همشهری آنلاین؛ الهه فراهانی: از زمستان سال گذشته پلیس پایتخت در جریان سرقتهای سریالی یک باند از خانهها قرار گرفت و تحقیقات برای شناسایی دزدان آغاز شد. بررسیها نشان می داد که اعضای این باند از طریق بالکن یا تخریب در وارد خانهها میشدند و سپس اموال قیمتی مانند پول و طلا را به سرقت می بردند. اغلب سرقتها زمانی رخ داده بود که صاحبخانهها در خانه حضور نداشتند و اگر هم بودند، سارقان با تهدید چاقو و بستن دست و پای آنها، نقشه سرقت را اجرا کرده بودند.
سرنخ در خانه مرد طلافروش
اعضای این باند برای اینکه ردی از خودشان باقی نگذراند، صورتشان را با نقابهای خاص می پوشاندند با این حال در آخرین سرقت سرنخی به جا گذاشتند که باعث دستگیریشان شد.
آخرین خانهای که دزدان به آن دستبرد زدند متعلق به یک طلافروش بود. سارقان پس از ورود به خانه بیش از 5 کیلو طلا به سرقت بردند و خوشحال از گنجی که به دست آورده بودند، آنجا را ترک کردند غافل از اینکه فیش رستورانی که شب قبل به آنجا رفته بودند از جیب یکی از آنها در محل سرقت افتاده و همین آنها را لو خواهد داد. با پیدا شدن این فیش، ماموران پلیس راهی رستوران شدند. آنها پس از بررسی تصاویرهای مداربسته موفق شدند چهره سارقان را به دست آورند. در مرحله بعد ماموران به سراغ آلبوم مجرمان سابقه دار رفتند و موفق شدند آنها را شناسایی کنند. همه اعضای باند از مجرمان سابقه داری بودند که بارها به جرم سرقت دستگیر و زندانی شده بودند. به این ترتیب پاتوق های احتمالی آنها تحت نظر گرفته شد و اعضای این باند یکی پس از دیگری دستگیر شدند.
ماجرای پلیس های قلابی
اعضای این گروه، 10 نفر هستند که به سرقت سریالی از خانهها اعتراف کردند. اما در جریان اعترافات آنها، اسرار 2مامور قلابی نیز فاش شد. این دو متهم با معرفی خود به عنوان پلیس، دزدان را فریب داده و از آنها اخاذی میکردند که با اعترافات سارقان، آنها نیز دستگیر شدند. 12 متهم دستگیر شده به دستور قاضی محمد علی بیرانوند بازپرس شعبه هفتم دادسرای ویژه سرقت بازداشت شده اند و برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند.
به راحتی فریب خوردیم
امین سردسته باند سارقان منزل است که تصور می کرد خیلی زیرک و باهوش بوده است اما حالا که دستگیر شده و فهمیده از پلیس های قلابی رو دست خورده و اشتباه خودش باعث دستگیری شان شده است، دیگر خودش را زیرک نمی داند. او می گوید که نادان ترین مجرم این دهه است.
چه شد که تصمیم گرفتی باند سرقت تشکیل بدهی؟
من و همدستانم در زندان نقشه سرقت را کشیدیم و قرار گذاشتیم تا پس از آزادی به خانه ها دستبرد بزنیم چون مطمئن بودیم کار درست و حسابی نمی توانیم پیدا کنیم.
پس مهر آزادی تان خشک نشده، سرقت ها را شروع کردید؟
تقریبا یک هفته پس از آزادی بود که دزدی ها را شروع کردیم.
ظاهرا تعدادتان زیاد بود؟
10 نفر بودیم. معمولا 5 یا 6 نفری می رفتیم سرقت. درواقع هرکس وظیفه خودش را داشت. یک نفر تخصص باز کردن گاوصندوق، دیگری تخریب در، نفر بعدی پریدن از روی دیوار یا بالکن، یک نفر فروش طلا و.. بهرحال هرکس وظیفه خودش را داشت.
از شگرد سرقت هایتان بگو؟
خانه هایی که چراغ هایشان خاموش بود را شناسایی میکردیم. سپس از طریق بالکن یا تخریب دروارد خانه ها می شدیم. هر کداممان یک کوله پشتی داشتیم و فقط دلار، طلا و سکه می دزدیدیم. اموال مسروقه را داخل کیف قرار داده و بعد از راهی که وارد شده بودیم فرار می کردیم. صورت هایمان را با نقاب خاصی می پوشاندیم تا شناسایی نشویم.
تا به حال شده بود صاحب خانه ها سربزنگاه برسند و مچتان را بگیرند؟
چند بار پیش آمد که آنها در خانه بودند! در آن زمان با چاقو آنها را تهدید کرده و رمز گاوصندوق هایشان را می گرفتیم تا نقشه سرقت هایمان را اجرا کنیم.
ظاهرا یکی از طعمه هایتان طلافروش بود ؟
اگر بخواهم رو راست باشم، ما سارق های خوش شانسی بودیم. امکان نداشت وارد خانه ای می شدیم و دست خالی برمی گشتیم. معمولا طلاها و جواهرات سنگینی گیرمان می آمد. آخرین کسی هم که وارد خانه اش شدیم طلافروش بود که در خانه اش بیش از 5 کیلو طلا نگه می داشت اما خب اشتباه من کار دستمان داد.
چه اشتباهی؟
دو اشتباه؛ اولی جا گذاشتن فیش رستوران و دومی قرار دادن طلاهای طلاساز در سایت برای فروش. من فکر می کردم خیلی زرنگ هستم اما باید لقب نادان ترین تبهکار را به من بدهند.
چرا؟
خب حواسم به فیشی که داخل جیبم نبود. از همه مهم تر طلاهای مرد طلاساز خاص بودند و من اصلا به این فکر نکرده بودم که اگر آن را برای فروش در سایت قرار دهم قطعا شناسایی می شوم! چطور با این همه زرنگی مرتکب این اشتباه بزرگ شدم، نمی دانم! البته اشتباه دیگری هم کردم که خودم از گفتن آن خجالت می کشم.
چرا خجالت می کشی؟
اشتباه سومم این بود که به راحتی فریب دو پلیس قلابی را خوردم و آنها توانستند از ما باج گیری کنند. به نظرم این موضوع برای من که خودم را زرنگ و هشیار می دیدیم خیلی باخت بزرگی است.
توضیح بده چطور با پلیس های قلابی آشنا شدی؟
یک شب رفته بودیم سرقت و درست زمانی که می خواستیم از روی دیوار بپریم تا فرار کنیم چشممان افتاد به خودرویی که تصورکردیم ماشین پلیس است. چون چراغ گردان داشت و دو سرنشین آن تجهیزات نظامی همراهشان بود. آنها می خواستند دستگیرمان کنند اما در آخر راضی شدند که هرچه سرقت کردیم را به آنها بدهیم تا ما را به اداره پلیس نبرند. نفری 30 تا سکه طلا و مقداری جواهر به آنها دادیم. واقعا فکر می کردم پلیس هستند. آنها در سرقت های بعدی هم توانستند از ما باج بگیرند اما در آخرین سرقت متوجه شدم آنها پلیس قلابی هستند و من به راحتی از آنها رودست خورده بودم
چطور متوجه شدی؟
شب آخری که به خانه طلافروش دستبرد زدیم، ناگهان ازدور گشت پلیس را دیدیم. آن دو نفر که معمولا در سرقت ها حضور داشتند، ترسیدند فرار کردند. درواقع می گفتند هوای ما را در سرقت ها دارند و ما هم باید هوایشان را داشته باشیم اما فریبمان داده بودند. بعد از دستگیری هم متوجه شدیم که به خانه آنها دستبرد زده بودند و آن دو نفر بعد از سرقت نقشه عجیبی کشیده بودند. آن دو نفر تجهیزات نظامی تهیه کرده و در خیابان چرخ می زدند تا اینکه مچ ما را در حال سرقت گرفتند و شروع کردند به اجرای نقشه سریالی باج گیری تا خسارتی که به آنها وارد شده بود را جبران کنند.