اشکان پیر زنده دل، در نمایش چخفته که این روزها در سالن چهارسوی تئاتر شهر در حال اجراست، داستان ها و نمایشنامه هایی از چخوف را در هم آمیخته و نتیجه نمایشی شده جذاب برای آنها که با کارهای چخوف آشنا هستند و کمی گیج کننده برای مخاطبی که بی پشتوانه متن به دیدن آن می رود.

همشهری آنلاین، شقایق عرفی‌نژاد: آنتوان چخوف راوی شکست‌ها و بی‌عملی‌هاست. راوی عشق‌های بی‌سرانجام و آدم‌هایی که حتی از ابزاز عشق عاجزند. نمایشنامه‌های چخوف پر است از آدم‌های بی کار و آدم‌هایی که آرزوی چیزی را دارند که حتی برایش تلاش نمی‌کنند.

وانیا در دایی وانیا هم یکی از همین‌هاست. خواهرش مرده اما او سال‌هاست که حساب و کتاب‌های املاک او را نگه می‌دارد و به آنها می‌رسد و در ازایش حقوق ناچیزی از سربریاکوف، همسر سابق خواهرش، می‌گیرد و هیچوقت هم اعتراض نکرده است. او سال‌ها عاشق یلنا، همسر دوم سربریاکوف بوده، اما هیچگاه به آن اعتراف نکرده است، تا همین ۴۷ سالگی که عمرش را در انتها می‌بیند.

نمایش چخفته، به کارگردانی اشکان پیر دل زنده، وانیا را در همین زمان نشان می‌دهد. زمانی که زندگی‌اش گویا به پایان رسیده و مرده است. حالا تمام سال‌های گذشته در مغز رو به خاموشی‌اش رژه می‌رود و  در این مرور ۲ جنبه برجسته می‌شود: یکی رویای نویسندگی‌اش که البته بیشتر از ترپلف نمایشنامه مرغ دریایی گرفته شده است و دیگری عشق ناکامش به یلنا. در این میان ماجراهایی از داستان‌های کوتاه چخوف هم وجود دارد که بیشتر شخصیت بازنده و ناکام وانیا را نمایش می‌دهد.

در نمایش یک قطار هم هست. شخصیت‌های نمایش، آنها که سوار بر قطارند، مدام از ساخالین صحبت می‌کنند که بهشت آرزوهایشان است. آنها سوار بر قطار به سمت همین شهر می‌روند، اما قطار مدام به دور خودش می‌پیچد و به هیچ جا نمی‌رسد و غریب‌تر این که خود مسافران هم این را هم می‌دانند. اما فقط خودشان سرگرم می‌کنند. با جدول، با حرف زدن و با آشنا شدن با غریبه‌ها.

در میان تمام این آدم‌ها تنها نیناست که هدف و آرزو دارد و برای آن تلاش می‌کند. در صحنه اول او را می‌بینیم که با هیجان برای نویسنده و کارگردان مورد علاقه‌اش تست بازیگری می‌دهد و تمام سعی اش را می‌کند که پذیرفته شود. در صحنه آخر هم همین نینای نمایش یا سونیای نمایشنامه است که وقتی همه چیز از دست رفته، باز می‌گوید: «باید با صبر و حوصله رنج‌ها و سختی‌هایی را که سرنوشت برایمان می‌فرستد، تحمل کنیم. باید برای دیگران کار کنیم و دمی‌استراحت نکنیم و وقتی عمرمان سر رسید بی سر و صدا بمیریم و آنجا زیر خاک خواهیم گفت که چه رنجی کشیدیم، چه گریه‌ها کردیم. خواهیم گفت زندگی ما تلخ بود. من و تو دایی، ما به زندگی‌ای خواهیم رسید که درخشان خواهد بود. خوب و زیبا خواهد بود. آن وقت شادمانی می‌کنیم و به رنج‌های گذشته با رقت نگاه می‌کنیم و لبخند می‌زنیم و آرامش پیدا می‌کنیم.»

در چخفته خرده‌داستان‌ها بسیار درست و به‌جا انتخاب شده‌اند و شباهت‌ها بین شخصیت‌های نمایشنامه‌های مختلف چخوف تماشاگر آشنا با این نمایشنامه‌ها را هیجان‌زده می‌کنند. نمایش تمرین‌شده و منظم است و شلخته نیست. میزانسن‌ها فکر شده اند و حرکت زیادی و زائد وجود ندارد. همه این‌ها باعث شده اند، چخفته نمایش خوبی باشد.

اما مورد مهمی‌ که وجود دارد این است که آیا نمایش چخفته اثر مستقلی است یا باید آن را تنها در ارتباط با متن‌هایی که از آنها اقتباس شده، درک کرد؟ به نظر می‌رسد تماشاگر تا حدودی می‌تواند بدون این که هیچ کدام از داستان‌ها و نمایشنامه‌های اقتباس شده در نمایش را خوانده باشد، با اثر ارتباط برقرار کند و متوجه وقایع شود. هرچند در همین شکل هم برای درک دقیق روابط و سن‌های مختلف شخصیت‌ها، بی مشکل نخواهد بود. ولی مسئله اینجاست که تلفیق داستان‌ها و نمایشنامه‌ها بر اساس شباهت شخصیت‌های نمایشنامه‌های مختلف چخوف شکل گرفته و اگر تماشاگر متوجه این ایده نشود، به این معنی است که اثر مستقل نیست. از طرف دیگر این نمایش قرار است چند دقیقه قبل از مرگ دایی وانیا را روایت کند و آنچه در این چند دقیقه در ذهن او می‌گذرد. اما این هم فقط در حد جمله‌ای در معرفی نمایش در سایت تیوال باقی می‌ماند و بسیار بعید است تماشاگری که این جمله را نخوانده متوجه این ایده شود. چراکه هیچ نشانه‌ای برای آن در نمایش نمی‌یابد.

به هر حال اما چخفته از نمایش‌های خوب این چند ماه اخیر است. نمایشی که حرف دارد و با شرایط امروز جامعه همخوان است.  

منبع: همشهری آنلاین