این روزها استفاده از تکنولوژی، کار کشف جرم را آسان‌تر کرده است. پیش از این کارآگاهان باید تنها از هوش خود برای شناسایی تبهکاران استفاده می‌کردند و ممکن بود رازگشایی از یک پرونده جنایی مدت‌ها طول بکشد

حیرت مردم از تصادف رنو در بزرگراه مدرس

به گزارش همشهری آنلاین، همشهری در صفحه حوادث خود با انتشار تصویری از باقیمانده یک خودروی رنو ۵  از تصادف شدید این خودرو در بزرگراه مدرس خبر داد. این حادثه مردادماه سال ۱۳۷۲ اتفاق افتاد. در گزارش همشهری آمده است:اتومبیل رنو آغازگر تصادف بود که به‌علت سرعت زیاد نخست با تیر برق وسط بزرگراه مدرس برخورد کرد. آنگاه به یک رنو دیگر و یک وانت برخورد کرد و متوقف شد. در عکس، اتومبیل رنو و تماشاچیان که با حیرت به باقیمانده خودرو می‌نگرند، دیده می‌شوند.

افشای راز جنایت خیابان‌گرگان پس از ۳۲ ماه

این روزها استفاده از تکنولوژی، کار کشف جرم را آسان‌تر کرده است. پیش از این کارآگاهان باید تنها از هوش خود برای شناسایی تبهکاران استفاده می‌کردند و ممکن بود رازگشایی از یک پرونده جنایی مدت‌ها طول بکشد؛ درست مثل جنایت در خیابان گرگان که در سال ۶۹ اتفاق افتاد و دستگیری عامل جنایت ۳۲‌ماه طول کشید. در گزارشی که روزنامه همشهری در مردادماه سال ۱۳۷۲ در این‌باره منتشر کرده آمده است: با مداد روز پانزدهم آذرماه سال۶۹، به مأموران انتظامی منطقه۶ تهران اطلاع رسید ه که در یکی از خانه‌های خیابان گرگان پیرزنی به قتل رسید و قاتل یا قاتلان متواری شده‌اند. ماموران در یکی از اتاق‌های خانه با جسد بانو (حرمت - الف) مواجه شدند که با روسری خفه شده بود.
به دستور سرگرد «چاپاریان»، رئیس شعبه جنایی آگاهی پرونده جنایت به ستوان یکم حسن‌زاده محول شد و کارآگاه مزبور برای یافتن عامل یا عاملین دست به‌کار شد. کارآگاه در بررسی‌های اولیه دریافت که بانو حرمت تنها می‌زیسته و ۵فرزند - ۳دختر و ۲پسر- دارد که پسرانش برای تحصیل به آمریکا رفته‌اند و دختران نیز در خانه شوهران خود زندگی می‌کنند. در بررسی‌های دقیق‌تر روشن شد که زنی به‌نام «افسر الف» که زن‌برادر مقتوله است، اغلب به پیرزن سر می‌زده و تقریبا  تنها مراجعه‌کننده به خانه مقتوله او بوده است. افسر الف، بی‌درنگ به آگاهی احضار شد اما از قتل پیرزن خیابان گرگان اظهار بی‌اطلاعی کرد. در این مرحله از جست‌وجو برای شناسایی قاتل یا قاتلان، آشنایان و حتی همسایه‌ها تحت نظر قرار گرفتند اما سرنخی برای به دام‌انداختن کسی به‌دست نیامد. ناگزیر مأمور آگاهی به سراغ بانو افسر رفت و حین بازجویی از وی بانو افسر جسته گریخته نام مرد ۴۷ساله ای به‌نام جلیل-س که دارای زن و فرزند است را بر زبان آورد و گفت او که از اقوام دور پیرزن است اغلب به خانه پیرزن می‌آمده و از او تقاضای پول و کمک می‌کرده است.
کارآگاه حسن‌زاده ناچار به سراغ جلیل-س رفت و بازجویی از وی را با سؤالات انحرافی دنبال کرد.   جلیل‌ گفت من برای پیرزن احترام قائل بودم و خبر قتل او را در روزنامه‌ها خواندم. مأمور شعبه جنایی اداره آگاهی تهران که می‌دانست خبر قتل پیرزن در آن موقع هنوز به روزنامه‌ها داده نشده بود، اقرار جلیل را سرنخی برای کشف ماجرا دانست و او را رها نکرد.
کارآگاه از وی پرسید: «شما در کدام روزنامه خبر قتل پیرزن  را خواندید؟ و چون متهم نتوانست به سؤال پاسخ دهد، کارآگاه دستبند را به دستان او زد و جلیل را به اتهام قتل پیرزن بازداشت کرد. کارآگاه به متهم گفت: اشتباه دوم شما این بود که در خلال صحبت‌های خود گفتید از سال۶۸ به این طرف با پیرزن ملاقاتی نداشته‌اید، درحالی‌که اطلاعات ما حاکی است که در این مدت شما دست‌کم دوبار با مقتوله ملاقات داشته‌اید! جلیل که این چنین عرصه را بر خود تنگ دید شرح ماوقع را چنین بیان کرد: «بانو حرمت الف پیرزنی پولدار بود روزی به سراغش رفتم و از او تقاضای پول کردم. او امتناع کرد و گفت «مگر من میلیاردرم که مرتبا به سراغم می‌آیید! از این حرف و حرکت او ناراحت شدم و کمر قتل او را بستم. شب پانزدهم آذرماه۶۹ به‌سراغش رفتم، جز او کسی در خانه نبود. باز درخواست خود را مطرح کردم و او این‌بار پرخاش‌کنان گفت: «مگر من گنج قارون دارم. من نیز در یک حالت غیرعادی و دیوانه‌وار با جوراب‌های نایلونی پیرزن، نخست دست و پایش را بستم روسری اش را دور گردنش پیچیدم و خانه را برای یافتن پول و جواهر گشتم اما چیزی گیر نیاوردم و از خانه خارج شدم. به این ترتیب راز جنایتی که برملاشدنش ۳۲‌ماه تمام طول کشید، نظیر اغلب جنایت‌ها، از پرده بیرون افتاد و متهم با پرونده تنظیمی در اختیار شعبه۱۹ بازپرسی قرار گرفت تا تاریخ محاکمه وی تعیین و اعلام شود. ‌

خیار، سرنخ دستگیری قاتل شد

در جریان جنایتی که ۳۰ سال قبل در چنین روزهایی در منطقه مسعودیه واقع در جنوب تهران اتفاق افتاد کشف یک خیار و شواهدی دیگر در محل کشف جسد، کارآگاهان پلیس را به‌سوی دستگیری قاتل سوق داد. در گزارشی که همشهری در روز ۲۱ مردادماه سال ۱۳۷۲ در صفحه حوادث منتشر کرده، ماجرا اینگونه شرح داده شده است: این جنایت در تاریخ ۲۵تیرماه سال‌جاری در «مسعودیه تهران رخ‌داد. در این روز به مأمورین انتظامی هاشم‌آباد اطلاع داده شد که در یکی از خانه‌های این محله پیرزن ۷۵ساله‌ای را به‌طرز فجیعی به‌قتل رسانده‌اند. مأموران بی‌درنگ به محل وقوع حادثه شتافتند و جسد پیرزن را غرق در خون یافتند درحالی‌که از قاتل یا قاتلان خبر و اثری نبود، جسد مقتول را به اداره پزشکی قانونی بردند و تلاش برای شناسایی و دستگیری عا  مل یا عاملان جنایت در شعبه اول شعبه جنایی اداره آگاهی تهران ادامه یافت و سروان عبداللهی، مأمور پیگیری قضیه شد.
سروان کارآگاه در محل وقوع جنایت به بررسی و تحقیق پرداخت و متوجه شد که پیرزن ام لیلی نام داشت و همراه نوه‌اش محمود در یک خانه زندگی می‌کردند. کارآگاه در کنار جسد مقتوله به چند خیار که یکی از آنها پوست کنده‌شده بود، برخورد  و چاقوی خون‌آلودی نیز در محل حادثه به چشم می‌خورد.
با بررسی قرائن کارآگاه عبداللهی پی برد که جنایت توسط نوه پیرزن صورت گرفته است. از اینجا بود که سروان اداره آگاهی بدون فوت وقت به جست‌وجوی متهم به قتل پرداخت و او را در خانه مادرش به دام انداخت. متهم به‌قتل پس از ارتکاب جنایت به خانه مادرش رفته و خونسرد و آرام در رختخواب آرمیده بود!
 او در یک حالت روان‌پریشی  به قتل مادربزرگ ۷۵ساله خود اعتراف و اقرار کرد. محمود گفت: من از پیرزن دلخور بودم چون مدام مرا تحقیر و مسخره می‌کرد و مرا دوست نداشت. آن‌روز وقتی وارد خانه شدم او از من خیار خواست من به‌طرف یخچال رفته خیارها را آوردم، یکی را پوست کنده به دستش دادم اما تا او مشغول خوردن خیار شد، با ضربات پی در پی انتقام تحقیرها و کوچک‌کردن‌هایم را از او گرفتم.
در ادامه این گزارش آمده است: یکی از پزشکان قانونی در مورد این جنایت به خبرنگار حوادث «همشهری» گفت: تحقیر افراد که به‌نوعی از بیماری‌های روانی رنج می‌برند، به هیچ‌وجه جایز نیست و خانواده‌ها باید در این موارد نهایت دقت و مراقبت را مبذول دارند. به‌نظر این پزشک حتی انتقاد و عیب‌جویی از این قبیل افراد باید با کمال دقت و رأفت و مهربانی صورت گیرد تا به حوادثی اینچنینی نینجامد.

دستگیری سارق ۲۴ ساعت پس از آزادی از زندان

زندانی سابقه‌دار که عاشق ماشین بود ۲۴ ساعت پس از آزادی از زندان به اتهام سرقت یک تویوتای آخرین مدل دستگیر و بار دیگر زندانی شد. همشهری در خبری که ۳۰ سال قبل در چنین روزهایی منتشر کرده آورده است: یک دزد سابقه‌دار که ۲۴ساعت پس از رهایی از زندان دوباره دست به سرقت زده و اتومبیل آخرین مدلی را از میدان ونک تهران دزدیده بود بار دیگر به وسیله مأموران شعبه۱۱ آگاهی تهران دستگیر شد و پشت میله‌های زندان افتاد. یک گروه کارآگاه شعبه۱۱ آگاهی تهران دیروز ضمن گشت‌زنی در شرق تهران متوجه شدند سارق سابقه‌داری به نام «محمد الف» با یک اتومبیل تویوتای آخرین مدل با سرعتی سرسام‌آور در یکی از خیابان‌های شرق در حرکت است. مأموران که به واسطه  ویراژهای محمد به او مظنون شده بودند توسط    بی‌سیم مشخصات اتومبیل را استعلام کردند و متوجه سرقتی‌بودن اتومبیل شدند. مأموران به محمد ایست دادند اما او که متوجه تعقیب مأموران شده بود بر سرعت خود افزود و همچنان به راه خود ادامه داد تا اینکه پشت چراغ قرمز ونک ناگزیر به توقف شد.   کارآگاهان نیز با تهدید اسلحه او را ناچار به تسلیم کردند. سرگرد زمردیان در اداره آگاهی از سارق بازجویی کرد و اتومبیل تویوتا به شماره۹۱۱۴۵ به صاحبش تحویل شد.

 کشف جسد کنار ریل قطار

مشیری، بازپرس شعبه دوم ناحیه۳ دادسرای تهران اعلام کرد جسد مرد مجهول‌الهویه که ۳۵ساله و لاغر اندام است، چندی پیش در کنار ریل راه‌آهن کشف شد اما چون روشن نیست که نامبرده خود را به قصد خودکشی روی ریل‌های قطار انداخته یا در اثر تصادف فوت شده از کسانی که از هویت وی اطلاع دارند، خواسته می‌شود با دفتر بازپرسی تماس بگیرند. این خبر مردادماه سال ۱۳۷۲ در همشهری منتشر شد.

 غرق‌شدن پدر فداکار پس از نجات ۲ فرزندش                                                  

در خبری که در مردادماه ۱۳۷۲ در همشهری منتشر شده، آمده است: پدری در یکی از روستاهای کوچصفهان که برای نجات جان ۲ فرزندش خود را به رودخانه انداخته بود، پس از نجات فرزندانش غرق شد. این پدر ۳۷ ساله حسین نام داشت و ساکن روستای مزده حسن‌آباد بود. او ۲ فرزند خردسالش را که در رودخانه در حال غرق‌شدن بودند نجات داد اما خودش گرفتار امواج شد و جانش را از دست داد.
 

منبع: روزنامه همشهری