به گزارش همشهری آنلاین، مرد ۲۸ ساله در حالی که از شدت عصبانیت مشتهایش را بر زانو می کوبید و باور نداشت به دام حیلهگرانه همسرش افتاده است، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: به خاطر آنکه علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم در همان مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم و وارد بازار کار شدم. در دوران نوجوانی دستفروشی میکردم تا این که وقتی بزرگتر شدم به کارگری در امور ساختمانی پرداختم و از این طریق مخارج خودم را تامین میکردم.
در ۱۸ سالگی عاشق نوه خالهام شدم. فریبا ۱۴ سال بیشتر نداشت و خیلی زود به من علاقه پیدا کرد. از آن روز به بعد تماسهای تلفنی ما شروع شد و مدام با یکدیگر در ارتباط بودیم. اگرچه وقتی خانوادههایمان از این عشق و علاقه هیجانی و شورانگیز ما باخبر شدند، به شدت با ادامه این ارتباط عاشقانه مخالفت کردند ولی من و فریبا آنقدر برای ازدواج اصرار کردیم و به ترفندهای مختلف متوسل شدیم که بالاخره خانوادههایمان پذیرفتند و اینگونه من و او زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.
در طول ۱۰ سالی که از ازدواجمان می گذرد، صاحب ۲فرزند شدیم و من با همان شغل کارگری ساختمان، زمینی را در حاشیه شهر خریدم و آرام آرام مشغول ساختن خانهای نقلی شدم ولی چون درآمدم کفاف نمیداد و از طرفی هزینههای ساخت و ساز هم به یکباره افزایش زیادی پیدا کرد، فقط توانستم اسکلت ساختمان را برپا کنم و بقیه ساخت و ساز را رها کردم تا بتوانم تسهیلاتی بگیرم یا مبالغی را قرض کنم.
در همین روزها بود که فریبا پیشنهادی را برای ساخت سریع منزلمان مطرح کرد. او گفت اگر به صورت توافقی طلاق بگیریم، من تحت پوشش نهادهای امدادی و خیریهای قرار میگیرم و به عنوان زن سرپرست خانواده میتوانم تسهیلات خوبی از بانک برای ادامه ساخت منزل بگیرم. بعد وقتی خانه را ساختیم، دوباره عقد دائمی خودمان را ثبت میکنیم.
من هم که به فرجام چنین کاری نمیاندیشیدم و به همسرم کاملا اعتماد و اطمینان داشتم، پیشنهاد او را پذیرفتم و برای طلاق توافقی به دادگاه رفتم اما هنگامی که مهر طلاق بر شناسنامه ام جا خوش کرد، دیگر فریبا حتی پاسخ تماسهای تلفنی مرا هم نداد.
خیلی از این موضوع نگران شده بودم که از پسرم درباره رفت و آمد فریبا با جوانی غریبه شنیدم و به شدت آشفته شدم. سوءظن مانند خوره به جانم افتاده بود و لحظهای رهایم نمیکرد. وقتی درباره آن مرد غریبه تحقیق کردم، تازه فهمیدم که فریبا از چندماه قبل با او آشنا شده و قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند به همین دلیل آن جوان چنین نقشه شوم و حیلهگرانهای را به همسرم آموخته بود.
من هم بیخبر از همه چیز و به طمع تسهیلات هنگفت بانکی به «طلاق توافقی» رضایت دادم اما هیچگاه تصور نمیکردم در چنین دام مزورانهای بیفتم. حالا هم به کلانتری آمدهام شاید راهی برای رهایی از این وضعیت تأسفبار بیابم.
با توجه به اهمیت موضوع و با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد)، بررسیهای تخصصی درباره این ماجرا و ادعاهای مرد جوان، به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.