به گزارش همشهری آنلاین،۲۵ سال پیش مردم روستای آبیکار شهرستان کوهرنگ چهارمحال و بختیاری مثل همیشه مشغول کار و تلاش بودند تا قبل از غروب همه کارهایشان را به پایان برسانند و برای رفع خستگی به خانههایشان بازگردند تا صبحی دیگر. اما هیچ کدام از اهالی نمیدانستند که آن روز پایان زندگی همه آنهاست. اهالی روستا فعالیت خود را در یک روز نیمه آفتابی شروع کردند. بهار از راه رسیده بود و همه جا سرسبز بود. آنها خوشحال بودند که دیگر زمستان به پایان رسیده و میتوانند در هوای مطبوع بهار و بدون تحمل سرمای سخت روستا گلههای خود را به چراگاه برده یا مشغول کار روی زمینهای کشاورزیشان شوند. همه چیز به خوبی پیش میرفت اما هر قدر به لحظه غروب خورشید نزدیکتر میشد هوا ابریتر میشد. اهالی با احتمال اینکه شاید باران ببارد خود را به خانههایشان رساندند اما چیزی تا پایان زندگی اهالی باقی نمانده بود. تنها باید عقربههای سرنوشت روی ساعت ۷:۳۰ دقیقه قفل میشد تا مردم روستای آبیکار با زندگی وداع کنند. صدای غرشی در دل روستا پیچید. روستاییان بیخبر از از خانههای خود بیرون زدند اما در چشم برهمزدنی همه روستا و ساکنانش برای همیشه زیر آواری از خاک و سنگ مدفون شدند.
افرادی که به این روستا رفتوآمد داشتند به خوبی میدانستند که اهالی روستای آبیکار افرادی مهربان و مهماندوست بودند و همیشه سرشان در کار خودشان بود. تنها کار و سرگرمیشان این بود که یا روی زمینهای کشاورزیشان کشت کنند یا به دامداری بپردازند؛ اما حالا ناگهان از روی زمین ناپدید شده بودند و هیچ خبری از آنها نبود. بعد از ناپدید شدن روستا کارشناسان برای تحقیق خود را به سرعت به این منطقه رسانده و اعلام کردند که رانش زمین علت ناپدید شدن روستا بوده است.
شهر مدفون شده
چند سالی است که اهالی دیگر روستاها وقتی از کنار روستای آبیکار عبور میکنند، به یاد روزهای خوشی میافتند که به این روستا میرفتند و با دوستانشان خوش و بش میکردند. کم نیستند کسانی که هنگام عبور از کنار این روستا به یاد دوستانشان اشک میریزند و صدای فریاد کمک خواستن آنها را در ذهن خود به تصویر میکشند. خیلیها هم تا مدتها در بهت و حیرت این اتفاق ناگوار بودند و این حادثه را از خاطر نمیبرند؛ حالا ۱۴ سال از این ماجرا میگذرد: «دوازدهم فروردین ماه سال ۱۳۷۷ بود. ساعت ۷:۳۰ بعدازظهر خبر رسید که روستای آبیکار زیر زمین فرو رفته است. اهالی روستاهای همجوار با شنیدن صدای مهیبی خودشان را به این روستا رساندند اما هیچ اثری از روستا نبود. دیگر روستا شکل سابقش را نداشت و تا چشم کار میکرد خاک و سنگ بود. کوهی که تا صبح آن روز سر جایش قرار گرفته بود و سالها روستا را در برابر سرمای سخت کوهستانی منطقه حفاظت میکرد حالا بلای جان اهالی شده بود». ستار فرهادینیا بخشدار مرکزی شهرستان کوهرنگ در استان چهارمحال و بختیاری این حرفها را میزند. او در ادامه میگوید: «کوه از جای خود حرکت کرده و روی روستا را پوشانده بود. تا جایی که به کوهی که در طرف دیگر روستا و در نزدیکی جاده قرار داشت رسیده و حتی بخشی از جاده را هم گرفته بود». به گفته آقای بخشدار روبهروی روستا کوهی قرار گرفته بود که به کوه آهکی معروف بود. اما زیر صخرههای کوه را خاک فرا گرفته بود و دو سال پیش از وقوع این ماجرا بارندگی شدید روستای آبیکار و حوالی آن را در بر میگیرد: «همین بارندگی باعث شده بود که خاکهای قرار گرفته در زیر صخرهها حرکت کنند و از جایی که خاکها حرکت کرده بودند مسیری برای عبور آب باز میشود. آبی که در پایین کوه به شکل چشمهای درآمده بود». آقای فرهادینیا به نقل از کارشناسان در ادامه میگوید: «بر اثر بارندگیهای زیاد آهک موجود در کوه خرد میشود و همه این اتفاقات طی دو سال دست به دست هم میدهند تا در فروردین ماه سال ۷۷ بر اثر پدیده رانش زمین، روستای آبیکار در زیر کوه مدفون شود».
این اتفاق بهقدری با سرعت رخ میدهد که تا زمان آمدن مردم و مسوولان دیگر مجالی برای کمکرسانی به مدفونشدگان باقی نماند. چراکه آنها در اعماق ۷۰ متری زمین زنده زنده به خاک سپرده شدهبودند: «ما آن روز برای عزیزانی که در این حادثه به رحمت خداوند رفتند نماز خواندیم و بعدها ۵۲ سنگ قبر را به عنوان نماد در آن محیط قرار دادیم و پایین سنگها علت مرگ آنها را رانش زمین حک کردیم.»
پیشگویی پیرمرد
روستای آبیکار از هشت خانوار تشکیل شده بود. یعنی جمعیتی در حدود ۵۲ نفر را در خود جای داده بود و تنها چهار نفر از اهالی روستا به واسطه کار و تحصیل خارج از روستا بودند. یکی از آنها سرباز بود و برای تعطیلات میخواست به خانه برگردد اما دیگر خانهای در کار نبود. پسر جوان زمانی بازگشت که همه بستگانش را از دست داده بود و به گفته اهالی تا مدتها در آن محل اشک میریخت و فریاد میکشید. سه نفر دیگر هم برای تحصیل به خوزستان رفته بودند و آنها هم بعد از وقوع این ماجرا، به خاطر سن کمی که داشتند با بستگانشان در روستاهای دیگر زندگی جدیدی را از سر گرفتند. اما کاش اهالی حرفهای پیرمردی که فکر میکرد کوه در حال حرکت است را باور میکردند: «چند وقت قبل از وقوع این حادثه در یک مراسم محلی، پیرمردی در میان دیگر مردان روستا اظهار میکند که شبها صداهایی از کوه میشنود و تصور میکند که کوه در حال حرکت است. اما همه به او میخندند و تصور میکنند پیرمرد عقلش را از دست داده اما حقیقت همان بود که پیرمرد به زبان آورده بود.» حالا محدودهای که کوه آن را در بر گرفته است چیزی در حدود ۶ کیلومتر است.
در زمان وقوع این حادثه تلخ، اهالی روستای چل در نزدیکی روستای آبیکار صدای غرش زمین و حرکت کوه را به خوبی شنیده بودند اما تا به محل برسند کار از کار گذشته بود. به گفته آقای فرهادی نیا در نزدیکی منطقه، شهرکی ساخته شده و از روستاییان خواستهشدهبود خانههای خود را رها کنند و برای زندگی به این شهرک بیایند تا این روستاهای پراکنده به صورت یکپارچه دربیایند. اما اهالی روستای آبیکار راضی به این کار نشدند چراکه در این صورت از زمینهای کشاورزیشان فاصله میگرفتند. شهرک در سال ۷۵ آماده شد و شاید اگر اهالی روستای آبیکار در همان سال به این شهرک میرفتند دو سال بعدش دچار چنین حادثه ناگوار و تلخی نمیشدند. حادثهای که در آن زنده به گور شدند و صدای فریادهای کمک آنها را کوهستان همیشه به خاطر خواهد سپرد.