همشهری آنلاین، معدنکاران روستای «معدن»، سالها و بلکه قرنهاست که فیروزه نیشابور را به سختی از دل سنگ جدا میکنند و به بازارهای جهانی میفرستند تا آبی درخشان این سنگ، نمادی از ایرانزمین باشد. معروفترین فیروزه ایران، فیروزه معدن نیشابور، از ۳ هزار سال قبل استخراج میشده.
این را از اسکلتی چند هزار ساله که دو سال پیش در نزدیکی معدن پیدا شده و فیروزه تراشخوردهای در کمربندش داشت میشود فهمید. معدنی که معروفترین نوع فیروزهاش «ابواسحاقی» است، سنگی محبوب نزد پیشینیان که آن را به حضرت اسحق(ع) نسبت میدهند. این معدن در ۵۵ کیلومتری شمالغربی نیشابور هنوز یکی از معروفترین فیروزهها را در جهان دارد، اما معدنچیان هنوز به شیوه پیشینیانشان این معدن را میکاوند.
«رسم شاهان چنان بوده است کی چون آفتاب به حمل شدی، اعنی سر سال نو، جواهر قیمتی و فیروزه حاضر کردندی و در آن نگریستندی برای فال نیکو» این را نویسنده کتاب «عرایس الجواهر» در قرن هشتم از محبوبیت سنگ فیروزه نقل میکند، چرا که «فیروزه با خود داشتن به فال نیکو دارند و گویند هرکه با خود دارد بر خصم، فیروزی یابد.» فیروزه از سنگهای قیمتی است که حداقل از هزاره دوم قبل از میلاد در ایران به عنوان سنگ تزئینی و سنگ خوشیمن مورد استفاده بود.
فیروزه که در زبان پهلوی پرنگ و پیروزاک نامیده میشود برای دوری از چشم زخم و حضور نیروی الهی در انگشتر و گردنآویزها مورد استفاده بود. به نوشته عرایسالجواهر در دوره ساسانی غیراز کاربرد تزئینی، از آن ظروفی هم برای سلاطین میساختهاند: «چون عرب بر عجم ظفر یافت انایی (ظرفی) مثل قدحی هم از اصطخر فرود آوردند و پیش (...) عمر بنهادند که ده من آب در آن میگنجید. او بفرمود تا بشکستند و هریکی نگینی از آن برداشتند.»
کوه برکت
اینجا هر قدم اشتباه، هر کلنگی که اشتباه فرود بیاید و هر فتیله دینامیتی که اشتباهی آتش بگیرد، میتواند اژدهای مرگ را بیدار کند. موج انفجار، اصابت تکه سنگها، سقوط به غارهای طبقات پایین و حتی دود سمی ناشی از انفجار میتواند مرگآفرین باشد. برای آنها که این کوه را کمر به کمر و غارهایش را مثل کف دست میشناسند اما، سیاهی معدن جای زندگی هم هست. رگههای آبی فیروزه را از لابهلای سنگها بو میکشند: «کوه را بهتر از خانه خودمان میشناسیم، میدانیم که هر غاری به کدام غار دیگر راه دارد، بدون آنکه نقشهای باشد.» «سیداحمد حسینی» که موهایش را در همین معدن سفید کرده، انگشت روی سرش میگذارد؛ «نقشه اصلی همین جاست.»
سرش را که بلند میکند، نور چراغی که در دستش دارد خط سفیدی در تاریکی معدن باز میکند. غیراز این نورها، تاریکی اینجا را فقط چراغهای کمنور روی سقف غارها روشن میکند. از ورودی معدن، لباس و کلاه ایمنی دستمان دادند و پشتسر قدیمیهای معدن به راه افتادیم تا مسیرهای تو در توی غار را به ما معرفی کنند. این راهروها و غارها را اهالی «روستای معدن» کندهاند تا به فیروزه برسند.
«از قدیم اینجا همینطوری بوده. بعضی مسیرها را پدربزرگهای خودمان کندهاند. بدون نقشه هم میدانستند، چطور باید کوه را طبقه طبقه تراشید تا فیروزه را بیرون آورد. اینجا همه اهالی جنس کوه را خوب میشناسند. اصلا خودشان به مهندسها میگویند که کجا را بکنند.» سیداحمد اینها را میگوید، کسی که ۴۵ سال از عمر ۵۶ سالهاش را در این دالانهای تنگ و تاریک گذرانده تا امروز که «استادکار» معدن است.
سیداحمد حسینی هنوز هم مثلجوانها ساعت هشت صبح به اینجا میآید و بعدازظهر دست و رویش را میشوید و میرود. از ۱۵۰ نفری که از روستای معدن هر روز صبح دم در معدن میآیند، همه با هم کار نمیکنند. جدای از کادر اداری، نگهبانان و محافظان معدن، بقیه کارشان تقریبا نوبت به نوبت است. همهچیز به کار در «پیشکار» ها بستگی دارد. پیشکار، همان دالانها یا غارهایی است که در هر طبقه معدن وجود دارند و در آنها باید دنبال فیروزه گشت.
در معدن هم همیشه شش تا هشت پیشکار فعال وجود دارد. «هر پیشکار یک استادکار میخواهد و یک ناظر. پنج، شش کارگر هم زیر نظر استادکار کار میکنند. استادکار به تجربه پیشبینی میکند تا کدام طرف را باید کند تا به رگه فیروزه رسید.» سیداحمد این را میگوید و چراغ را میتاباند به یک دیواره و تکهای پنیر مانند را از سنگهای کوه میکند: «به این میگویند پی. دست بزنید، مثل پی حیوان نرم است.
کار ندارم مهندسها اسمش را چی گذاشتهاند، ما اسمهای خودمان را داریم. دنباله این رگه را که بگیریم، به فیروزه میرسیم.» اینکه سیداحمد دستش گرفته «فسفات مس» است و مشاهده فسفات مس در یک محل نشان میدهد که رگههای فیروزه نزدیک است.
باقی حرفش را میگیرد: «پی هرقدر چربتر باشد، فیروزه هم مرغوبتر است. پی خشک، فیروزهاش خوب نیست. فیروزه خوب جایی هست که آب باشد. مثل طبقات پایین معدن» سیداحمد استادکار که رد چربی را نشان میدهد، در پیشکار همه چیز آداب خودش را پیدا میکند.
نوبت «کوهبُر» هاست تا به اصطلاح خودشان «چاله» بزنند. با مته سوراخهایی به عمق ۸۰ تا ۱۲۰ سانتیمتر روی دیواره معدن درست میکنند تا با کمک دینامیت، فیروزه را از دل سنگ سیاه بیرون بکشند. برای هر انفجار هفت، هشت چال لازم است.
بعد از آن کوهبُرها کنار میروند و نوبت «آتشبارها» ست؛ همانها که متخصص کار گذاشتن دینامیت هستند. دیگر کاویدن معدن به مراحل خطرناکش رسیده. آتشبار، دینامیتها را ته چالهها جاسازی میکند، روی آنها را گِل میگیرد و سرِ فتیله همه دینامیتها را به چاشنی الکتریکی وصل میکند. ناظری هم هست تا کار درست پیش رود. او همهچیز را چک میکند و نگاهی به سیداحمد میاندازد. همه مراقبند. یکی از کوهبُرها ما را تا انتهای تونل میبرد. بقیه هم ده متری عقب رفتهاند و صورتشان را از محل چال برگرداندهاند. ناظر چاشنی را که فشار میدهد، صدای انفجار تونل را پر میکند.
طبقه طبقه فیروزه
دود و گرد و غبار تمام تونل را پر کرده و به همهجا گِل پاشیده شده. به قول یکی از آتشکارها فعلا اینجا جای ماندن نیست. با آنکه از تونل بیرون آمدهایم، اما نفسکشیدن سخت است. همه که بیرون میآیند در تونل را میبندند تا دود و غبار سمی از تونل خارج شود. کارگرهای «فیروزهجور» باید صبح فردا اینجا باشند و لابهلای سنگهای منفجر شده، دنبال فیروزه بگردند.
کار امروز برای جویندگان تمام شده، اما سیداحمد ما را به تونل اصلی برمیگرداند تا از نردبان فلزی به طبقه بالا ببرد: «یک وقت با اولین انفجار به فیروزه میخوریم، اما یک وقتهایی ۱۰۰ متر جلو میرویم، اما دریغ از یک رگه.» با آنکه در تونلها از هواکش خبری نیست، اما مهندسان اولیه معدن اینجا را طوری کندهاند که در همه طبقات، هوا به اندازه کافی وجود دارد. پلههای لولهای را به سختی بالا میرویم تا در طبقه ششم به «غار زاک» میرسیم؛ این غار تقریبا ۲۵۰ متر از سطح ورودی معدن ارتفاع دارد. از صدها غار حفر شده در معدن که هرکدام هم برای خودشان اسمی دارند. اینجا کارگرها مشغول «فیروزه جوری» هستند.
تیغهای چوبی به دست دارند که سنگها را با آن میکاوند. آنهایی را که رگه فیروزه دارند، در یک گونی میاندزند. سنگ فیروزه گاهی اندازه تیله است و گاهی هم باید آن را با دو دست داخل گونی گذاشت. خاک و سنگی را هم که به نظر میرسد فیروزه ندارد، میریزند داخل یک گاری.
به این خاک و سنگها «بیگار» میگویند. آنها را در حفرهای چاهمانند خالی میکنند که در تمام شش طبقه معدن به هم راه دارند. در هر طبقه معدن، بیگارها را داخل واگنهایی خالی میکنند که با ریل به خارج معدن منتقل شوند. سیداحمد نور چراغ را روی جایی از سقف میاندازد: «ببین اینها همه فیروزه است، اما این سقف را هنوز «به هم نزدهاند» این فیروزهها را گذاشتهاند که بشود رفت طبقات بالا. اینجا همهچیز حساب و کتاب دارد. باید جوری کند که طبقه بالای سر نریزد. هر وقت کارشان در طبقات بالا تمام شد، فیروزه اینجا را هم در میآورند، اینجا فعلا انبار است.»
سیداحمد حسینی میگوید که پدرهای آنها هم همین کار را میکردهاند، با امکانات خودشان البته. به جای مته، تیشه و دیلم داشتهاند. آتشباری هم اگر بوده با باروت دستساز خودشان بوده. به گفته سیداحمد؛ «گَوَن میسوزاندهاند. ریشه گون یک جور روغنی دارد که درست مثل نفت و فتیله عمل میکند؛ تا ساعتها میسوزد. اینجا هم که گون کم نیست.»
سیداحمد ما را از چندین نردبان پایین میبرد تا پیشکار پایین یا «تونل آبدار» را نشانمان دهد که ۸۰ متر در زیرزمین است. اما قبل از آن باید یک بارانی بلند تنمان کنیم. نردبانها لولههایی هستند که به هم پیچخوردهاند و اگر در این دالان تاریک لیز بخوریم، شکستن دست و پایمان حتمی است. اما سیداحمد چنان راحت پایینمیرود انگار اینجا یک پلکان آجری است. آب، مثل باران از سقف، شکافسنگها و دیوار شره میکند و کف تونل را پوشانده. یک پمپ دائم کار میکند و آب گلآلود را از معدن بیرون میبرد. خیسی و رطوبت، سرمای اینجا را بیشتر کرده، اما به قول سیداحمد اینجا ارزش کارکردن را دارد: «فیروزه اینجا مثل نخود و لوبیا است، مثل تیله است. اصل فیروزه اینهاست. ما به اینها میگوییم خاکه اما در بازار اسمش را گذاشتهاند عَجَمی.
هر جایی که این فیروزه باشد، یک لایه خاک دورش را گرفته. آتشباری که بکنیم، خود فیروزه جدا میشود و دانه دانه میافتد روی زمین.» اینجا پایینترین نقطه معدن است، انگار تمام سنگینی کوه افتاده روی سینههایمان، سرما و خیسی لباسها هم مزید بر علت شده. دیگر نمیشود نفس کشید. راست میگویند، کار در معدن سختترین کار دنیاست.
رو به سوی کوه
هوای پاک دامنه کوه به سوز سرمایش هم میارزد. عدهای از معدنچیان از زیرزمین بیرون میآیند و راهی میشوند اما هنوز چند نفری اینجا هستند. گل و لای ناشی از انفجار باعث میشود که در معدن همه فیروزهها به چشم نیاید. سنگها را بیرون میآورند و در یک چاله سیمانی به اسم «گول» میریزند. آبی که از داخل معدن بیرون میآید از یک سرش داخل میشود و از سر دیگر بیرون میرود و سنگهای تمیز باقی میماند. «بیگارهایی» که از معدن خارج شده، به اطراف روستا آورده میشود تا وقت بیکاری زنهای روستا با دقت فیروزهها را بیرون بکشند؛ «گاهی از بین همین سنگها، چنان فیروزهای پیدا میشود که ما در معدن هم مشابهاش را ندیدهایم. این فیروزه قسمت همان کسی میشود که آن را بیابد.
مقدر شده کسی در معدن آن را نبیند تا به دست کسی برسد که روزی اوست.» این را «حاجحسن حیدری» میگوید، کسی که کارگر بازنشسته همین معدن است و حالا عضو هیات مدیره شرکتی که اهالی روستا آن را ثبت کردهاند. آنها معدن را از دولت اجاره کردهاند. خانواده حاجحسن نسل در نسل معدنکار بودهاند و پدربزرگش حیدرخان یکی از استادکارهای معدن بوده.
پدر حاجحسن هم ۲۹ سال پیش در یکی از انفجارهای همین معدن فوت کرده؛ «موج انفجار ریهاش را ترکاند اما خودش میگفت که زنده میماند. خدابیامرز خیلی خوشبنیه بود.» با آنکه مرور خاطرات معدن برای حاجحسن چندان شیرین نیست اما برای او که نیمی از عمرش را در همین معدن گذرانده، معدن و فیروزه دیگر از زندگیاش جدانشدنی است. برای همسر و عروسهایش هم از همین فیروزهها هدیه میبرد؛ «قدیمها مردان معدن، غار یعنی همین تونلهایی را که در کوه میکندند قباله زنشان میکردند تا همه درآمد غار به زن برسد.»
امروز اما زنهای روستای معدن دیگر غاری ندارند تا صاحب فیروزهاش باشند؛ البته باز هم از برکت سنگهایی که به روستا آورده میشود، بینصیب نیستند و گاهی با فروشش برای خودشان طلایی میخرند. قیمت فیروزههای معدن هم همینجا معلوم میشود. ردیف درختهای روبهروی معدن جایی است که هرچند ماه یکبار خریداران فیروزه را دور هم جمع میکند.
هر حراجی تقریبا ده تن سنگ فیروزه داریم اما خاکه پنج کیلو هم نمیشود.» قیمت اولیه را کارشناسان معدن تعیین میکنند اما کسی فیروزه را به خانه میبرد که بالاترین قیمت را بدهد: «ما میگوییم «دهانخواندن» یعنی هرکس بالاترین قیمت را بدهد، سنگ مال او میشود. مسؤول فروش سه بار اعلام میکند و اگر کسی قیمت بالاتری پیشنهاد نکرد، مردم صلوات میفرستند.» بعد از معامله، خریدار از انبار جنسش را تحویل میگیرد و بیشتر آنها را به کارگاههای فیروزهتراشی مشهد میبرند.
سرای ملائکه، سرای فیروزه
بوی زعفران و نور نئون. بازار رضای مشهد همیشه خدا شلوغ است. زائران از دور و نزدیک آمدهاند تا سوغات ببرند و چه سوغاتیای بهتر از فیروزه نیشابور. «حاج احمد کرامتی» با ۲۸ سال سن استاد فیروزهتراشی است. چرخهای کارگاه فیروزهتراشیاش در طبقه دوم بازار، سر و صدایی راه انداخته که تا چند کارگاه آن طرفتر هم شنیده میشود.
او تراش فیروزه را از پدرش آموخته که آن طرف بازار چراغ کارگاهش روشن است. بیشتر فیروزهتراشهای قدیمی اینجا با هم فامیلند: «غیر از خودم و پدرم، برادرها و دامادهایمان، دایی و پسرداییها و دامادهای داییام هم همه فیروزهتراش هستند.» فیروزهتراشی عمری به اندازه خود فیروزه دارد تا آنجا که در بازار قدیم مشهد هم حکاکان فیروزه برای خودشان راستهای داشتند. با آنکه سن و سال خودش قد نمیدهد اما از پدر و پدربزرگش چیزهایی شنیده: «بازار حکاکهای قدیم در «سرای ملائکه» در خیابان خسروینو بود.
بعدها پاساژی در چهارراه شهدا نزدیک حرم مطهر ساخته شد و اسمش را فیروزه گذاشتند. تا همین اواخر هم بعضی از فیروزهتراشها، همانجا بودند. حالا بیشتر فیروزهتراشها آمدهاند بازار رضا.» یادش هست که از قدیم گاهی با پدرش در حراجیهای زیر درختان معدن فیروزه شرکت میکرد و حالا دیگر خودش یکی از خریدارهاست: «سنگ را که از معدن میخریم، کسی نمیداند داخلش چه خبر است؛ البته از روی تجربه میشود حدسهایی زد. گاهی، همه سنگ ضایعات میشود و گاهی از وسط سنگ مرغوبترین فیروزه بیرون میآید. خدا روزی ما حکاکها را داخل سنگ گذاشته.»
پشت دستگاه مینشیند و مشغول میشود. زمانی چرخهایدستی زحمت تراش فیروزه را میکشیدند اما حالا صدای موتورهای برقی، لحظهای قطع نمیشود. تراشِ فیروزه هم داستان خودش را دارد. هر حکاکی سنگِتراش را خودش میسازد. سنگ تراش را به چرخ میبندند و سنگ معدن را آنقدر پرداخت میکنند تا زواید، سمباده بخورد و آبی فیروزهای خودش را نمایان کند. سنگهایی که از معدن میآیند بسته به شکل رگهای که دارند، دستهبندی میشوند. بعضی برای جواهراتی مثل سینهریز و بعضی برای نگین انگشتری انتخاب میشوند.
سنگهای دکوری هم هستند که برای تزئین وسایل خانه به کار میروند. سنگ را اول تیغ میاندازند و با ارههای تیز برقی، آن را میشکافند تا وضعیت رگه فیروزه بهتر معلوم شود. آن وقت است که حکاک باید انتخاب کند که این سنگ فیروزه برای چه کاری مناسبتر است.
اینجاست که هنر و خلاقیت خود حکاک وسط میآید. حاجاحمد هم از وضعیت واردات فیروزه مصنوعی گله دارد. از سنگهای آبیرنگی که از چین وارد کشور میشود. درست است که بیکیفیتترین فیروزه از بهترین فیروزه مصنوعی بهتر است اما فیرزه نیشابور بین طبیعیها هم برای خودش جایگاهی دارد چه برسد به مصنوعیها؛ «حرفهایها رقیبی برای فیروزه نیشابور نمیشناسند. حتی فیروزه آمریکایی که از معادنی در آریزونا به دست میآید هم رقیبی جدی برای فیروزه نیشابور نیست.» فیروزههای مُنَقش به عبارتهای دعایی، نگینهای انگشتری، جواهرات فیروزهنشان و قابهای فیروزهکاری، همه و همه از محصولی استفاده میکنند که اینجا در گارکاه حکاکی، جلا میخورد و از دل سنگ نمایان میشود.