همشهری آنلاین؛ سرنخ:سیزدهم مرداد سال گذشته صدای فریادهای زنی میانسال در یکی از محلههای تهران، همسایهها را بیرون از خانههایشان کشاند. زن فریاد میزد که غریبهای وارد خانهاش شده و شوهرش را به قتل رسانده است.
ماموران پلیس با حضور در محل حادثه با جسد غرق خون مردی 61ساله در خانهاش روبهرو شدند و ماجرا را به بازپرس جنایی پایتخت اطلاع دادند.
با شروع تحقیقات پلیسی معلوم شد که زوج میانسال بهرغم اینکه میانسال بودند اما حدود یک سال از ازدواجشان گذشته بود. تیم جنایی در نخستین اقدام به تحقیق از این زن پرداخت و او گفت: من در اتاقم خواب بودم که ناگهان با شنیدن صدایی، وحشتزده از خواب پریدم. در را که باز کردم مردی غریبه را دیدم که صورتش را با نقاب پوشانده و یک دست سیاه پوشیده بود. او با چاقو مرا تهدید کرد که به اتاقم بروم. مرد غریبه به اتاق شوهرم رفت چون ما چند وقتی می شد که کنار یکدیگر نمی خوابیدیم. صدای فریاد های همسرم را می شنیدم و بعد متوجه شدم مرد غریبه در حال فرار است. در را باز کردم و می خواستم مانع فرار مرد غریبه شوم اما او مرا هل داد و فرار کرد.
داستان خیالی
اظهارات این زن مشکوک و متناقض بود. از سوی دیگر ماموران در ادامه تحقیقات به سراغ همسایه ها رفتند و متوجه شدند که این زوج اختلافات شدیدی با یکدیگر داشته اند به طوریکه همسایه ها بارها صدای دعوای آنها را شنیده بودند. حتی شب حادثه هم آنها با یکدیگر درگیر شده بودند.همچنین ماموران در گام بعدی به سراغ دوربین های مداربسته ساختمان رفتند اما تصویر هیچ مرد نقابداری که وارد خانه این زوج شده باشد به دست نیامد. همه اینها سبب شد که انگشت اتهام به سمت زن نشانه گرفته شود. به همین دلیل دستور بازداشت وی صادر شد و پس از گذشت مدتی وی اسرار قتل شوهرش را فاش کرد و مشخص شد که داستان وی خیالی بوده است.
فاصله از مرگ
این زن اعتراف کرد که شوهرش اعتیاد داشته و از مدت ها قبل با او دچار اختلاف شده بود. همین موجب شد تا شب حادثه با ضربات چاقو جانش را بگیرد و سعی داشت با صحنه سازی خودش را بیگناه نشان بدهد اما در نهایت دستش رو شد. پس از تکمیل تحقیقات ، پرونده به دادگاه فرستاده شد و این زن پس از محاکمه به قصاص محکوم شد. وی اما به رای صادر شده اعتراض کرد که پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شد. پیش از آنکه قضات عالی رتبه نظر خود را اعلام کنند، قاتل ادعای تازه ای را مطرح کرد که سرنوشتش را تا حدودی تغییر داد و موجب شد تا دوباره پرونده به جریان بیفتد.
وی گفت که زمان قتل دچار جنون آنی شده است. همین ادعا کافی بود تا قضات پرونده را مجددا به دادسرای جنایی تهران بفرستند و تا تحقیقات دوباره از وی صورت بگیرد. این زن به دستور قاضی محمد مهدی براعه بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی تهران به پزشکی قانونی معرفی شده تا کارشناسان سلامت روانی وی را مورد بررسی قرار دهند.
کاش به زندگی برگردم
میترا لیسانس میکروبیولوژی دارد اما بیش از یک سال است که به اتهام قتل شوهرش دستگیر شده و این اواخر مدام کابوس های چوبه دار می دیده است. وی تنها آرزویش این است که از زندان آزاد شود و زندگی تازه ای را در پیش بگیرد.
کی تصمیم به قتل شوهرت گرفتی؟
برنامه ریزی نکرده بودم. فقط دیگر از زندگی خسته شده بودم. یک ساعت قبل از قتل با هم درگیر شدیم و ناگهان جنون به من دست داد. وقتی به خودم آمدم چاقو به دست بالای سر شوهرم بودم.
اما پرونده ات نشان می دهد که چند وقت قبل در فضای مجازی، به دنبال خرید یک چمدان بزرگ بودی؟
می خواستم اثاث کشی کنم. برای جاسازی جسد که نخریده بودم!
دلیل اختلافات با همسرت چه بود؟
او معتاد بود. مواد می کشید و شب ها کابوس می دید. در خواب صحبت می کرد و فریاد می کشید. من از او می ترسیدم چون واقعا ترسناک می شد. وقتی هم دعوایمان می شد مرا به باد کتک می گرفت. دیگر از این زندگی خسته شده بودم و دلم می خواست آزاد شوم.
با همسرت چطور آشنا شدی؟
مقتول همسر دومم بود. از همسر اولم جدا شده بودم و با مادرم زندگی می کردم اما او ازدواج کرد و من با ناپدری ام سازگاری نداشتم. مدتی قبل با مقتول که همسایه خاله ام بود آشنا شدم. او وضع مالی خوبی داشت و فکر می کردم زندگی خوبی با او داشته باشم اما بعد از ازدواج فهمیدم که اشتباه کرده ام. البته خیلی تلاش کردم تا شوهرم را ترک بدهم اما او زیر بار نمی رفت و حتی قبول نمی کرد طلاقم بدهد.
شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
داخل اتاق خوابیدم بودم. همانطور که گفتم به خاطر اینکه شوهرم شب ها فریاد می کشید و کابوس می دید جای خوابمان را جدا کرده بودیم. او آن شب مواد کشید و بعد خوابید. نصف شب بیدار شد و فریاد زد که دارد خفه می شود. برایش آب بردم امامی خواست مرا با تبر بزند. در را قفل کردم و به اتاق خودم رفتم. با خودم گفتم کاش هر دویمان بمیریم چون زندگی جهنمی داشتیم. ناگهان جنون به سراغم آمد. پر از خشم و نفرت بودم. با همان احساس چاقویی برداشتم و بالای سر همسرم که خواب بود رفتم. نمی دانم چه شد که ضربه ها را زدم. در آن لحظه خودم نبودم. مطمئنم که دچار جنون آنی شده بودم. چون بعد از قتل بود که تازه فهمیدم چه کرده ام و تصمیم گرفتم داستان سرایی کنم. حالا هم به شدت پشیمانم.
وقتی حکم قصاصت صادر شد چه احساسی داشتی؟
با وجود اینکه از زندگی خسته شده بودم اما وقتی شنیدم حکم قصاصم صادر شده، وحشت و کابوس ها به سراغم آمد. هر شب تصور می کردم که برای اجرای حکم صدایم می زنند. میل به زندگی ام بیشتر شده بود و دلم می خواست در زندان باز می شد و آزاد می شدم. خیلی پشیمانم و خیلی متاسفم برای اشتباهی که مرتکب شده ام اما آن لحظه خودم نبودم. کاش اولیای دم مرا ببخشند.