همشهری آنلاین- الناز عباسیان: یکی از هولناکترین اقدام رژیم شاهنشاهی در ماههای پایانی عمر خود برای توقف حرکت قطار انقلاب، کشتار گسترده مردم انقلابی در میدان ژاله یا همان میدان شهدای فعلی است. این جنایت پهلوی در روز ۱۷شهریور سال۱۳۵۷ رخ داد و برخلاف تصور و هدف رژیم شاهنشاهی نه تنها این قطار را متوقف نکرد، بلکه خون به ناحق ریخته مردم در کمتر از ۵ ماه، بنیان این رژیم را برهم ریخت. «سعید بلوری» یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس است که در این روز تاریخی و حماسهساز با آنکه کم سن و سال بوده، حضور داشته و روایت جنبوجوش و فعالیتهای انقلابی مردم در آن روز را در بخشی از کتاب خاطرات خود با عنوان «روزهای جنگی سعید» که توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده آورده است. در گفت و گو با این رزمنده گوشهای از این خاطرات را مرور میکنیم.
نوجوانی در میان انقلابی ها
سعید بلوری همراه پدر و برادرهایش در برنامههای مختلف مسجد صاحب الزمان(عج) در محله جباری شرکت میکرد. پدرش حاج احمد بلوری از شاعران و مداحان مجمع الذاکرین و در مسجد محل فعال بود. حاج احمد علاوه بر محلهشان، در ملایر که زادگاهش بود فعالیتهای انقلابی داشت به همین دلیل جزو کسانی بود که ساواک تعقیبش میکرد. پیش زمینههای خیزش ۱۷ شهریور چند روز پیش از آن تاریخ یعنی از عید فطر آن سال مهیا شده بود و روز ۱۶ شهریور قول و قرارهای مردم برای راهاندازی تظاهرات در میدان ژاله تنظیم شد. سعید بلوری از آن روزهای منتهی به واقعه ۱۷ شهریور اینطور تعریف میکند: «من در همان روزهای اوج درگیریهای انقلاب وارد مبارزه شدم. البته چون کم سن و سال بودم به طور جدی مرا در فعالیتها راه نمیدادند اما چون اعضای شورای مسجد پدرم را میشناختند، از آن، اعلامیه و سیریش میگرفتم و به کمک دوستانم مخفیانه روی دیوارها و در مغازهها میچسباندیم. بعضیها را هم در خانهها میانداختیم. گاهی از روی کنجکاوی اعلامیهها را میخواندم. در آن نوشته شده بود در خانهها نمانید. به خیابانها بریزید و حکومت نظامی را بشکنید.»
از توزیع اعلامیه تا سنگرسازی در خیابان ها
بلوری در ادامه به تاثیر صحبتهای سخنرانهای مسجد در تشکیل ستادهای مردمی اشاره کرده و میگوید: «حاج آقا صفدری که به دلیل سخنرانیهایش ساواک مدام دنبالش بود و حاج آقا اسکندری که طلبه بود با ما صحبت میکردند. آنها این کارها را یادمان میدادند و ما را راهنمایی کرده و به ما خط دهی میکردند.»
این مبارز انقلابی در ادامه به سنگرسازیهای روزهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی اشاره کرده و میگوید: «من هنور وارد دوره راهنمایی نشده بودم اما دوست داشتم همپای بزرگترها در فعالیتهای انقلابی نقشی داشته باشم. اطراف محله ما بیابانی و خاکی بود. آن زمان برای سنگرسازی خیابانی از بیابانهای اطراف محله با وانت خاک میبردند. من هم در پر کردن گونیها کمک میکردم. ولی با این حال نمیگذاشتند وارد درگیریها شوم.»
جمع آوری دارو برای مصدومان میدان ژاله
تظاهرات روز عید فطر، در ۱۳ شهریور سال ۵۷، زمینه را برای تظاهرات ۱۶ شهریور فراهم آورد. در روز ۱۶ شهریور ۵۷، در پی دعوت جامعه روحانیت مبارز، حدود دو میلیون نفر از مردم تهران به عنوان اعتراض به رژیم شاه، در میدان آزادی (شهیاد سابق) تجمع کردند. روز ۱۷ شهریور هم از صبح زود جمعیت زیادی در میدان ژاله و خیابانهای منتهی به آن مستقر شدند. یکی از فرماندهان نظامی با بلندگو به مردم اخطار کرد که حکومت نظامی است، چرا تجمع کردهاید؟ یکی از روحانیون مردم را دعوت به نشستن کرد. جمعیت روی زمین نشست، ولی ظواهر امر نشان میداد که نیروهای فرمانداری نظامی قصد متفرق کردن مردم را ندارند. راه عبور را از چهار طرف بر روی مردم بستند. ناگهان صدای رگبار از خیابانهای منتهی به میدان بلند و همین که جمعیت از چهار طرف به سوی میدان هجوم آوردند، نیروهای مستقر در میدان نیز از چند سو مردم را به رگبار مسلسل بستند. بلوری به آن روز خونین اشاره میکند: «در کمتر از چند ثانیه صدها نفر خونین روی زمین افتادند. مردمی که تیرنخورده بودند خیلی سریع مجروحین و شهدا را بر روی دست به سمت بیمارستانها بردند. اتاقها، راهروها و حیاط بیمارستانها پر از مجروح و جنازه بود. مردم اطراف بیمارستانها در خانههای خود را برای پذیرش مجروحین بازکردند. هر کس هر چه از لوازم پزشکی، پنبه، پانسمان و ملافه داشت به بیمارستان میآورد. البته آن روزها، ستادهای مردمی در مساجد برای جمعآوری اقلام امدادی تشکیلشده بود. امام جماعت مسجد، ما را به راننده وانتی که این کمکها را جمع میکرد معرفی کرد. من و دوستانم در خانهها را میزدیم و میگفتیم: برای مجروحین میدان ژاله؛ دواگلی، چسب، باند و ملحفه بدهید. مردم اغلب دواگلی و پارچه داشتند و ما همه را داخل گونی میریختیم. وانت در کوچههای محل دور میزد و ما وسایل را داخل آن میگذاشتیم که ببرد؛ ولی اگر وسایل کمکی زودتر جمع میشد، خودمان به مسجد تحویل میدادیم. علاوه بر خانهها از داروخانهها هم دارو میگرفتیم. بعضی داروخانهها بسته بودند. بعضی خودشان با رضایت کمک میکردند. و بعضی هم میگفتند باید پول بدهید. ما با پولهایی که از خانهها جمع میکردیم برای مجروحان میدان ژاله دارو میخریدیم. وقتی میگفتیم برای مجروحان میخواهیم. هر چیزی که صلاح میدانستند نسبت به مقدار پولمان میدادند. گاهی هم کمک کرده و اقلام اضافه میدادند. ما داروها را تفکیک نمیکردیم. همین طوری تحویل میدادیم.»