طیب حاج‌رضایی از عیاران و باستانی‌کاران تهران در دوران سلطنت پهلوی بود که یکباره به عشق امام خمینی(ره) مسیر زندگی اش عوض شد. تاجائیکه جانش را در راه امام و انقلاب فدا کرد.

همشهری آنلاین- گروه فرهنگی: به قول حجره‌داران بازار میوه و تره‌بار، اسمش را تریلی نمی‌کشید. از لوطی‌های روزگار بود. البته اهل دعوا هم بود و همیشه یک چاقو همراهش داشت. طیب حاج‌رضایی سال ۱۲۹۰ در تهران به دنیا آمد و از عیاران و باستانی‌کاران تهران در دوران سلطنت پهلوی بود. به‌دلیل درگیری با مأموران شهربانی و به اتهام قتل و درگیری چند سالی در زندان بود. حضور در کاباره‌ها و شراب‌خواری جزو تفریحاتش بود. با این حال نمازش را همیشه می‌خواند و 3ماه محرم و صفر و رمضان لب به نجسی نمی‌زد. طیب در بازار میوه حجره داشت و تنها واردکننده موز شناخته می‌شد و به همین‌خاطر، به سلطان موز ایران مشهور شده بود. مال و مکنتش هم زبانزد بود. در همین سال‌ها، طیب‌خان به‌خوبی با خاندان پهلوی حشر و نشر پیدا کرد و جزو مقربان دربار شد. روز تولد ولیعهد، چهارراه مولوی تا جلوی بیمارستان را آذین‌بندی کرد و سینی اسفند را در دست گرفت و با شاه خوش‌وبش کرد. او در کودتای ۲۸مرداد تلاش زیادی را برای برگرداندن شاه انجام داد.

دست به‌خیری که دسته عزاداری‌اش معروف بود

 اما همه زندگی او در این مسائل خلاصه نمی‌شد. او دو صفت داشت که در روایات ما این دو صفت به‌عنوان اصل نجات معرفی شده. اول اینکه طیب‌خان مثل لوطی‌های قدیمی، دست به‌خیر بود و کارگشا. مراسم گلریزان می‌گرفت و گره از کار خلق باز می‌کرد. ویژگی بعدی او عشق و ارادتش به امام‌علی(ع) و امام‌حسین(ع) بود. دسته عزاداری که طیب در دهه اول محرم راه می‌انداخت بزرگ‌ترین دسته در تهران بود. وقتی دسته طیب راه می‌افتاد  اول و آخر دسته پیدا نبود. در روز عاشورا و تاسوعا نذر کرده بود که لب به آب و غذا نزند. با پای برهنه می‌دوید و به‌دنبال خدمت به عزاداران بود. عشق به امام حسین(ع) را از کودکی و پدرش که مجلس روضه برپا می‌کرد در دل داشت. حتی به تشویق پدرش در ۲۰ سالگی با تمام مشقت‌ها به کربلا رفته بود.

به امام بگویید ندیده خریدارش شدم

ماجرای تحولش از آنجا شروع شد که امام(ره) ۱۳ خرداد سال ۱۳۴۲ که عاشورا بود در مدرسه فیضیه قم علیه ستم رژیم پهلوی سخنرانی کردند. نخستین ساعات بامداد ۱۵خرداد مأموران خانه امام (ره) را محاصره کرده و ایشان دستگیر شدند. با دستگیری امام بلوایی به‌پا شد و مردم شهرهای مختلف قیام کردند. در تهران هم جمعیت انبوهی به طرف کاخ شاه به حرکت درآمدند. پیشاپیش آنها طیب حاج‌رضایی و رفیق قدیمی‌اش حاج‌اسماعیل‌رضایی بودند. دستگیر و شکنجه شدند. عاقبت، طیب به جرم «فعالیت محرمانه و خیانتکارانه به‌منظور برهم زدن نظم و امنیت عمومی» به تیرباران محکوم شد. در کتاب «تا شهادت» درباره زندانی شدن طیب نوشته شده: «طیب در تمام طول ۵‌ماه زندان خود تحت فشار و شکنجه بوده تا اعتراف کند از امام‌(ره) و عوامل خارجی پول دریافت کرده تا کشور را به آشوب بکشد. موضوعی که او زیر بار آن نمی‌رود. خودش می‌گفت من در زندگی خلاف‌های زیادی کرده‌ام، ولی هرگز حاضر نیستم به‌خاطر چند صباحی بیشتر زیستن به مرجع تقلیدی دروغ ببندم. به یکی از زندانیان گفته بود سلامش را به امام (ره) برساند و بگوید که ندیده خریدارش شدم.»