماندن پیش می‌برد و همین رمز ماندگاری فیلم و البته گریزش از تیغ سانسور است. فیلمساز آن‌قدر انسانی به قصه‌اش نگاه می‌کند که هیچ‌کس نمی‌تواند از پس فیلم منظور سوئی پیدا کرده یا کارگردان را متهم به سوء‌استفاده از قصه‌اش کند.
از همین کارگردان: هر سه بخش سه‌گانه‌ی دخترانه رسول صدرعاملی این قابلیت را داشتند که گرفتار سانسور شوند، اما او هوشمندانه از این دام گریخت و فیلم‌ها را طوری ساخت که کسی را آزار ندهد. قبل از سه‌گانه، صدرعاملی کاری با ممیزی نداشت و پس از آن هم، فیلم‌های مشهدی‌اش را ساخت. می‌ماند زندگی با چشمان بسته که باید دید چقدر سروکارش به قیچی ممیزان می‌افتد.
 اخراجی‌ها: مسعود ده‌نمکی (۱۳۸۵)  
یک دهه پس از لیلی با من است، وقت آن رسید که چهره‌های مدعی ارزش‌های دوران دفاع هم وارد ماجرای شوخی با جنگ شوند. انگار دیگر وقتش شده بود و وقتی ماجرا به دست خود آنها که زمانی ممیزهای  غیر رسمی بودند می‌افتد، سقف شوخی خیلی بالاتر از آن چیزی می‌رود که می‌شود در ذهن تصور کرد.
خط قرمزهایی که از آن گذشت: اخراجی‌ها مجموعه‌ای از شوخی‌ها و لطایفی است که دهان به دهان و بعدها به شکل اس‌ام‌اسی میان مردم به‌عنوان شوخی با جنگ نقل می‌شد. همه‌ی این شوخی‌ها در قالب یک داستان ترکیب شد و روی پرده رفت. تازه وقتی حجم شوخی‌ها کم انگاشته شد، نوبت به لات‌ها و لمپن‌ها هم رسید که از میان فیلمفارسی‌ها سر برآورند و وسط اخراجی‌ها جا بگیرند. در قسمت دوم کار از اینها هم گذشت و پای «ای ایران» و چیزهایی دیگر هم وسط آمد. هیچ فیلمی در تمام این سال‌ها خط قرمزها را این‌گونه آگاهانه و به شکل تمام‌وکمال زیر پا نگذاشته است.
 چرا توقیف نشد: مسعود ده‌نمکی.
از همین کارگردان: ده‌نمکی یک سریال هم برای تلویزیون ساخت که با بوق‌هایش روی جمله‌های ممنوعه معروف شد. هر فیلم دیگری هم بسازد قطعاً بخشی از همین سیاهه خواهد بود چون فیلمسازش در یک حاشیه‌ی امنیت هرچه را که دوست دارد و مایل است می‌سازد و می‌داند که قیچی هیچ ممیزی هم به کار او نزدیک نخواهد شد.

منبع: همشهری آنلاین