همشهری آنلاین- الهه فراهانی: ظهر پنجشنبه گذشته به پلیس پایتخت خبر رسید که مردی در یکی از محلههای جنوب تهران هدف اسیدپاشی قرار گرفته است.
تیمی از کارآگاهان برای بررسی موضوع راهی محل حادثه شدند.بررسیها حکایت از این داشت مردی که قربانی اسیدپاشی شده، حدودا ۵۵ساله است که از ناحیه دست، صورت و پاها بهشدت آسیب دیده و در بیمارستان بستری شده است. در ادامه مشخص شد که عامل اسیدپاشی برادر اوست. بهگفته شاهدان، مرد اسیدپاش که برادرکوچکتر مصدوم بوده روز حادثه با یک ظرف اسید به خانه پدرش هجوم برده و به روی برادرش که در آنجا زندگی میکرد اسید پاشیده و در این میان خودش هم از ناحیه پا آسیب دیده بود. با وجود این از ترس دستگیری پا به فرار گذاشت.
۲ روز بعد
تحقیقات برای بازداشت مرد اسیدپاش ادامه داشت تا اینکه وی صبح دیروز(شنبه) زمانی که به خانه پدرش بازگشته بود تا سر و گوشی آب بدهد دستگیر شد. وی که از ناحیه پا مصدوم شده بود میگفت بعد از اسیدپاشی به یک درمانگاه رفته و پایش را پانسمان کرده است. وی به اسیدپاشی اعتراف کرد و گفت از برادرش بهخاطر اینکه زندگیاش را نابود کرده کینه به دل داشته و تصمیم گرفته تا از او انتقام بگیرد. وی میگفت ابتدا قصد داشته که جان برادرش را بگیرد اما بعد نقشه قتل را به اسیدپاشی تغییر داده تا کاری کند که وی تا آخر عمرش عذاب بکشد. متهم پس از اعتراف به اسیدپاشی، به دستور قاضی محمد مهدی براعه بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی تهران بازداشت شد و تحقیقات تکمیلی از او ادامه دارد.
رنگ و رویش پریده است و خماری از چهرهاش مشخص است؛ هردو پایش تا بالای زانو باندپیچی شده و روی دستش نیز آثار سوختگی و زخم به چشم میخورد. هم درد و سوزش امانش را بریده و هم خمار مواد است. او مردی است که روز پنجشنبه به سمت برادرش اسید پاشید و خودش نیز در جریان این کشمکش و جدال، بهشدت آسیب دید. گفتوگوی همشهری با این مرد اسیدپاش را میخوانید.
خیلی آشفته بهنظر میرسی، چه موادی مصرف میکنی؟
آشفتگیام بهخاطر درد و سوزش است. من قبلا معتاد بودم اما الان فقط متادون مصرف میکنم.
انگیزهات از اسیدپاشی به روی برادرت چه بود؟
از او کینه عجیبی به دل دارم. احساس میکنم زمانی آرام میشوم که او یا دیگر زنده نباشد یا دستکم متوجه اشتباهاتش شود. درواقع بداند که با زندگی من چه کرد. اعتراف کند که زندگی مرا نابود کرد و به تباهی کشاند.
چرا برادرت را عامل نابودی زندگیات میدانی؟
راستش ماجرا برمیگردد به سالها قبل. او باعث شد دست من به خون یک انسان بیگناه آلوده شود. من فردی را کشتم و در همه این سالها لحظهای عذاب وجدان رهایم نکرده و مدام کابوس میبینم.
چه شد که جان مرد بیگناهی را گرفتی؟
مردی که من جانش را گرفتم در همسایگی ما زندگی میکرد. من بهخاطر قتل او، ۱۳سال در زندان بودم. این موضوع برمیگردد به ۱۶سال قبل. برادرم توهمات عجیبی داشت و همیشه دلش میخواست ذهن مرا خراب کند. خودش بیماری ذهنی داشت و نمیتوانست خوشی مرا ببیند. او در آن سالها مرتب در گوشم خواند که مرد همسایه با همسرم ارتباط پنهانی دارد. میگفت همسرت به تو علاقهای ندارد درصورتی که اینطور نبود. ما یک دختر داشتیم و زندگیمان بد نبود. من در یک قصابی کار میکردم و سعی داشتم رفاه خانوادهام را تامین کنم اما حرفهای برادر متوهمم باعث شد مسیر زندگیام تغییر کند. آنقدر حرفهایش ملکه ذهنم شده بود که فکر میکردم برادرم درست میگوید. او میگفت تو بیغیرتی و صحبتهایش مرا دیوانه کرده بود. من هم بیآنکه تحقیق کنم با آن مرد درگیر شدم و با ضربات چاقو جانش را گرفتم. همین موجب شد تا به جرم قتل بازداشت شوم و شب و روزم شده بود کابوس چوبه دار. در زندان متوجه شدم که مقتول بیگناه بوده است و عذاب وجدانم با شنیدن این مسئله خیلی بیشتر شد.
چه شد که تو را بخشیدند؟
من در انتظار طناب دار بودم و فکر میکردم هر لحظه نامم را صدا میزنند تا حکم قصاصم را اجرا کنند تا اینکه خواهرم فرشته نجاتم شد. او افتاد دنبال کار رضایت و در نهایت اولیای دم به شرط دریافت دیه مرا بخشیدند. در مرحله بعدی خواهرم به سراغ ریشسفیدان طایفهمان رفت و همه خیران دست بهدست هم دادند تا اینکه هزینه دیه فراهم شد. البته رفتارهای مناسب من در زندان بیتأثیر نبود. این موضوع را مسئولان زندان به اولیای دم گفته بودند چراکه من در زندان توبه کرده و بافندگی میکردم؛وسیلههای مختلف درست میکردم و میفروختم.
کی از زندان آزاد شدی؟
حدود ۳سال قبل.
چرا بعد از ۳سال تصمیم به انتقام از برادرت گرفتی؟
بعد از آزادی کنار خانوادهام برگشتم. هرچند همسرم در مدت ۱۳سالی که من نبودم هم برای دخترم مادری کرده بود و هم پدری. او را عروس کرده و جهیزیهاش را خریده بود. همسرم این همه سال منتظر آزادی من مانده بود با اینکه من یک محکوم به قصاص بودم اما بعد از آزادی باز سروکله برادرم پیدا شد. اوبا حرفهایش روی مخم میرفت و میگفت در مدت ۱۳سالی که زندان بودم، همسرم به من خیانت میکرده است. حرفهای او باعث شد تا دوباره به متادون روی بیاورم و حتی مدتی در بیمارستان اعصاب و روان بستری شدم. همین موجب شد تا همسرم از من جدا شود و آتش کینهای که نسبت به برادرم از سالها قبل با قتل یک بیگناه در دلم روشن شده بود، هر لحظه شعلهورتر شود. دیگر درصدد انتقام بودم و تصمیم گرفتم با اسیدپاشی زندگی او را تباه کنم. روز حادثه با یک ظرف اسید به سراغش رفتم اما خودم هم در جدال با او آسیب دیدم. من از قتل انسان بیگناهی که ۱۶سال قبل مرتکب شدم پشیمانم اما از اسیدپاشی به برادرم پشیمان نیستم.