به گزارش همشهری آنلاین، محمد کاظم کاظمی شاعر توانمند افغانستانی درباره شهید احمد زارعی میگوید:
همیشه از خود پرسیدهام که بهراستی احمد را در چه قالبی میشود تعریف کرد؟ شاعر؟ پژوهشگر و منتقد؟ مدیر اجرایی؟ رزمنده؟ میبینم که همه اینها هست ولی چیزی فراتر از اینهاست.
ما از او شاعران تواناتر داشتیم. پژوهشگران و منتقدان نیرومندتر نیز. شاید مدیران اجرایی و سرداران جنگ هم. ولی چه چیزی احمد زارعی را در این میان متفاوت میسازد؟
شاید دو چیز باشد. یکی این که همه این خصوصیات در یک شخص جمع شده بود و جمع اینها در یک شخص معمولاً بسیار کم اتفاق میافتد. و دیگر این که علاوه بر اینها، او یک جان بیدار، روح شریف و خلق و خوی بسیار گرم و صمیمی داشت که او را محبوب قلوب میساخت. چیزی که با عنوان «کاریزما» شناخته میشود و من میتوانم بگویم که در عمرم شاعری چنین کاریزماتیک ندیدهام. کسی که بیش از هر چیز، یک مرشد معنوی بود.
از کتاب شیری در قفس ۹۰۲: بعد از مدتها مرتضی را در حوزۀ هنری هنگام ظهر در حال وضو گرفتن دیدم. من هم برای اقامه نماز آماده شده بودم. وارد نمازخانه شدم اما صبر کردم تا سید مرتضی تکبیر بگوید و به او اقتدا کنم. این کار را کردم.
پس از پایان، نماز مرتضی با دلخوری گفت: «احمد چرا این کار را کردی؟» گفتم: «مرتضی ناراحت نباش من پشت شهیدان زیادی نماز خواندهام.»
مرتضی بی درنگ: «گفت آن روزها دیگر گذشته است.» با لبخندی موضوع را خاتمه دادم. چند روزی از این نماز نگذشته بود که خبر شهادت سید مرتضی آوینی در فکه همه جا پخش شد و من در بهت و بغض به یاد آن نماز نشستم و مویه کردم.
زارعی در واپسین سرودهی خود، مفهوم شهید زیستن را به آوینی بشارت میدهد:
و ما کجا و تو ای باصفا! کجا بودی؟
تو از نخست، شهیدی میان ما بودی
احمد زارعی در ۱۹ دیماه ۱۳۷۲ در بیمارستان خاتم الانبیا (ص) تهران بر اثر عوارض شیمیایی باقیمانده از بمباران حلبچه به شهادت رسید.