همشهری آنلاین: تهران، پیری است دنیادیده که حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. اما این شهر، چگونه از روستایی کوچک تبدیل به وسیعترین شهر کوهستانی جهان شد؟ چه شد که تهران کوچکی که «ابنحوقل» از آن یاد میکند، حالا تهرانی است با این همه وسعت و جمعیت؟ داستان این روند را به قلم دکتر «سیداحمد محیط طباطبایی» ـ ایرانشناس، تهرانشناس و جانشین رئیس کمیته ملی موزههای ایران (ایکوم) ـ میخوانید. عکسهای این مجموعه هم که همگی متعلق به تهران بعد از قاجار است، توسط زندهیاد «محمود پاکزاد» ثبت شده. به تازگی نمایشگاهی دائمی از عکسهای قدیمی این عکاس برجسته، در طبقه هنرمندان بازار قائم تجریش برپا شده که میتوانید تصاویر او را از تهران قدیم در قطع بزرگ و از نزدیک ببینید.
تهران، آبادی کوچکی بود آرمیده بر کوهستان. جایی که نظر سلسلههای مختلف را به خود جلب کرد و سرانجام پایتخت شد. احتمالا باید سرآغاز تحول این آبادی را از یک تصمیمگیری دنبال کنیم؛ از روزی که بهدور این آبادی کوچک حوالی ری بزرگ، دیواری کشیدند تا مردمش امنیت داشته باشند.
اما بهتر است ماجرا را از کمی پیشتر آغاز کنیم؛ از تهران بزرگ، که یک طرفش به کوههای شمیران و طرف دیگرش به جلگههای ورامین میرسد. این منطقه از هر لحاظ؛ چه طبیعی، چه راههای ارتباطاتی و چه وضعیت فیزیکی ـ حفاظتیاش، موقعیتی را به وجود آورده که طی تاریخ همیشه مکان مهمی محسوب میشده و همیشه مرکزیتی قدیمی داشته است. با آغاز شهرنشینی، بخشهایی از این منطقه بزرگ به شکل شهر درمیآید؛ از ۸ هزار سال پیش تا امروز، تمدن سفال در آن شکل میگیرد و شاهد پدیدههایی در آن هستیم که با تمدن و پیشرفت بشر بهوجود میآید.
در داخل این مثلث بزرگ ـ که تهران امروزی هم در آن واقع شده ـ مرکزیت اصلی مرتب جابهجا میشد؛ زمانی ری، روزگاری ورامین و سرانجام در دوره صفوی، روستای تهران در مرکز قرار گرفت. این را بهطور قطع نمیدانیم، اما شاید شیعه بودن اهالی این روستا، یا آبوهوای خوش آن بود که باعث شد شاه طهماسب صفوی نظری به آن بیندازد.
۴۷۶ سال پیش بود که دورتادور تهران، حصار میکشند، بارو میزنند، ارگی میسازند، باغ گلستان را برپا میکنند و تهران را مقر حکومتی خود در این منطقه قرار میدهند. این موضوع سرآغاز شکلگیری یکی از مهمترین شهرهای تاریخ ایران میشود. تهران در حوالی سالهای ۱۱۰۰ خورشیدی بیشتر موردتوجه قرار میگیرد و نهایتا در بیش از ۲۰۰ سال پیش پایتخت میشود. با پایتختی تهران، این شهر وارد فرایندی میشود که تا امروز ادامه مییابد. تهران بیش از ۲۲۷ سال است که پایتخت مانده و این موضوع رکورد خوبی برای این شهر است، چرا که هیچ شهری پس از ورود اسلام به ایران، نتوانسته بود بیش از دو قرن پایتخت بماند. اما تهران همچنان پیش میرود، آن هم در دو قرنی که مهمترین تحولات علمی و اجتماعی بشر در آن اتفاق میافتد.
همشهریها وارد میشوند
قرن نوزدهم میلادی، قرن تغییر و تحولات اساسی در جهان است. در ایران، پایتخت جدید، دروازهای میشود برای ورود این تغییر و تحولات به داخل کشور تا ایران از طریق تهران پا به عرصه تحولات قرن نوزدهم میلادی بگذارد. تهران حالا مرکز سیاسی ـ اقتصادی ایران است و مثل هر پایتخت دیگری در تاریخ ایران، مقصد گروههای مختلف اجتماعی و فرهنگی میشود. همه برای کسب، کار، فعالیت، تجارت و غیره راهی تهران میشوند.
گرچه توسعه تهران در اوایل پایتختیاش کمتر انجام میگیرد، اما دو دهه بعد فرصتی میشود برای ساختوساز در این شهر و در این دوره است که ارمنیهای شیشهبر، یزدیهای بنا، سمنانیهای حمامدار و غیره به تهران میآیند و روند کسبوکار را بر عهده میگیرند. از آنجا که هر کسی وقتی کاری را در این شهر به عهده میگرفت، ایل، طایفه، همشهری یا همروستاییهای خود را هم به تهران میآورد تا همان کار را ادامه دهند.
به این ترتیب، تجربه قرنها کسبوکار و فعالیت وارد تهران میشود، همه در ساخت تهران سهیم میشوند و تهران هم روند طبیعی توسعه یک شهر را مثل سنت قدیم پایتختهای ایران طی میکند. شهر تهران مثل همه شهرها دارای قانون، وضعیت، عرف و سنت خودش بود. مثل همهجای جهان در آن روزگار، سودآوری اقتصادی مبنای توسعه نبود.
مشروطه و شهرنشینی
ایران همیشه اصلیترین راه ارتباطی میان شرق و غرب بوده و محل عبور و بدهبستان فرهنگها. تاثیراتی که دیگران بر ایرانیها میگذارند و تاثیری که از ایرانیها میگیرند، همه و همه نشان از پویا بودن فرهنگ ایران داشته است. قرن نوزدهم، قرن ورود تغییر و تحولات جدیدی به کشور است؛ از دروازهای که به تازگی پایتخت ایران شده. شکست ترکمنچای و از دست رفتن قفقاز در این دوره، شاید باعث شده بود تا ایرانیها در روشهای خود دچار شک و تردید شوند.
ایرانیها انگار حس کرده بودند که جایی از کار غلط است و برای همین به دنبال جواب و راهحل بودند. پس تغییر و تحول در روشهای خود را آغاز کردند؛ کاری که از تغییر لباس و نظام ارتش شروع شد و به همه جای جامعه سرایت کرد. کمکم گروههایی به این فکر افتادند که نظم و قانون باید اصل کشور باشد. این فکر از طریق کسانی چون امیرکبیر، میرزا امینالدوله و دیگران ادامه پیدا کرد تا زمانی که کسانی چون جمالالدین اسدآبادی از سهم و حق مردم در قدرت میگویند.
تاثیرات مذهبی و جنبشهای مختلفی که در این قرن اتفاق میافتد همه و همه نشان از یک تحول بزرگ در ایران دارد. با همه اینها در شهر تهران تغییرات شهرنشینی بهصورت طبیعی پیش میرود و شهرنشین شدن افراد سلسله مراتب خود را طی میکند تا انقلاب مشروطیت، که تحول عظیمی در تهران به وجود میآید.
تهران حق دارد
شهر راه خود را میرفت و تحولات سیاسی هم راه خود را. محمدعلی شاه، هر روز فتنهای در کار مشروطیت میکرد و کشور به تهران چشم دوخته بود. ترور و وحشت بر شهر سایه افکنده بود تا روزی که آزادیخواهان تبریز، اصفهان، گیلان، بوشهر و بسیاری از نقاط ایران شوریدند و تهران را به تصرف درآوردند. در دروه مشروطه، برای اولینبار ساختار اجتماعی تا حدودی به هم میریزد و افرادی از تهران مهاجرت میکنند و خارج میشوند.
در طول نهضت مشروطه، مرکزیت شهر یعنی میدان توپخانه به میدان بهارستان یعنی یک میدان جدید سیاسی تغییر میکند و همین موضوع هم تغییر و تحولات زیادی را با خود به همراه میآورد و به مرور فضاهای جدید به وجود میآید؛ مردم طبق قانون میتوانند مدرسه داشته باشند و درس بخوانند. با محقق شدن قیام مشروطه، دیگر این طور نبود که دارالفنون، فقط مختص شاهزادهها، نجبا و طبقه خاص باشد.
جنبش مدرسهسازی مثل کارهایی که میرزا یحیی دولتآبادی و دیگران کردند، در تهران شروع میشود. برای اولینبار دیگر لازم نیست کمالالملک و صنیعالملک فقط برای شاه و نجبا نقاشی کنند، آنها به میان مردم میآیند و از مردم نقاشی میکشند. در همین دوره است که سینما، تئاتر و بسیاری چیزهای دیگر از کاخ گلستان بیرون میآیند و در شهر به دنبال فضا میگردند.
در خیابان لالهزار مکانی به اسم «مطبعه فاروس» دایر میشود که در طبقه همکف آن، اولین روزنامه تئاتر ایران و کتابهای مربوط به نمایشنامه منتشر و در طبقه دوم آن تئاتر اجرا میشود. تغییر و تحولات سریع است و شهر فضاهای جدید تجربه میکند که با خود نیازهای جدید به همراه میآورد. در زمان مشروطیت، تهران، تهران میشود؛ شهری مدرن با مفاهیم جدید اجتماعی، با شکلهای جدید و کسبوکار و مکانهای جدید؛ دفاتر انجمنها، روزنامهها، کتابخانهها، تئاترها و غیره برای مردمی دایر میشود که برای اولینبار صاحب حق شدهاند.
تهران در این دوره شهری میشود صاحب حق. گرچه روند طبیعی شهرنشینی هنوز در این دوره به روال قدیم است و بههم نخورده. هنوز و با همه تمام این تغییرات، شهرنشینی بر پایه پلههای قدیمی شکل میگیرد. تا روزی که نخستین پتکها بر سر تهران وارد میشود.
طهران رنگ میبازد
پس از کودتای علیه مشروطه بود که نخستین آسیبها به شهر تهران وارد شد. رضاخان ترمز را کشید و با رفرمهای ظاهری برای ساخت دانشگاه، کارخانجات و چیزهایی که شهر را به ظاهر مدرن میکرد، در اصل آثار تاریخی شهر تهران را ویران کرد. در این دوره با ساخت خیابان سیروس در بافت تاریخی عودلاجان گسست ایجاد میشود و با کشیدن خیابان بوذرجمهری، صدمه جبرانناپذیری به بافت تاریخی بازار وارد میآید. خندقهای اطراف تهران پر، قبرستانهای قدیمی شهر ویران، تمام دروازههای تهران به بهانه عبور ماشین تخریب و شهر وارد فرایند جدید و غیر ایرانی میشود. تهران قدیم در این دوره تهدید و تخریب میشود.
برای اولینبار نگاه توسعه در تهران برخلاف سیر طبیعی صورت میگیرد، اما این تغییرات با همه تخریبها، همچنان رگههایی از سنت قدیم ایران را داشت و معماران هنوز نگاهی به گذشته معماری ایران داشتند. شهر گرچه متحول شده بود، اما هنوز کاملا از بین نرفته بود.
با ورود متفقین به ایران، یک رشته تغییر و تحولات جدید شهری هم تابع فرهنگ اروپاییها درتهران به وجود می آید و برای اولینبار مفاهیم و واژههای اروپایی وارد کسبوکار شدند. این روندها تا نهضت ملی شدن نفت ادامه پیدا کرد؛ اولین محلههای کارگری درست شد، خوابگاههای جدید مثل چهارصد دستگاه به وجود آمد و بعدا شهر به سوی نارمک و غیره کشیده شد. اما هنوز تهران بوی طهران میداد و جوهره قدیم آن از بین نرفته بود. هنوز تهران روی پایههای قدیم خود سوار بود و شهرنشینی در آن قواعد خاص خود را داشت. تا دهه چهل که ناگهان همهچیز زیر و رو میشود.
روزگار تخریب
دهه چهل سرنوشت دیگری برای تهران رقم میخورد. اگر هنوز اثری از بافت تاریخی تهران باقی مانده بود، اما در این دهه، همهچیز رو به ویرانی میگذارد؛ سیل عظیمی از شهرستانیها و عشایر به شهرها سرازیر میشوند و ساختار اجتماعی تهران و همه شهرهای ایران به هم میریزد.
تا اینجا ایران ۲۴ میلیون جمعیت داشت که فقط ۶ میلیون نفر آن در کل کشور شهرنشین بودند. اما ناگهان از دهه چهل، ظرف ۱۵ سال تعداد شهرنشینی به ۱۸ میلیون نفر میرسد و ۹ میلیون نفر بدون هویت در شهرها به سر میبرند. طرح توسعه تهران برخلاف ساختار طبیعی در دهه چهل آغاز میشود. شهر، باید شرقی ـ غربی گسترش پیدا کند، روند توسعه شمالی و جنوبی به هم میریزد. مسیر بادها دیگر شناخته نمیشود و نمیدانند باد، آب و گسل تهران چیست.
محو تدریجی طهران
سال ۱۹۹۷ میلادی، در شهر استکهلم اعلام شد که توسعه باید همچون گذشته بر مبنای فرهنگ پیش برود تا توسعه واقعی باشد. این به خاطر رفتار غلط بشر در دو قرنی بود که کره زمین را به شکلی درآورد که دیگر جای زیست نیست. بنابراین تمام توسعهها در هرکجای دنیا اگر با فرهنگ، محیطزیست و بهداشت در تضاد باشد، توسعه واقعی نیست و ضد توسعه نام دارد.
واقعیت این است که شهر بدون خاطره دیگر شهر نیست. هر چقدر خاطرات شهر قدیمیتر باشد، شهر قویتر است و هرچقدر خاطرات شهر از بین برود، ضعیفتر میشود. گرفتن خاطره، هم میتواند کالبدی باشد و هم ذهنی. توسعهای که خاطره یک شهر را از بین ببرد، توسعه توام با فرهنگ نیست، پس ضدتوسعه است. دهه چهل، تهران وارد مرحله ضدتوسعه میشود و خاطرات خودش را از دست میدهد.