به گزارش همشهری آنلاین، البته خانواده گاندی که از بانفوذترین خانوادههای هند هستند به هیچ عنوان ارتباط فامیلیای با مهاتما گاندی ندارند، بلکه پس از ازدواج فیروز گاندی، روزنامهنگار، فعال سیاسی اهل هند و عضو اولین مجلس نمایندگان هندوستان که اصلیت ایرانی داشت، با ایندیرا نهرو، دختر جواهر لعل نهرو، خانواده گاندی شکل گرفت.
پس از اینکه ایندیرا نهرو با فیروز گاندی ازدواج کرد، نام فامیل شوهر خود را گرفت. آنها صاحب دو فرزند پسر به نامهای راجیو و سانجای شدند. راجیو با سونیا ازدواج کرد. ثمره این ازدواج یک دختر به نام پریانکا و یک پسر به نام راهول بود. سرنوشت هر یک از اعضای خانواده گاندیها، در نوع خود شنیدنی است چراکه ایندیرا گاندی هم مانند مهاتما گاندی ترور شد و راجیو گاندی هم سرنوشتی همچون مادرش داشت، اما سرنوشت برای برادر او چیز دیگری نوشته بود تا سانجای را در چنگال مرگ اسیر کند.
ترور مهاتما گاندی
یکی از روزنامهنگاران غربی پس از ترور مهاتما گاندی نوشت: «یک مرد پیر و ناتوان در لباسی ساده که هند را دگرگون کرد: وقتی او مرد، بشریت گریست!» این تراژدی وقتی اتفاق افتاد که مهاتما گاندی در دهلی نو عازم مراسم نیایش بود. عجیب است مردی که تمام عمر برای برقراری صلح و اتخاذ تدابیر ضدخشونت تلاش کرده، در نهایت با شلیک گلولهای جان خود را از دست بدهد. وقتی گاندی ترور شد، تنها چندماه بود که رویای بزرگش – استقلال هند از زیر سلطه انگلستان– محقق شده بود. این پیروزی هم برای گاندی طعم شیرینی نداشت.
چون بلافاصله دو قسمت مسلمان و هندوی هند از هم جدا شدند و تبدیل شدند به دو کشور مستقل: هند و پاکستان، آنچه همیشه باعث رنجش گاندی میشد! به همین خاطر بود که این رهبر بزرگ در مراسم استقلال هند شرکت نکرد. حادثه ترور گاندی را از نگاه وینست شیان تعقیب میکنیم؛ وینست یکی از خبرنگاران معروف آمریکایی بود که در طول جنگ جهانی دوم و سالهای پس از آن، گزارشهای خبری فوقالعادهای تهیه کرده بود.
شیان به هند رفته بود تا با فلسفه مبارزه گاندی آشنا شود. عصر روز سیام ژانویه سال ۱۹۴۸ وینست با گاندی همراه بود تا مراسم نیایش برگزار شود: «من با تاکسی خودم را به محل برگزاری مراسم رساندم. من همراه باب استیمسون، خبرنگار بیبیسی، مشغول صحبت بودم که باب گفت: عجیب است... گاندی دیر کرده!
بعدازظهر بهاری قشنگی بود و نور آفتاب همهجا را روشن کرده بود، گاندی با همان ظاهر آرام و لباسهای ساده و قدمهای استوار به طرف صحن اصلی در حال حرکت بود و جمعیت انبوه طرفدارانش وی را همراهی میکردند. وقتی وی در حلقه هندیهای دوستدارش مشغول صحبت بود، نمیتوانستیم در میان آن همه هندی، چهره رهبر هند را تشخیص دهیم.
ناگهان صدای شلیک، جمعیت را شوکه کرد و من فریاد زدم: نه! گاندی! چیز زیادی از صحنههای بعد از حادثه ترور به یاد نمیآورم: صدای شیون زنان و همهمه جمعیت... ورود ماموران پلیس و متفرقشدن جمعیتی که برای مراسم نیایش آمده بودند... انتقال بدن نیمهجان گاندی به بیمارستان... صدای آژیر و بوی باروت! روز بعد مشخص شد گاندی برای همیشه هندوستان و جهان را ترک کرده! تا چند روز پس از حادثه ترور، همهجا پر بود از مردان و زنان هندی که بیوقفه میگریستند و امید خود به زندگی را از دست داده بودند. گویی با ترور گاندی، روح مردم هند مرده بود! بعدها باب به من گفت: تصویر لباس ساده و روشن گاندی که غرق خون شده بود، تا سالها در ذهنم باقی ماند!»
ترور ایندیرا گاندی
ایندیرا گاندی دختر جواهر لعلنهرو، چهره تأثیرگذار هند است و پیشرفت خود در زمینه سیاسی را تا حدود زیادی مدیون این نسبت فامیلی است. در روز ۳۱ اکتبر سال ۱۹۸۴ ترور شد. ساتوانت سینگ و بینت سینگ دو نفر از محافظان شخصی ایندیرا (که پیرو فرقه سیک بودند)، وی را به قتل رساندند.
آنها انتقام عملیات ستاره آبی را از ایندیرا گاندی گرفتند: عملیات ستاره آبی حمله نظامی ارتش هند به منطقه هرمندیر صاحب (منطقهای که معبد طلایی، مقدسترین آرامگاه پیروان مذهب سیک در آن قرار گرفته است) بود. در این عملیات بیش از هزار هندی پیرو سیک کشته شدند و پس از آن، ایندیرا پیامهای تهدیدآمیز بسیاری دریافت کرد.
در آن روزها پیتر اوستینوف، بازیگر انگلیسی، فیلمی مستند برای تلویزیون ایرلند میساخت و قرار بود مصاحبه ایندیرا گاندی به بخش مهمی از این فیلم مستند تبدیل شود. ایندیرا در حال ترک ساختمان نخستوزیری هند بود که توسط دو محافظ شخصیاش ترور شد.
ساتوانت و بینت برای قتل نخستوزیر وقت هند، ۳۳گلوله شلیک کردند و در نهایت با دیگر محافظان شخصی گاندی درگیر شدند. پس از درگیری مسلحانه، بینت کشته شد و ساتوانت بهدست محافظان دستگیر شد. ایندیرا برای مداوا به بیمارستان منتقل شد و پزشکان تنها توانستند ۷ گلوله از ۲۰گلوله شلیکشده به وی را از بدنش خارج کنند.
وی یک ساعت پس از ترور، جان سپرد و جسدش در روز سوم نوامبر سوزانده شد. ایندیرا دوبار در سالهای ۱۹۶۶ و ۱۹۸۰ به مقام نخستوزیری هند رسید. پس از ترور گاندی، درگیریها و تشنج، مناطق مربوط به پیروان فرقه سیک را دربرگرفت و بسیاری از آنها در این منازعات کشته شدند. ساتوانت سینگ هم به همراه کهار سینگ (طراح عملیات ترور) حکم اعدام دریافت کردند. ساتوانگ سینگ در ۶ ژانویه سال ۱۹۸۹ در زندان تیهار اعدام شد و این آخرین مراسم اعدام این زندان معروف بود!
در نوامبر سال ۲۰۱۰ سودارشان، رئیس سابق گروه RSS سونیا گاندی را متهم کرد که طراح اصلی نقشه ترور ایندیرا گاندی بوده است. او مدعی شد پس از اجرای عملیات ستاره آبی، مسوولان امنیتی قصد داشتند برای جلوگیری از خطر احتمالی، محافظان شخصی ایندیرا که پیرو فرقه سیک بودند را جابه جا کنند اما با دستور مستقیم سونیا گاندی از این کار صرفنظر کردند.
به علاوه طبق ادعای وی، مسوولان ساختمان نخستوزیری پس از ترور، پیکر نیمهجان گاندی را به بیمارستان AIIMS منتقل کردند در حالی که بیمارستان رام منوهار لوهیا نزدیکتر بود؛ این اقدام مشکوک هم به دستور مستقیم سونیا گاندی انجام شده بود. وی البته هرگز نتوانست ادعاهای خود را ثابت کند!
مرگ فیروز گاندی
فیروز در خانوادهای ایرانی در شهر بمبئی هند به دنیا آمد. خانواده وی زرتشتی بودند و مدتها پیش، از ایران به گجرات هند کوچ کردند. فیروز کوچکترین فرزند خانواده بود و پدرش جهانگیر فریدون، یک مهندس بازنشسته، نام خانوادگی وی هیچ ربطی به خانواده مهاتما گاندی، رهبر بزرگ هند نداشت! در دهه ۱۹۲۰ فیروز پدرش را از دست داد و برای گذراندن دوره دبیرستان به مدرسه ویدیا ماندیر رفت.
فیروز، دانشآموز کوشا و بااستعدادی بود و در نهایت توانست مجوز حضور در دانشگاه اقتصاد لندن را کسب کند. در دهه ۱۹۳۰ وی به طور تصادفی با ایندیرا و کاملا نهرو آشنا شد. آنها در میتینگ سیاسی حزب نوپای وانار ستما همدیگر را ملاقات کردند.
این میتینگ سیاسی در نهایت به یک تظاهرات بزرگ در محوطه کالج اوینگ کریستین در اللهآباد هند تبدیل شد. در اثنای شعارهای سیاسی، کاملا به دلیل گرمای شدید از حال رفت و فیروز وی را به بیمارستان رساند. این ملاقات جرقه آشنایی فیروز با خانواده نهرو بود.
چند روز بعد، فیروز دانشگاه را رها کرد و به جنبش استقلال هند پیوست. او در سال ۱۹۳۰ به همراه لعل بهادر شاستری، رئیس کمیته اقتصادی اللهآباد در زندان فیضآباد زندانی شد. ۱۹ماه بعد آزاد شد اما به فعالیتهای سیاسی خود ادامه داد تا در سالهای ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳ هم بازداشت و زندانی شود.
کاملا نهرو، مادر ایندیرا علاقه فراوانی به فیروز داشت و چندبار در زندان به ملاقات وی رفت. فیروز هم حس مادرانه کاملا را درک میکرد و در روزهای بیماریاش، همیشه یار و همراهش بود تا اینکه بیماری کاملا تشدید شد و مجبور شد به اروپا سفر کند.
در نهایت کاملا نهرو در سال ۱۹۳۶ در سوئیس فوت کرد و فیروز و ایندیرا برای ادامه تحصیل به انگلستان رفتند. آنها در سال ۱۹۴۲ طبق آیین هندو ازدواج کردند. جواهر لعل نهرو با اینکه فیروز را یک دوست خانوادگی مهربان و یک فعال سیاسی جسور میدانست، با ازدواج آنها مخالف بود و حتی از مهاتما گاندی کمک خواست. اما رهبر بزرگ هند از این زوج جوان حمایت کرد و حتی موافقت کرد فیروز از نام خانوادگیاش استفاده کند!
یکی از آدابورسوم ازدواج در هند این است که دختر پس از ازدواج باید از نامخانوادگی همسرش استفاده کند. به این ترتیب وقتی فیروز گاندی (بهخاطر علاقه فیروز به رهبر بزرگ استقلال هند) نام فامیلی او را انتخاب کرد ایندیرا گاندی (به خاطر آیین هندی) نام فامیلیاش به گاندی تغییر یافت و بنابراین هیچکدام از آنها هیچ رابطه فامیلی با مهاتما گاندی ندارند.
زندگی این زوج جوان با سختی و مشقت فراوان آغاز شد. شش ماه پس از ازدواج، هر دو به زندان افتادند و دوره محکومیت فیروز گاندی طولانیتر از همسرش بود. وی در سال ۱۹۴۳ از زندان آزاد شد و دوران شیرینی را با خانواده جدیدش آغاز کرد. راجیو گاندی (۱۹۴۴) و سانجای گاندی (۱۹۴۶) نیز در این دوران به دنیا آمدند.
پس از استقلال هند، جواهر لعل نهرو به عنوان اولین نخستوزیر هند انتخاب شد و فیروز به مدیریت روزنامه نشنال هرالد رسید که در اصل، توسط پدرزنش تاسیس شده بود. فیروز بعدها به اولین مدیر شرکت نفت هند تبدیل شد. در سال ۱۹۵۲ فیروز گاندی، کاندیدای شرکت در انتخابات پارلمانی هند شد، در حالی که مدیریت کمپین انتخاباتیاش برعهده همسرش ایندیرا گاندی بود. آنها در انتخابات پیروز شدند و کمکم فیروز به دشمن درجه یک جواهر لعل نهرو (پدرزنش) تبدیل شد!
او فعالیتهای غیرقانونی مالی نخستوزیر و افراد نزدیک به وی را افشا کرد. در سال ۱۹۵۸ فیروز دوباره با رای مردم وارد پارلمان شد و این بار فساد اقتصادی سیستم بیمه دولت هند را با مدارک مختلف ثابت کرد. این، یک رسوایی بزرگ برای دولت محبوب جواهر لعل نهرو بود که در نهایت به استعفای وزیر اقتصاد وی ختم شد. وی همیشه نمایندهای محترم و جسور بود که طرفداران زیادی در احزاب مختلف هند داشت. سال ۱۹۶۰ فیروز پس از تجربه دو سکته قلبی، در بیمارستان ویلینگدون دهلی جان خود را از دست داد. جنازه وی سوزانده شد و خاکسترش در منطقه اللهآباد به باد سپرده شد!
ترور راجیو گاندی
راجیو گاندی هفتمین نخستوزیر دولت هند و پسر ایندیرا گاندی بود و در منطقه سری پروم بودار تامیل نادوی هند در روز ۲۱ ماه می سال ۱۹۹۱ ترور شد. در این عملیات تروریستی، ۱۴ نفر دیگر نیز جان خود را از دست دادند. قاتل راجیو، زنی بود از اعضای گروه ببرهای آزادیخواه تامیل الم به نام تنموژی راجاراتنام. ترور راجیو در روزهایی اتفاق افتاد که هندوستان، نیروهای حافظ صلح خود را به سریلانکا فرستاده بود تا جنگ داخلی این کشور به پایان برسد.
این گروه تروریستی، ابتدا هرگونه دخالت در این ترور را رد کرد اما در نهایت طی بیانیهای که توسط آنتون بالاسینگام قرائت شد، به مدیریت و هدایت این ترور اعتراف کرد. روز حادثه راجیو برای حمایت از خانم ماراگاتام چاندراسخار، کاندیدای نمایندگی کنگره به منطقه تامیل نادو رفته بود. عامل ترور با نام جعلی دهانو، با حمله به جمعیت استقبالکننده و نخستوزیر هند، بمبی که به خود بسته بود را منفجر کرد.
این ترور وقتی اتفاق افتاد که راجیو، از اتومبیل پیاده شده بود و قصد داشت برای سخنرانی به کمپین انتخاباتی برود. ساعت ده شب بود و همهجا پر شده بود از طرفداران و دوستداران حزب و تعداد زیادی کودک دبستانی! وقتی دهانو به راجیو رسید، اول با وی دست داد و سپس خم شده، چاشنی بمب RDX که به کمرش بسته بود را فعال کرد.
در این انفجار مهیب، نخستوزیر وقت هند به همراه تعداد زیادی از انسانهای بیگناه حاضر در صحنه کشته و زخمی شدند. تصاویر قبل از ترور و چهره تروریست هم توسط دوربین یک عکاس محلی قبل از حادثه شکار شده بود. دوربین، صحیح و سالم در گوشهای از محوطه افتاده بود ولی عکاس محلی جان خود را در این انفجار از دست داد!
بازرس رادها وینود راجو تحقیقات این پرونده را برعهده گرفت. محل وقوع حادثه در حال حاضر به یادبودی برای راجیو گاندی تبدیل شده و یک جاذبه توریستی سودآور برای این دهکده کوچک به شمار میآید. دادگاه عالی هند به ریاست قاضی توماس، این جنایت را حاصل دشمنی شخصی پرابهاکاران، رئیس گروه تروریستی مذکور با راجیو گاندی ارزیابی کرد.
البته با وجود کشتهشدن انسانهای بیگناه، دادگاه ادعا کرد هیچ مدرکی دال بر قصد تروریستها برای قتلعام مردم وجود ندارد. همچنین به این نکته هم اشاره شد که این ترور، اصلا برای سرنگونی دولت هند انجام نگرفته و هیچ دلیل سیاسی باعث وقوع این اتفاق نشده است. در این رابطه ۲۶ نفر دستگیر شدند و در نهایت دادگاه، همه آنها را به مرگ محکوم کرد.
این حکم، باعث تعجب همه کارشناسان حقوقی هند شد و گروههای حقوق بشر با اعتراض به حکم صادره، مدعی شدند دادگاه قتل گاندی آزاد و دموکراتیک برگزار نشده است. این دادگاه، تحت قانون مبارزه با تروریسم هند یا تادا برگزار شد و در چنین جلسات دادرسیای، مدارکی مبنای صدور حکم قرار میگیرند که شاید در دادگاههای عادی هند کافی و متقن ارزیابی نشوند.
در این پرونده، مدرک اصلی اعترافات متهمان بود که آنها نیز بعدها مدعی شدند تحت فشار نیروهای پلیس اعتراف کردهاند. پس از ارجاع پرونده به دادگاه عالی هند، تنها حکم اعدام ۴ تن از متهمان تایید شد و بقیه به زندان منتقل شدند.
مرگ سانجای گاندی
سانجای گاندی پسر کوچک ایندیرا گاندی، در یک حادثه دلخراش هوایی جان خود را از دست داد. پس از ترور ایندیرا، وی تنها امید مردم هند برای شروعی نو در فضای مبهم سیاسی این کشور بود. برادر بزرگتر سانجای، راجیو، یک خلبان حرفهای بود و او هم به همین ترتیب به خلبانی علاقهمند شد.
در روزهایی که ایندیرا گاندی تحول اقتصادی هند را آغاز کرده بود، سانجای مشاور ارشد سیاسی مادرش بود و در حوزه سیاست خارجی کمکهای زیادی به دولت کرد. سانجای از دوران جوانی علاقه بسیاری به سرعت و اتومبیلهای لوکس داشت و در نهایت توانست کارخانه خودروسازی کوچکی تاسیس کند که ماروتی، اولین محصولش بود: یک اتومبیل کوچک اما سریع هندی! اما ماروتی هرگز به تولید انبوه نرسید و تنها چند نمونه از آن تولید شد.
مخالفان خانواده گاندی (فرزندان جواهر لعل نهرو) معتقد بودند سانجای از رانت خانوادگی خود استفاده کرده و با پشتیبانی مالی پولهای دولتی به ولخرجی میپردازد. آنها میگویند تنها دلیل سقوط دولت ایندیرا گاندی، طرحهای خطرناک پسرش، سانجای بود.
ایندیرا در طول سالهای ۱۹۷۷-۱۹۷۵ دست به اجرای طرحهایی زد که در ظاهر باعث رشد و شکوفایی صنعت هند و زیبایی شهرها میشد اما در واقع طرحی بود برای حذف زاغهنشینان و فقرا از چهره شهرهای هند؛ طرحی که در نهایت به سقوط دولت وی انجامید! طرفداران سانجای هم وی را مردی جسور و نوگرا میدانستند که برای عملیکردن رویاهایش مصمم است و به ایدئولوژی و سنتگرایی هیچ توجهی نمیکند.
در نهایت جنون سرعت باعث مرگ زودهنگام این جوان هندی شد. وی پس از سقوط دولت مادرش، گواهینامه خلبانی با اختیارات محدود دریافت کرد و در روز حادثه، هواپیمایی را خلبانی میکرد که در حوزه تواناییهای خلبانیاش نبود. یک هواپیمای پیتز اس-دوآ آمریکایی که برای انجام نمایشهای هوایی طراحی و ساخته شده بود!
روز ۲۳ ژوئن وی همراه معلم خلبانیاش، کاپیتان یوبهاش ساکسنا، سوار هواپیمای کوچکش شد و به سرعت اوج گرفت. سانجای مثل همیشه عجول بود و قبل از رسیدن به ارتفاع ۵ هزار پایی، حرکات نمایشی خود را آغاز کرد. در نتیجه موتور هواپیما به سرعت از کار افتاد و هواپیما در منطقه چاناکیاپوری، در نزدیکی محل اقامت سابقش، سقوط کرد.
سانجای و معلم خلبانیاش در این سانحه کشته شدند، مراسم ترحیم وی در پارک شانتی وانا در دهلی نو برگزار شد و بسیاری از علاقهمندانش با اشک و اندوه جنازه سانجای را تشییع کردند. راجیو، برادر بزرگتر سانجای، مراسم آیینی را انجام داد.
سونیا گاندی
سونیا ماینو، در سال ۱۹۴۷ در دهکدهای نزدیک تورین ایتالیا به دنیا آمد. او در خانوادهای کارگری بزرگ شد و در نهایت توانست برای ادامه تحصیل به دانشگاه کمبریج انگلستان برود. سونیا در سال ۱۹۶۵ با دانشجویی هندی به نام راجیو گاندی ـ پسر ایندیرا و فیروز گاندی ـ آشنا شد که در رشته مهندسی مکانیک تحصیل میکرد.
علاقه این دو جوان دانشجو به ازدواج ختم شد. مراسمی مختصر در دهلی نو (۱۹۶۸) در حالی که سونیا همان ساری صورتیرنگی را پوشیده بود که ایندیرا گاندی (مادر همسرش) سالها پیش در مراسم عروسی به تن داشت. در آن سالها ایندیرا گاندی، نخستوزیر هند یک شخصیت برجسته سیاسی- اجتماعی بود و سونیا گاندی، عروس مهربان و فداکاری که به خوبی با زندگی در فضای سیاسی هند آشنا شده بود.
سونیا به سرعت با فرهنگ زندگی هندی وفق پیدا کرد و حتی توانست زبان هندی را بیاموزد و دیگر آن عروس غربی و مرموز خانواده گاندی نباشد؛ آنچه باعث تعجب همگان شد! راجیو از دنیای سیاست دوری میکرد و به خلبانی مشغول بود و همراه همسر وفادارش و دو فرزندشان، راهول و پیریانکا، دور از چشم رسانهها زندگی آرامی داشتند.
اما توفان مشکلات از راه رسید. ایندیرا گاندی ترور شد و سانجای گاندی (برادر کوچکتر راجیو) در یک سانحه هوایی کشته شد تا راجیو، مجبور شود برای ادامه حیات سیاسی خانواده گاندی، وارد میدان شود. البته بیشتر تحلیلگران سیاسی هند، معتقدند راجیو با ترغیب و تشویق سونیا، چنین تصمیمی گرفت و اصلا مرد میدان سیاست نبود.
راجیو به نخستوزیری رسید و سونیا گاندی به برجستهترین شخصیت دولت وی تبدیل شد. برگزاری نمایشگاهها و فستیوالهای هنری، کمک به گروههای حافظ حقوق بشر و رسیدگی به مشکلات روستاییان فقیر و ناتوان هندی، تالیف و انتشار کتاب نامههای جواهر لعل نهرو و ایندیرا گاندی، رایزنیهای سیاسی موفقیتآمیز با رهبران احزاب مخالف راجیو و... همه و همه وی را به یک شخصیت برجسته اجتماعی- سیاسی تبدیل کرد.
اما راجیو در امر مملکتداری چندان موفق نبود و هر روز با مشکلی جدید دست به گریبان بود. بنابراین در سال ۱۹۸۹ راجیو نخستوزیری را از دست داد و دوران تازهای در فضای سیاسی هند آغاز شد. چند سال بعد وقتی راجیو قصد داشت دوباره به پست نخستوزیری بازگردد، ترور شد! سونیا پس از مرگ راجیو با فرزندانش زندگی میکرد و از دنیای سیاست فاصله گرفته بود.
وی دو کتاب «راجیو» و «دنیای راجیو» را در سالهای ۱۹۹۲ و ۱۹۹۴ به رشته تحریر درآورد که با استقبال کتابخوانان هندی و افکار عمومی این کشور مواجه شد. در سال ۱۹۹۷ سونیا گاندی ناگهان با پست ریاست حزب کنگره به صحنه سیاست بازگشت: حزبی که به جامانده از جواهر لعل نهرو و ایندیرا گاندی بود و در دهه ۹۰ از دیگر احزاب سیاسی هند به شدت عقب افتاده بود.
وی توانست به کمک سفرهای فراوان به شهرهای مختلف هند و سخنرانیهای آتشینش با لهجه هندی، توجه همگان را جلب کند. سونیا گاندی به تنهایی حزب کنگره را نجات داد، هرچند آنها در انتخابات نخستوزیری و پارلمانی از حزب بیجیپی شکست خوردند.
مخالفان سونیا معتقد بودند وی یک زن ایتالیایی است و حق ندارد در فضای سیاسی هند رقابت کند. اما موافقان سونیا گاندی معتقدند وی پس از ازدواج با راجیو، در هند زندگی کرده و به یک زن هندی نمونه تبدیل شده است. وی در نهایت، توانست به همان جایگاهی برسد که روزی متعلق به همسر فقیدش، راجیو بود؛ نمایندگی مردم یوتارپرادش در پارلمان هند.
سونیا گاندی به تنهایی به وضع آشفته حزب کنگره سر و سامان داد و آن را به یکی از دو حزب قدرتمند هند تبدیل کرد اما در ۱۷ می ۲۰۰۴ طی یک سخنرانی جالب از سمت خود کنارهگیری کرد تا دوباره در کنار فرزندانش زندگی کند. ولی همچنان سونیا گاندی یکی از چهرههای برجسته حزب کنگره هند به شمار میآید.