همشهری آنلاین،گروه سرنخ:تحقیقات در این پرونده از حدود 3 ماه قبل شروع شد. افراد مالباخته، عزیزانشان را از دست داده و برای شرکت در مراسم خاکسپاری و ختم به بهشت زهرا(س) یا مساجد رفته بودند. بررسی ها نشان می داد سارقان 3 زن جوان هستند که با نزدیک شدن به افراد عزادار، در یک چشم بر هم زدنی جیبشان راخالی می کنند. در این شرایط تلاش برای بازداشت سارقان حرفه ای ادامه داشت تا اینکه چند وقت قبل یکی از سارقان زن سر بزنگاه گیر افتاد.
وی در حال خالی کردن جیب فردی بود که پدرش را از دست داده و شیون می کرد در همان لحظه یکی از بستگان مالباخته متوجه سرقت زن جیب بر شده و بلافاصله به وی نزدیک شد و مچش را گرفت. از سوی دیگر دو زن جوان که به نظر می رسید همدستان وی هستند، به آرامی از میان جمعیت عبور کرده و گریختند. در این میان شاهدان به پلیس زنگ زدند و طولی نکشید که ماموران در آنجا حاضر شدند. هرچند زن جوان فریاد می کشید که بیگناه است اما دربازرسی از کیف وی، تعداد 3 گوشی موبایل و دو کیف زنانه به دست آمد. اموال مسروقه متعلق به زنان سیاه پوشی بود که در مراسم خاکسپاری حضور داشتند. دیگر راهی برای کتمان وجود نداشت و زن جوان ناچار شد جرم خود را گردن بگیرد. این زن دستگیر شد و در بازجویی ها اعتراف کرد که سرقت های سریالی را با همدستی دو خواهرشوهرش انجام می دهد. خواهرشوهرهای این زن جوان از افراد سابقه دار در زمینه جیب بری بودند که دستگیر شدند و هر 3 متهم به دستور قاضی علیرضا بهشتی بازپرس شعبه دوم دادسرای ویژه سرقت، برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند.
بازی در نقش یک مرده
تازه عروس 24 سال بیشتر سن ندارد و می گوید خانواده شوهرش او را مجبور به سرقت می کردند تا پدرشوهرش را از زندان آزاد کنند. گفت و گو با این تازه عروس سارق را می خوانید.
پدرشوهرت به چه جرمی در زندان است؟
کلاهبرداری. او سالهاست که در زندان است اما به تازگی مبتلا به یک بیماری لاعلاج شده و دلش می خواهد زودتر از پشت میله های زندان آزاد شود. او به شوهرم و خواهرشوهرهایش گفته که بزرگترین آرزویش قبل از مرگ این است که در خانه خودش بمیرد.
و تو هم به خاطر آزادی پدرشوهرت، برای خودت دردسر درست کردی و تبدیل به یک خلافکار شدی؟
باور کنید مجبور شدم. من مجرم نیستم و در یک خانواده درست و حسابی بزرگ شده ام. با دستان خودم زندگیم را نابود کردم . درست از روزی که مهران وارد زندگیم شد و بدبختی به سراغم آمد.
با شوهرت مهران چطور آشنا شدی؟
دوستش کیفم را در خیابان زد. من که آن روز نفهمیدم که مهران با کیف قاپ همدست است. او آن روز فردین بازی در آورد و وانمود کرد به سراغ دزد کیف قاپ رفته و گیرش انداخته است تا کیفم را برگرداند اما در حقیقت با سارق همدست بودند و با هم کیف قاپی می کردند. او فریبم داد و نقش یک آدم حسابی را بازی کرد. می گفت مقیم آلمان است و حتی پدرش هم در آلمان زندگی می کند. به خواستگاری ام آمد و باوجود مخالفت های خانواده ام، به ازدواج با او اصرار کردم اما بعد از عقد متوجه شدم که پدرشوهرم در زندان است.شوهرم و خواهرهایش هم سارق و جیب بر سابقه دار هستند. پدر شوهرم به بهانه اخذ ویزای آلمان، سر افراد زیادی را کلاه گذاشته و میلیاردها تومان پول به جیب زده بود. حتی برای مدتی نقش مرده را بازی کرده و خانواده اش اعلامیه او را روی در و دیوار چسبانده و برایش مراسم ختم گرفته بودند اما یکی از طلبکارانش به صورت اتفاقی او را در خیابان دیده و به این ترتیب نقشه فرارش از دست طلبکاران ناکام مانده بود.
با چه شگردی سرقت می کردی؟
با همدستی دو نفر از خواهرشوهرهایم به بهشت زهرا یا مساجد می رفتیم و جیب سیاه پوشان را خالی می کردیم. البته که من این کاره نبودم و خواهرشوهرانم به من آموزش جیب بری دادند تا اینکه کم کم راه افتادم.