این یعنی سینمای ایران با یک فیلم به اندازه تقریبا کل محصولاتش مخاطب یافته است. سینما با نفس تماشاگر زنده است و این روزها همه سالنهای نمایشدهنده «اخراجیها2» مملو از تماشاگر هستند. تماشای فیلم در سانس 3صبح هم از آن اتفاقات بیسابقه سینمای ایران است. مردمی که سالهاست از سینما قهر کردهاند، حالا برای تماشای فیلم تازه دهنمکی حاضرند ساعتها در صف بایستند و یک شب تعطیل را در ایام نوروز با «اخراجیها2» به صبح برسانند. سینمای ایران با تنی رنجور از زخم کهنه نداشتن تماشاگر، حالا نفسی تازه میکشد و جان میگیرد. «اخراجیها 2» مثل سلفش با خود تماشاگر به سالن سینما آورده است.
طبیعی است که سازندگان فیلم خوشحال باشند که فیلمشان رکورد فروش را که در اختیار خودشان بوده، این بار در مدت زمانی کوتاه، شکسته است. بدیهی است که سینماداران نیز کیفشان کوک است که دوباره به چشم خود دیدند صندلیهایشان یک جای خالی ندارد و مثل قدیم باید سانس فوقالعاده بگذارند تا پاسخگوی تماشاگر مشتاق باشند. تماشاگر هم گویا و با استناد به فروشی که مدام بالاتر میرود، از تماشای فیلم رضایت دارد.
همه راضیاند، جز احتمالا چند روشنفکرنمای ناراضی! همانها که منتقدی شهره، به مخالفخوانی به حسادت متهمشان کرده؛ حسادتی که شاید در مورد برخی از اهالی سینماصدق کند ولی در مورد منتقدان صادق نیست. راستی این چه توهینی است که به سینمایینویس این مملکت میشود؟ یعنی شأن منتقد در اینجا اینقدر پایین است که به فروش بالای «اخراجیها2» حسادت کند؟ منتقد، سینمایینویس، کارشناس فرهنگی و... ممکن است حرص بخورد که چرا این میزان سهلانگاری با استقبال مردم مواجه میشود و اینکه این چه خوراکی است که تماشاگر با ولع در حال بلعیدنش است، ولی این چه ربطی به حسادت دارد؟
«اخراجیها2» مانند قسمت قبلیاش، مجموعه تصاویری آشفته با انبوهی از شوخیهای سبک و مبتذل است که نمونهاش حتی در این سینمای سهلانگار به ندرت یافت میشود. 2 فیلم دهنمکی گویا زبان تازهای را در سینما ابداع کردهاند. براساس این زبان، یک فیلم سینمایی نه یک کلیت مسنجم جنگی است که در آن میتوان هر انتظاری را داشت؛ میشود در آن به هیچ قاعدهای وفادار نبود، داستانی تعریف نکرد، شخصیتی نساخت و روایت در فیلم داستانی را حتی در اندازه فیلمفارسی رعایت نکرد. وقتی «اخراجیها2» را میبینی، حس میکنی حتی فیلم مبتذلی مثل «چارچنگولی» هم به هر حال از قاعدهای پیروی کرده و هرچه باشد وضعیتش به وخامت فیلم دهنمکی نیست.
همچنین به عنوان تماشاگر پیگیر فیلمهای صلح میرزایی، داوود موثقی و آرش معیریان و بقیه کسانی که زحمت میکشند، عرق میریزند و سنت سینمای فارسی را زنده و پایدار نگه میدارند، باید بگویم که «اخراجیها2» با هیچکس و هیچ چیز جز قسمت قبلی خودش قابل مقایسه نیست. میشود آن را با سلفش مقایسه کرد و به این نتیجه رسید که تقریبا در همه ابعاد یک پسرفت کامل است؛ پسرفتی حاصل اعتماد به نفس موفقیت فیلم اول.
نتیجه اینکه توهینها و شوخیهای سبک پررنگتر شده و انگار آدمها در فضایی و براساس یک طرح و موقعیت کلی رها شدهاند تا هرچه دل تنگشان میخواهد بگویند. همه چیز در «ول»ترین حد ممکن جریان دارد و در بسیاری از لحظات به نظر میرسد که اصلا کارگردانی در کار نیست و... .مطرح کردن مفاهیم جدی در بستر طنز هم عملا به شوخیهای ناپسند منجر شده که قطعا همخوان با نیت سازندهاش نیست ولی به قول آن نابغه لهستانی «همیشه نیتهای خوب به اعمال خوب منجر نمیشود.
جهنم مکانی است پر از نیتهای خوب.»اینکه استقبال مردم از یک فیلم مانند چماق بر سر مخالفان آن کوبیده شود البته مسبوق به سابقه است ولی برای ارزشیابی هنری، هیچ گاه به آرای عمومی مراجعه نمیشود. توجه فوقالعاده مردم به فیلمی چون «اخراجیها2» بیشتر نیازمند بررسیهای جامعه شناسانه است تا اینکه بخواهیم دلایل ساختاری و زیباییشناسانه برایش بیابیم. باید دید چه بلایی سر ذائقه مخاطب آمده است که از چنین فیلمی استقبال میکند؟ اتفاقی که در این سالها در مورد فیلمهای کمدی سینمای بدنه رخ داده، حالا با ابعادی گستردهتر در مورد فیلمهای دهنمکی تکرار شده است. بخندیم یا بگرییم؟