همشهری آنلاین: اینکه آیا توانایی ادارهی زندگیای را که میخواهند شروع کنند، دارند یا نه؟ سؤالی که اهمیت زیادی در به تأخیر انداختن ازدواج آنها دارد. اطمینان نداشتن به آینده به نظر کارشناسان یکی از دلایل مهم دیر ازدواج کردن مردهاست. به همین دلیل در این گزارش با دکتر امانالله قراییمقدم، جامعهشناس و دکتر سعید بهزادیفر، روانشناس صحبت کردهایم تا ریشهی نداشتن اعتماد به آینده را در مردها پیدا کنیم.
ثبات روانی
مهمترین نکته برای شروع زندگی زناشویی رسیدن به ثبات روانی است. چرا یک مرد در ۲۲ سالگی ازدواج میکند، اما همان مرد در ۳۲ سالگی از ازدواجش پشیمان میشود؟ نداشتن ثبات روانی نکتهی مهمی است که خیلیها آن را برای شروع یک زندگی مشترک جدی نمیگیرند. مردها زمانی ازدواج میکنند که نیاز جنسی و عاطفیشان قویتر از همیشه میشود؛ اما یک زندگی مشترک هزینههایی در شروع و البته در ادامه دارد که حتماً باید آماده این وضعیت بود تا بتوان آن را اداره کرد و شکست نخورد.
به همین دلیل داشتن ثبات روانی نکته مهمی است. فقط این نیست که یک مرد در خودش این نیازها را حس کند و جلو برود و با دختری ازدواج کند. ازدواج یک مقولهی پر از هزینه است که هم مرد و هم زن باید برای این اتفاق آماده باشند. داشتن ثبات روانی یعنی اینکه مرد به جایی رسیده که فقط به نیازهایش فکر نمیکند. نیازها را میبیند اما با علم و آگاهی قدم برمیدارد. اینکه چقدر آماده است و چقدر میتواند با فراز و نشیبهای یک زندگی مشترک بجنگد و کنار بیاید و البته موفق شود.
ترس منطقی، رشد فلسفی
آدم بالغ باید ترس منطقی داشته باشد که متأسفانه به آن هیچوقت پرداخته نمیشود. انسانها چه مرد و چه زن بعد از همه رشدهایی که داشتهاند مثل رشد جسمانی، روانی، شخصی و اجتماعی، باید به رشد فلسفی هم برسند؛ اما رشد فلسفی به چه معناست؟ رشد فلسفی به این معناست که انسانها باید به این نکته برسند که دقیقاً از جهان چه میخواهند، چه ایده و چه طرحی برای آینده دارند. حالا که ۳۰ ساله هستند، دوست دارند در ۶۰ سالگی کجا باشند؟ قرار است چهکاری برای این دنیا انجام بدهند؟ دوست دارند مجرد باشند یا متأهل؟ این رشد فلسفی در مردان زودتر از ۲۴ و ۲۵ سالگی رخ نمیدهد.
برای همین است که اگر جوان ۲۰ سالهای تصمیم به ازدواج بگیرد، این تصمیم خطرناک است. چون ممکن است این جوان در ۲۸ سالگی به این نتیجه برسد که دیدگاهش درباره زندگی عوض شده، میخواهد برود دنیا را بگردد، درس بخواند و دنبال علایقش برود و... او وقتی به خودش نگاه میکند، میبیند چند سال از ازدواجش گذشته است و هیچ کاری انجام نداده و متأسفانه باید گفت اتفاقهای بدی برای این مدل ازدواجها میافتد. برای همین میگوییم ترس منطقی چون این ترس خوب است. اینکه میتواند از پس آینده بربیاید یا نه، او را به فکر فرو میبرد؛ اما اطمینان نداشتن به آینده از کجا میآید.
ترس اقتصادی
یک مرد برای ازدواج باید به مهمترین موضوعی که سختترین آن هم هست، فکر کند؛ اقتصاد. وقتی به شیب تورم نگاه میکند – تورم واقعی در سال ۹۲ حدود ۴۰ درصد بود- به این فکر میکند که مثلاً با دو میلیون درآمد آیا میتواند با داشتن همان شغل و اضافه شدن درصدی حقوق در سال آینده باز هم از پس خرجهای زندگی بربیاید یا نه؟ آیا میتواند در همان طبقهای اجتماعی و مالی که قرار دارد، بماند؟ طبیعی است که چنین مردی از آینده بترسد و با احتیاط قدم بردارد و مدتی هم به آن فکر کند. این ترس کسی است که یک شغل ثابت و مطمئن دارد.
اینجا کسانی که شغل غیرثابت و غیرمطمئن دارند، بیشتر میترسند و در چارچوب چنین ترسی هم بیشتر گرفتار میمانند، پس بیشترین ترس و اطمینان نداشتن به آینده، از نداشتن شغل و درآمدی ثابت نشئت میگیرد که این مورد قابلتأمل است. ازدواج و اداره کردن یک زندگی مشترک که بعدها طی آن فرزند هم متولد میشود، کار راحتی نیست، پس باید این ترس را جدی گرفت و از آن سرسری رد نشد. البته جدی گرفتن آن، به این معنی نیست که گرفتار آن باقی ماند و برای همیشه با ازدواج خداحافظی کرد. باید این ترس را بشناسیم و بعد آن را با پیدا کردن شغل مناسب و درآمد خوب از بین ببریم.
ترس از توقعات
زمانی در یک روستا، کدخدا، الاغ داشت و رعیت هم الاغ داشت. اختلاف طبقاتی آنچنانی وجود نداشت؛ اما حالا بین بهترین و بدترین ماشین حدود یک میلیارد تومان فاصله است.
به همین دلیل است که یک پسر بهعنوان سرپرست خانواده دچار این ترس میشود که چطور با درآمدی که دارد میتواند خرج خودش، همسرش و بچهای را که قرار است بیاید، بدهد. برای همین جرئت نمیکند به ازدواج فکر کند و بیشتر با ترس به آینده مینگرد. از این موضوع میترسد که طرف مقابلش از او چه میخواهد؛ و آیا در توانش هست که توقعات او را برآورده کند یا نه؟ اما راه چاره چیست؟ دوران آشنایی پیش از ازدواج، بهترین زمان برای شناختهای توقع فرد مقابل است.
با شش ماه رفتوآمد سالم و با نظارت قانون و شرع و خانوادهها میتوان به این موضوع پی برد که سطح توقع طرف مقابل تا چه حد است و آیا میتوانیم این توقعات را برآورده کنیم یا نه؟ اگر کسی در شش ماه آشنایی مثلاً دوازده دست مانتو یا هفت جفت کفش میخرد، پس قطعاً باید درآمدمان را بسنجیم و ببینیم از پس این مدل زندگی برمیآییم یا نه. در شش ماه میتوان به همه این شناختها رسید. اینکه یک زن دلش میخواهد در پنتهاوس زندگی کند یا با یک آپارتمان چهل متری هم راضی میشود.
اینکه هر شب میخواهد در بهترین رستوران شام بخورد یا دوست دارد خودش در خانه آشپزی کند. این مسائل خیلی مهم است. در این مدت میتوان با ترسها روبهرو شد و اطلاعات بیشتری دربارهی آینده به دست آورد. میتوان بهصورت عینی یکسری ویژگیها را دید و درک کرد و بعد بر اساس آن تصمیم گرفت.
پر پرواز، نه دست آویزان
باید باور داشت که یک خانواده با یک بال حرکت نمیکند. وقتی مرد و زن هر دو منشأ درآمد باشند، این عدم اطمینان به آینده و ترسهای اقتصادی کمتر میشود.
باید کسی را برای زندگی مشترک انتخاب کرد که به حرکت و رشد به جلو کمک کند.در این دوره و زمانه و در این شرایط سخت اقتصادی نمیتوان همهی بار اقتصادی را به گردن یک نفر انداخت و بهتر است زن و مرد بهاندازهی توان خود در ادارهی زندگی مشارکت و کمک کنند.
امنیت اقتصادی با اعتماد روانی به آینده در ارتباط است. اگر با کسی ازدواج کنید که فقط به خودش فکر میکند و بیشتر وبال و آویزان است، این ترس بیشتر هم میشود. ولی وقتی ببینید همسرتان پابهپای شما به حل مشکلات اقتصادی کمک میکند و برای بهتر شدن زندگی تلاش میکند، خودبهخود ترسهایتان کمتر میشود. ترس کمتر یعنی بهبود زندگی زناشویی و یک ازدواج موفق.
عشق و تعلق در زندگی زناشویی خیلی مهم است اما یک زندگی مشترک با مشکلات و ترسهای اقتصادی هیچوقت دوام نمیآورد و زن و شوهر روی خوشی و آسایش را نمیبینند.
دکتر قراییمقدم، جامعهشناس
عوامل مؤثر در دیر شدن ازدواج مردان به نظر جامعهشناسان چهار عامل اصلی در چهل سال گذشته در به تأخیر افتادن ازدواج مردان نقش مهمی دارد.
۱. دانشگاه چهار سال سن ازدواج را بالا میبرد.
۲. سربازی دو سال سن ازدواج را افزایش میدهد.
۳. پیدا کردن شغل مناسب که بین دو تا سه سال طول میکشد.
۴. داشتن رابطههای کوتاهمدت و بدون شناخت در مردان باز هم ازدواج را به تأخیر میاندازد.
این چهار عامل نهتنها در ایران بلکه در بیشتر جوامع دنیا، نقش مهمی در به تأخیر افتادن ازدواج مردان دارد؛ اما در ایران مهمترین موضوع ترس از آینده، نداشتن شغل مطمئن و یک منبع درآمد همیشگی است. متأسفانه در این مورد شخص مقصر نیست و باید دولت این فضا را به وجود بیاورد تا هم آمار بیکاری پایین بیاید و هم مردان بتوانند در سن مناسب شغل پیدا کنند و بدون ترس از آینده به زندگی مشترک و تشکیل خانواده فکر کنند.
در چند سال گذشت طبق آماری که در دست داریم، بیکاری مهمترین عامل بالا رفتن سن ازدواج در مردان معرفی شده است. امنیت شغلی و اشتغالزایی در همهی جوامع به عهده دولتهاست. در خانوادههای ثروتمند و دارای پشتوانهی مالی این مشکلات وجود ندارد و فرزندان با اعتماد به خانواده ترسی از آینده ندارند و زندگی مشترک را شروع میکنند اما یک خانواده فقیر چطور میتواند به فرزندش کمک کند و دست او را بگیرد. اینجاست که تجردگراییها شکل میگیرد و متأسفانه رابطههای خارج از شرع و عرف و قانون به وجود میآید که خیلی مخرب و زیانآور است و نظم جامعه را به هم میریزد.
آموزش پرورش و کارخانه مسئولسازی
متأسفانه هیچ آموزشی نه از طرف خانواده، نه از آموزشوپرورش و نه از دانشگاه و صداوسیما هم دیده نمیشود. در نتیجه وقتی مردی مسئولیتپذیری را آموزش ندیده باشد و نداند چطور باید به وظیفههایش عمل کند، میترسد.
او از آینده دلهره دارد چون نمیداند چطور باید با آن مواجه شود و با آن کنار بیاید. در مدارس ژاپن هر دانشآموزی باید همهی کارهای نظافتی کلاسش را انجام بدهد؛ یعنی باید میز خود و اطراف آن را تمیز کند و هرکدام باید حیاط و محوطه مدرسه را به سهم خودشان تمیز کنند. هر دانشآموزی زیر نظر دانشآموز بزرگتر از خود کار میکند و دانشآموز بزرگتر باید جوابگوی مشکلات درسی و اخلاقی او باشد. با این روش بچهها از کودکی مسئول بار میآیند. آنها میفهمند باید مسئولیت کاری را که به عهده گرفتند، قبول کنند و برای آن باید جواب هم بدهند. متأسفانه خانواده و مدرسه و دانشگاه و نظام اجتماعی این وظیفهمداری را آموزش نمیدهد.
ما در قبال جامعه وظایفی داریم. باید تشکیل خانواده بدهیم و فرزند بیاوریم اما جامعه وظایفش را در قبال ما انجام میدهد؟ وقتی به مردها و زنها میگوییم باید ازدواج کنید و تشکیل خانواده بدهید، آیا برای آنها کاری کردهایم که از آینده نترسند؟ ازدواج که با لغتنامه دهخدا و یک چادر سفید درست نمیشود. ازدواج شغل میخواهد.
مسکن میخواهد. ما باید اول فضا را برای جوانان مهیا کنیم و بعد از آنها بخواهیم وظایفشان را در قبال جامعهشان انجام بدهند. با شعار و حرف نمیتوانیم ترس آنها را از آینده برطرف کنیم.