همشهری آنلاین-گروه سیاسی: ۳۰سال پیش در زمان جنگ اول قره باغ، مهمترین نگرانی قدرتهای جهانی آن بود که در اثر چسبندگی ناشی از شیعه بودن و آذری بودن و علاقه عمیق مردم جمهوری آذربایجان به ایران، جنگ قرهباغ و فشار ارمنستان منجر به اتحاد و یا الحاق جمهوری آذربایجان به ایران شود. بهویژه آنکه اتحاد شوروی تازه فروپاشیده و جمهوری تازه استقلال یافته آذربایجان دچار بی ثباتی و بیپناهی بود. این نگرانی مشترک واشنگتن، مسکو، لندن و پاریس بود، آمریکاییها برای تمرکز و هماهنگی با مسکو، یک نماینده ویژه بهنام «ونس» تعیین کردند و به منطقه اعزام داشتند. ماموریت ویژه و اصلی «ونس» این بود که با هماهنگی با مسکو، پاریس و لندن، بحران را بهگونهای مدیریت کند که مانع تحقق خطر فوقالذکر و نزدیکی باکو به تهران شود. با توجه به اینکه ارمنستان بخش بزرگی از اراضی آذربایجان را در منطقه قرهباغ و حتی بخش وسیعی از اطراف آن را اشغال کرده بود، «ونس» دیپلماسی ایران را بهسمت «بیطرفی منفعل» سوق داد؛ بدین ترتیب که آتشبس با حفظ مناطق اشغالی توسط ارمنستان و بدون عقبنشینی به مرزهای بینالمللی برقرار کرد و عملا وزارت خارجه ایران را هم به برقراری چنین آتش بسی راضی کرد.
«ونس» با هماهنگی با روسها برای اینکه نقشی هم به ایران داده باشد و نقش ایران را در رضایت و برقراری این آتشبس برجسته جلوه دهد، ایران را در نظارت بر این آتشبس مشارکت داد و وزارت خارجه ایران نیز خوشحال از این نقش، چند دیپلمات خود را برای نظارت بر این آتش بس به نقاط حائل فرستاد و آن را پر سروصدا در رسانهها منعکس و به آن مباهات کرد. بدین ترتیب موضع ایران در مورد بازگشت به مرزهای بینالمللی صرفا در لفظ باقی ماند و عملا ایران با تثبیت مرزهای اشغالی آذربایجان توسط ارمنستان همراه شد.
ایران در زمان جنگ ایران و عراق، وقتی اراضی ایران در اشغال عراق بود، هر آتشبسی را بدون عقبنشینی و بازگشت به مرزهای بینالمللی رد میکرد و هر نوع ندای آتشبس در چنین شرایطی را جانبداری از عراق متجاوز بر میشمرد، اما در قفقاز عملا ایران با چنین نسخه غیر عادلانهای برای مناقشه آذربایجان و ارمنستان همراهی کرد. این غدهای بود که آمریکاییها با هماهنگی با روسها در قفقاز کاشتند و عملا ایران را در موقعیتی قرار دادند که در تثبیت اراضی اشغالی آذربایجان توسط ارمنستان همراهی کرد. بدین ترتیب ایران عملا به سمت ارمنستان سوق داده شد و موجب دل گیری و نارضایتی عمیق آذریها که سرزمینشان اشغال شده بود، شد. کاشت این غده و پایان این مناقشه با چنین شرایطی، مطلوب همه قدرتها شد و نگرانی قدرتها از اینکه این مناقشه نهایتا موجب برجستگی نقش ایران در قفقاز و نزدیکی آذربایجان به ایران شود، مرتفع شد.
ایران میتوانست در پرتو فروپاشی شوروی با درایت از فرصت استفاده کند و بعنوان بزرگ منطقه و صاحب اعتبار و نفوذ تمدنی در هر ۲طرف، بهجای سیاست تماشاچی و «بیطرفی منفعلانه»، سیاست «بیطرفی فعال» در پیش گیرد و فشار سیاسی خود را بر ارمنستان جهت بازگشت به مرزهای بینالمللی حفظ کند. حتی با برقراری آتشبس توسط قدرتها، ایران میتوانست با حفظ موضعی عادلانه، هیچگاه به آتشبس بدون عقبنشینی رضایت ندهد، همواره از آن انتقاد کند و در این چارچوب فعالانه و مرتب بین باکو و ایروان نیز رفتوآمد کند و ثقل سیاسی خود را به منطقه تداوم بخشد.
اتخاذ هوشیارانه و پیچیده و چند وجهی و دائم این موضع سیاسی، میتوانست موجب نزدیکی و نیاز بیشتر هر ۲طرف به ایران و نفوذ بیشتر ایران در هر ۲طرف شود و آنگاه عکس استراتژی آمریکاییها و روسها، ایران نقش اول را در قفقاز مییافت. درحالیکه با هماهنگی قدرتهای جهانی و کاشت این «غده آمریکائی» در قفقاز، عملا ایران از قفقاز کنار گذاشته شد، چرا که بهلحاظ ژئواستراتژیک، باکو کلید اصلی حضور در قفقاز است. آمریکاییها و همه بازیگرها بر این کلیدی بودن باکو برای حضور در قفقاز بهخوبی واقف بودند و برای همین استراتژی اصلیشان در این مناقشه ایجاد فاصله بین تهران و باکو بود.
غده آمریکایی بدخیم شد
«غده آمریکائی» ناشی از مواضع غلط ایران، بهترین فرصت را برای باند علیاف در آذربایجان فراهم کرد تا علیه ایران تبلیغات کنند و از آن فاصله بگیرند. باند علیاف در احساس خطر از چسبندگی آذربایجان به ایران با قدرتهای جهانی شریک بود و لذا از غفلت و اشتباه استراتژیک ایران، هوشیارانه حداکثر استفاده را کرد و فرصت و مستمسک یافت تا آذربایجان را به آمریکا، ترکیه و اسراییل نزدیک گرداند.
۲سال پیش در جنگ دوم قره باغ، جهان بعداز ۳دهه، عملا ناظر کارکرد «غده آمریکایی» در قفقاز با چراغ سبز آمریکا و سرکردگی ترکیه و اسراییل بود. این بار نیز ایران مجددا اشتباه استراتژیک قبل را تکرار کرد و همان موضع بیطرفی منفعلانه بهعنوان تماشاچی را اتخاذ کرد. در واقع ایران با موضع تماشاچی در جنگ اول قره باغ زمینه ورود و باز شدن پای آمریکاییها، ترکها و اسراییلیها را به قفقاز فراهم کرد و در جنگ دوم قره باغ با اتخاذ همان موضع انفعالی ناظر تماشاچی، موجب تحکیم و تثبیت حضور ترکها و اسراییلیها در قفقاز شد و آنرا نهادینه کرد. ایران بجای رفتار تامینی سیاسی فعال در مناطق استراتژیک همجوار خود چه در جنگ اول و چه در جنگ دوم قره باغ که حق هر کشوری در چنین شرایطی است، صرفا تماشاچی ناامنی مرزهای استراتژیکی خود شد. در جنگ اول، خلاء ناشی از موضع انفعالی و بههمریخته ایران «غده آمریکائی» را «پدید» آورد و در جنگ دوم، ایران با همان موضع انفعالی و بههمریخته و خلاء خود، غده آمریکائی را «بدخیم» کرد.
وزارت خارجه اوضاع را به همان سیاق دوره اول، انفعالی، تماشاچی و بههمریخته مدیریت کرد. با پیروزیای که آذربایجان در بازپسگیری سرزمینهای اشغالی از ارمنستان با کمک ترکیه و اسراییل بدست آورد، عملا موقعیت ترکها و اسراییلیها هم در حاکمیت و هم در افکار عمومی آذریها تثبیت و نهادینه شد و حکومت علیاف هم مستحکم شد. در واقع در قفقاز، ایران کیش و مات شد و ناچار همراه و خرسند از پیروزی آذربایجان که عملا خرسندی از تثبیت صهیونیستها و ترکها بود، شد. روشن است که ترکها و صهیونیستها با موقعیتی که بدست آوردهاند و جای پایی که محکم کردهاند، همراه با عطش آذریها، مجدانه بدنبال گسترش نفوذ خود بوده است و قفقاز را به یک مزاحم فعال دائمی و خطرناک ژئو استراتژیک علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل می کنند. اشتباه استراتژیک ۳۰ساله ایران باعث شد که یک غده بدخیم خطرناک و دائمی در بالای سر ایران کاشته شد بهطوریکه دیگر مماشات با آن ممکن نخواهد بود.
بلند پروازیها و توسعهطلبیهای ترکها بر اساس پان ترکیزم بهسمت آسیای مرکزی با اتحاد با حاکمان باکو و حضور اسراییل و رضایت آمریکا، خواه ناخواه مداوم منطقه قفقاز را بیثبات و علیه ما تحریکآلود خواهد کرد. تحولات روزهای اخیر و پاکسازی قرهباغ از ارامنه بهخوبی این بیثباتی مداوم را نشان میدهد. اکنون این غده به مرزهای ایران رسیده و کریدور زنگهزور در جوار مرزهای ما با ارمنستان را طلب میکند و ارامنه را تهدید میکند، اگر مقاومت کنند این کریدور را از ایران خواهد گرفت. ایران در قفقاز جنوبی مانند کشتیگیر منفعلی است که به خاک افتاده و حریف مرتب به هر طرف میخواهد میچرخاند تا امتیاز جدید بگیرد. تعادل و توازن بین قدرتهای منطقه بهنفع ترکها و بهضرر ایران به هم خورده است؛ تا موازنه برقرار نشود، بی ثباتی و بحران در منطقه ادامه خواهد یافت.
بازی با پان ترکیسم و پان فارسیسم برای انفعال ایران
۳۰سال پیش وقتی ایران بین آذریها موقعیت بالایی داشت و همانطور که ذکر شد میتوانست با تدبیر و سیاست حرفهای برتری خود را در باکو تثبیت کند، اما با تحریک پان فارسیسم و تحریک فارسها تحت عنوان ترک زدایی از سیاست خارجی، همانطور که در بالا ذکر شد مانع اتخاذ سیاست اصولی فعال و مبتکرانه ایران در قبال آذریها شدند و سیاست ایران را انفعالی و عملا بهنفع بیگانگان ساختند. بعداز ۳۰سال در جنگ دوم قره باغ برعکس شد، این بار با تحریک پان ترکیزم باز مانع اتخاذ سیاستی فعال و اصولی ایران شدند و حتی امام جمعههای آذری هم در حمایت از آذربایجان و آزادسازی سرزمینهای اسلامی فعال و گرداننده سیاست خارجی شدند. در حالیکه در اصل، کل سرزمینهای قفقاز، اسلامی و سرزمینهای ایران است که در بخشهای گوناگون آن آذریها و ارامنه زندگی میکنند. ۳۰سال قبل با پان فارسیسم غده آمریکایی بر سر ایران کاشته شد و ۳۰سال بعد با پان ترکیزم غده آمریکایی بر سر ایران بدخیم شد.
سابقه خصلت انفعالی در سیاست خارجی
اوایل انقلاب وقتی وارد وزارت خارجه شدم، تمام دیپلماتهای رژیم سابق در وزارت خارجه بودند و آنها وزارت خارجه را میگرداندند. وزارت خارجه رژیم سابق ذاتا و ماهیتا بر اساس تعهد و دنبالهروی از یک بلوک(غرب) شکل گرفته و عمل میکرد، لذا خصلت انفعال، ماهیتی و ذاتی وزارت خارجه بود، این خصلت ذاتی انفعالی تاکنون همچنان در وزارت خارجه باقی مانده است. برای همین بنا به موسمها، وزارت خارجه نگاه به غرب یا نگاه به شرق میکند و قادر به استواری و اتخاذ سیاست مستقل غیرمتعهد و بدون انفعال و بدون نگاه به این و آن نیست.
هر وزیری هم که آمده بدون اینکه مشکل اصلی را بشناسد، با صرف هزینهها، ساختار وزارت خارجه را تغییر داده است. برای همین به تعداد وزرای خارجه، ساختارهای جدید ایجاد شده اما اوضاع فرقی نکرده است. تنها تغییری که نسبت به وزارت خارجه رژیم سابق حاصل شده، از بین رفتن نظام و دیسیپلین تخصصی حرفهای آنهاست. دیگر مانند آن زمان آنچنان جدیت و تعصب تخصصی برای دیپلماسی قائل نیستیم و ممکن است فردی با تحصیلات امور بهداشتی یا امور تربیتی سفیر ایران در یک کشور مهم شود. البته اینگونه عملکردها شاید در ابتدای انقلاب بهدلیل نبود کادر قابل توجیه بود اما پس از گذشت ۴۴سال به هیچ وجه قابل توجیه نیست.
امروز نهتنها سفیر متخصص و تربیت شده برای کشورهای جهان سوم و جهان دوم نداریم، حتی سفیر متخصص برای مهمترین کشورها چون آمریکا، انگلیس، روسیه، فرانسه، چین، آلمان و ترکیه و...نداریم. مدتها این کشورها بیسفیر مانده و میمانند و اگر بعداز مدتها سفیری هم اعزام شود، عمدتا بدون تخصص حرفهای به آن کشور میرود تا آموزش ضمن خدمت کند!
انفعال در همه موارد و مسائل سیاست خارجی جاری و ساری بوده است. بنده در هیچ یک از مسائل اساسی سیاست خارجی به یاد ندارم که وزارت خارجه مبتکرانه و فعالانه، یک کریدور استراتژیک برای کشور گشوده باشد. عمده توفیقات ایران در صحنههای منطقهای و بینالمللی در اساس متکی به دستگاههای غیر وزارتخارجهای و یا مقامات بالادستی بوده است و حتی بعضا وزارت خارجه با تساهل و انفعال، دستاوردهای آنها را هم به هدر داده است.
اکنون جهان در حال گذار از تک قطبی به چند قطبی است، ساختارهای صلب جهانی سست و سیال شده اند. اوضاع جهانی در این شرایط بسیار خطرناک است. کشورها برای توسعه جایگاه و نفوذ خود دست به تشدید در رقابت میزنند. جنگهای اوکراین و قره باغ نمونه های بارز آن هستند. این وضعیت هم فرصت برای کشورهای آماده و فعال است و هم تهدید برای کشورهای منفعل و غیر آماده.
معضل وزارت خارجه ربطی به این دولت و آن دولت و بازیهای جناحی ندارد. بنده با توجه به امکانات و ظرفیتهای داخلی و خارجی وزارت خارجه تصریح و تاکید میکنم که در شرایط کنونی جهان در حال گذار، سیاست خارجی با این وضعیت منفعل، امنیت ملی کشور را تهدید میکند. تغییرات ساختاری، حلال مشکلات نیست از کوزه همان تراود که در اوست. وزارت خارجه باید دیالیز شود.