تا پیش از این سفر، او به سخنرانیهای کلی درباره اینکه دنیا چه باید بشود و آمریکا در این دنیا چه جایگاهی دارد بسنده میکرد اما در این سفر او درباره موضوعات خبرساز دنیا بهطور خاص اعلام نظر کرد. نویسنده مطلبی که میخوانید، رئیسجمهوری آمریکا را مردی دو چهره میداند که از یک سو برای توده مردم سخنان دلخواه آنها را میگوید و از سوی دیگر سیاستهای خود را پیش میبرد. او رئیسجمهوری جدید آمریکا را یک تحولخواه واقعی نمیداند بلکه کسی میداند که برای کنترل خشم مردم مهارت دارد.
خبرهای جدید از اروپا، چنانکه به رسانههای سطحی ما گوش داده باشید، حاکی از آن هستند که اروپاییها عاشق پرزیدنت اوباما شدهاند! به گزارش آمریکن ریپورتیج، آنچه در سفر اخیر باراک اوباما به اروپا دیده میشد، کارناوال بیپایانی بود از عکسگرفتنها، جمعیت هیجان زده و استقبال گرم ملکه بریتانیا از رئیسجمهوری جدید ایالات متحده! حتی فرانسویها نیز مبهوت اوباما شدهاند! اما اگر کمی به عمق وقایع برویم، ورای زرقوبرق این سفر، نوعی آزردگی خاطر و حتی نفرت و خشم عمومی، حاصل سفر اوباما به اروپا بوده است.
بهعنوان مثال نگاهی به توقف رئیسجمهوری آمریکا در جمهوری چک بیندازید؛ جایی که او اعلام کرد خواهانجهانی عاری از سلاحهای هستهای است. اوباما اظهار داشت که ایالات متحده، مسئولیت اخلاقی ویژهای را برای خلع سلاح هستهای در سطح جهان دارد «زیرا ما تنها ملتی هستیم که در عمل، از این سلاحها استفاده کردهایم». جمعیت حاضر در سخنرانی وی، به هیجان آمده بودند. هرچند آنها از سخن دیگر رئیسجمهوری آمریکا مأیوس شدند، هنگامی که وی اعلام کرد: «مادامی که تهدید پابرجا باشد، ما به راهاندازی سیستم دفاع موشکی که کمهزینه و آزمایششده است، ادامه خواهیم داد. »
اوباما افزود: «دولتهای جمهوری چک و لهستان شجاعانه با استقرار سیستم سپر موشکی علیه چنین تهدیدی در خاک خود موافقت کردهاند».
واقعا تا چه حد شجاعت لازم است تا دولتی خواستههای مردم خود (البته نه خواستههای جمعیت حاضر در سخنرانی اوباما هستند) را نادیده بگیرد و آنچه را از سوی یک قدرت خارجی به آن دیکته میشود، بپذیرد؟ روزنامه تلگراف چاپ لندن دربــــاره سخنرانی اوبـــاما در جمهوری چک، چنین گزارش میدهد:
جمعیت حاضر در سخنرانی رئیسجمهوری ایالات متحده، مشتاقانه نسبت به سخنان آرمانگرایانه او ابراز احساسات میکردند، گرچه در قبال بخش دیگر اظهارات اوباما که در آن از استقرار سپر موشکی حمایت میکرد، موضعی متعادلتر داشتند.
پتر اسرامک 33ساله از جمله افرادی است که از سخنان اوباما مأیوس و سرخورده بهنظر میرسد و از اینکه رئیسجمهوری آمریکا از تداوم سیاستی که دوسوم شهروندان جمهوری چک با آن مخالفت کردهاند، سخن راند، به خشم آمده است. وی بیان میکند: «من به واقع از پیام او درباره لزوم خلع سلاح هستهای خوشم آمد اما با استقرار سپر موشکی مخالفم. ایده سپر موشکی بیش از آنکه بر مبنای اهداف دفاعی ارائه شده باشد، در پی حفظ نفوذ ژئوپلیتیک آمریکا است».
آرنا پروتیوینسکا 30ساله نیز خود را از طرفداران اوباما میداند اما رئیسجمهوری آمریکا را به خاطر آنکه همزمان با درخواست برای صلح جهانی، خواهان راهاندازی سپر موشکی نیز شده است، ریاکار توصیف میکند. او در این باره میگوید: «اوباما نیز مانند جورج بوش بــرای تـوجیه راهانــدازی سپر موشکی میگوید که ما باید دائما در ترس و نگرانی به سرببریم».
اروپاییها نیز مانند آمریکاییها میخواهند به اوباما ایمان بیاورند اما آنها آشکارا 2چهره متفاوت رئیسجمهوری آمریکا را مشاهده میکنند و از نظر آنها تضاد بین این 2چهره آشکارتر از آن است که بتوان آن را تکذیب کرد. آمریکاییهای سادهلوح که درباره همهچیز براساس صورتظاهر قضاوت میکنند، همچنان بر این باورند که رئیسجمهوری جدیدشان هدایت یک تغییر واقعی را برعهده دارد و وضعیت موجود را به چالش طلبیده است، در حالی که اروپاییهای پیچیدهتر بهسرعت به تناقض رفتاری اوباما پی بردهاند؛ تناقضی که حاصل سالها حرفه و حتی عادت او برای هماهنگکردن مواضع متضاد در قبال موضوعات واحد است.
این ویژگی اوباما است که موجب میشود وی موضوع سپر موشکی را در اروپای شرقی با دورنمای جهانی عاری از سلاحهای هستهای در هم آمیزد. مورد قابل ذکر دیگر درباره این خصوصیت اوباما، موضوع برنامه او برای گسترش جنگ در افغانستان است که به ابتکار « آف – پک» موسوم شده. این برنامه اگرچه بهظاهر یک اقدام دیپلماتیک تهاجمی است، در واقع طرحی نظامی است که هدف آن گسترش حوزه جنگ در افغانستان و بخشهایی از پاکستان است.
دولت اوباما و رسانههای حلقهبه گوش آن، ابتکار آف – پک را فاصلهگرفتن با روزهای ناخوشایند حکومت بوش میدانند؛ دورانی که دائما از تحرکات نظامی سخن به میان میآمد. به ما گفته شده که دولت جدید بر آن است تا در قبال موضوع افغانستان، اقدامات دیپلماتیک و کمکهای بشردوستانه و بهخصوص تلاش برای ارتباطبرقرارکردن با عناصر ناراضی طالبان را در دستور کار خود قرار دهد. این در حالی است که مبنای واقعی راهبرد آف – پک، گسترش شدید عنصر نظامی در دستور کار دولت آمریکا و هدف قراردادن مناطق مرزی پاکستان (پناهگاه القاعده و طالبان) است. براساس این طرح، قرار است تعداد نیروهای آمریکایی مستقر در افغانستان 21هزار نفر افزایش یابد.
رهبر دوچهره ایالات متحده با 2سوی دهان خود و با 2لحن کاملا متفاوت سخن میگوید. وی از یک سو با توده مردم سخن میگوید که ستایشگر آرمانگرایی و توانایی ظاهری او هستنددر بیان عمیقترین آرزوهایشان و با دیگر سوی دهانش، نخبگان را مخاطب قرار میدهد؛ نخبگانی که در عملکرد او تداوم و ثبات را پررنگتر از تغییر وعدهدادهشده در هنگامه انتخابات میبینند.
این دوگانگی و تناقض حتی در دکلمه پرشور اوباما در پراگ درباره جهانی عاری از سلاحهای هستهای نیز مشهود بود. گرچه یکی از مشاوران ارشد کاخ سفید بر این باور است که حاکمان آمریکا، سویه آرمانگرایانه سخنان رئیسجمهوری را جدی نمیگیرند، گری سیمور، از مشاوران ارشد کاخ سفید در زمینه کنترل تسلیحات میگوید که خواسته اوباما برای دستیابی به جهانی عاری از سلاحهای هستهای، نباید دقیقا آنگونه که بیان شد، تعبیر شود. سیمور میافزاید: «ما میدانیم که در کوتاهمدت، امکان تحقق خلع سلاح هستهای در سطح جهانی وجود ندارد. خواسته آقای رئیسجمهور بیشتر با هدف استحکام موضع اخلاقی ایالات متحده در این زمینه و افزایش فشار بر کشورهایی مانند کرهشمالی ابراز شده است».
اوباما با یک دست، پس میزند و با دست دیگر پیش میکشد. من احساسات زنان هیجان زده حاضر در سخنرانی وی را در پراگ درک میکنم اما باید بگویم که عملکرد اوباما، فراتر از ریاکاری است. خطمشی رئیسجمهوری آمریکا، تکنیکی هوشمندانه برای وارونه نشاندادن معنا و مقصود سیاستهایش است. بر این اساس است که وی طرح خود را برای تشدید درگیریهای نظامی در آسیای میانه (افغانستان)، بهصورت تلاش برای ثباتبخشیدن به منطقه توصیف میکند و آن را به دیگران میقبولاند.
لحن خصمانه اوباما نسبت به روسیه در اروپای شرقی، با درخواست وی برای خلع سلاح هستهای در سراسر جهان همراه میشود. و البته رئیسجمهوری آمریکا در مواجهه با امور داخلی ایالات متحده نیز همین ترفند را به کار میگیرد. در جریان روند پرداخت صدها میلیارد دلار یارانه برای کمک به بخشهای اقتصادی مهم کشور، اوباما علیه «حرص جمعی» و «مسئولیتنشناسی شرمآور» مدیران ولخرجی که حقوق و مزایای جنبی هنگفتی دریافت میکنند، وارد عمل شده و در همانحال، بسیاری از همین مدیران را در پستهای حساس دولت خود به کار گرفته است.
اوباما بهعنوان سخنگوی شهروندان ستمدیده و تحتفشار آمریکا وارد انتخابات ریاستجمهوری شد؛ شهروندانی که غیرممکن را ممکن کردند و مشارکت داوطلبانه و کمکهای مالی آنها از طریق اینترنت به سناتور ایلینویز اجازه داد پا به عرصه بگذارد. این واقعیتی است که اوباما از همان ابتدا نامزد جمعی آمریکاییها بود و آنها بدون دریغ از وی حمایت کردند. نخبگان حاکم بر آمریکا که با کابوس خشم فزاینده عمومی طی سالهای اخیر مواجه بودند، در وجود اوباما یک متخصص باهوش و ماهر «مدیریت خشم عمومی» را کشف کردند.
با وجود سالها تلاش برای گسترش جنگ، شهروندان آمریکایی حاضر به پذیرش روحیه تهاجمی دولت نبودند و در برابر آن مقاومت میکردند و اما ناگاه اوباما از گوشهای ظاهر شد و مانند هدیهای آسمانی به آنها لبخند زد. او یک نامزد «ضدجنگ» ریاستجمهوری بود که میگفت ما در تمام این مدت، خود را درگیر جنگی اشتباه کردهایم و جالب آنکه این فرد به محض رسیدن به قدرت 21 هزار نیروی جدید را به سرزمینهای دوردست آسیایمیانه اعزام میکند.
واقعا که باراک اوباما چه موهبت بزرگی برای جنگ طلبان مستقر در واشنگتن است! او به رویارویی با ایران، روسیه و پاکستان ادامه میدهد و همچنان به شکلی غیرموجه و بیدلیل، چین- غولخفته آسیا- را از خود میرنجاند و در همین حال رسانههای ما از او چهره یک صلحطلب بزرگ را به نمایش میگذارند. اما در حالی که نقاب چهره رئیسجمهوری جدید بهتدریج کنار میرود و واقعیتها خود را بهوضوح نشان میدهند، طرفداران پیشروی وی چه واکنشی نشان خواهند داد؟ آیا آنها با او به مخالفت برخواهند خاست یا آنکه به وی برای تشدید جنگ، چراغ سبز نشان میدهند؟
جاستین ریموندو
آنتیوار 5 آوریل 2009