همشهری آنلاین، گروه سرنخ: این پسر 7 ساله که از اتباع کشور افغانستان است، هارون نورزهی نام داشت. پدر او در حکومت قبلی افغانستان در یکی از اداره های دولتی کار میکرد و بعد از روی کار آمدن حکومت طالبان مجبور شد آنجا را همراه با خانوادهاش ترک کند. آنها که یک خانواده 8 نفره بودند بعد از خروج از افغانستان در یکی از روستاهای ایرانشهر به نام عزیرآباد ساکن شدند و زندگی تازه ای را آغاز کردند.
هارون با اینکه 7 سال داشت، فرزند بزرگ خانواده بود. او 3 خواهر و 2 برادر دیگر هم داشت که همگی از او کوچکتر بودند. چند روز قبل هارون که برای بازی از خانه بیرون رفته بود به یکباره ناپدید شد. پدر و مادر و عمویش همه جا را برای پیدا کردندش جستجو کردند. چند ساعت بعد عموی او در نزدیکی خانهشان هارون را دید که زیر یک درخت نخل افتاده بود. او از درخت سقوط کرده و به شدت مجروح شده بود. عمویش او را بغل گرفت و به نزدیکترین مرکز درمانی منتقل کرد. پزشکان در معاینه اولیه اعلام کردند که هارون دچار خونریزی مغزی شده و شرایط خوبی ندارد. هارون به اتاق عمل منتقل شد و کادر پزشکی از همان موقع تلاشهایشان برای نجات جان پسر خردسال را آغاز کردند؛ اما شرایط چندان رضایت بخش نبود. پسر 7 ساله 5 روز روی تخت بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم میکرد تا اینکه سرانجام پزشکان اعلام کردند که او به دلیل شدت ضربه ای که پس از سقوط از درخت به سرش اصابت کرده دچار مرگ مغزی شده است.
اعضای خانواده هارون باورشان نمیشد که به همین زودی او را از دست دادهاند. در این بین مسئولان واحد فراهم آوری اعضای پیوندی به آنها پیشنهاد دادند تا اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کنند و آنها نیز با این پیشنهاد موافقت کرد.
محمدعمر نورزهی، عموی هارون در این باره به همشهری میگوید: برای مان از دست دادن هارون خیلی سخت بود اما کاری از دستمان ساخته نبود. به ما گفتند اگر رضایت بدهیم اعضای بدن هارون را به بیماران افغان اهدا میکنند؛ اما ما گفتیم برای ما فرقی ندارد که گیرنده اعضای اهدایی چه کسی است. ما برای رضای خدا و برای کمک به بیماران این تصمیم را گرفتیم و نیتمان خیر است. من همراه با پیکر برادرزاده ام به بیمارستان سینا در تهران منتقل شدیم و در آنجا اعلام کردیم هر عضوی که قابلیت اهدا کردن و کمک به زندگی بیمار دیگری را دارد جداشود. در تهران پزشکان کلیهها و کبد برادرزاده ام را جدا کردند و آنطور که فهمیدیم به 3 بیمار خردسال که مدتها در صف دریافت اعضای پیوندی قرار داشتند اهدا شد.
عموی هارون در ادامه میگوید: مادر هارون بخاطر از دست دادن او خیلی بیتابی میکرد اما وقتی فهمید با تصمیمی که گرفته تعدادی از اعضای بدن پسرش هنوز زنده هستند و باعث زنده ماندن چند بیمار دیگر هم شده است تا حدودی آرام شد.