همشهری آنلاین: منطقهای ثبت جهانی شده که گونههای گیاهیاش از مجموع گونههای گیاهی ۴۵ کشور جهان بیشتر است. در توصیفش همین بس که فقط گونههای بومی و اندمیک گیاهی دنا، ۱۴ برابر کشور سوئد و ۲۰ برابر کشورهای هلند و نروژ است. با اینحال، هنوز هم دنا بهطور کامل به تصویر کشیده نشده؛ آنچه که دنا را به عنوان دهمین ذخیرهگاه بیوسفری ایران در فهرست یونسکو ثبت کرد، چیزی فراتر از اینهاست؛ منطقهای که در استان کهگیلویه و بویراحمد قرار گرفته و دامن سبزش را به استانهای اصفهان و چهارمحال و بختیاری هم رسانده و زیستگاه مناسبی برای گیاهان و حیاتوحش است.
یاسوج را با مجسمة «آریو برزن» معروفش پشت میگذاریم و جاده را بهسمت دنا پیش میرویم. زنان و دختران روستایی با لباسهای رنگی و چینچین، اولین تصویری است که در قاب خاطراتمان جان میگیرد. البته پوشیدن لباس محلی در استان کهگیلویه و بویراحمد، تنها مختص زنان روستایی نیست، پیش از اینکه به سمت دنا حرکت کنیم، در شهر یاسوج هم زنان بویراحمدی را با همین لباسهای بلند و خوشرنگ سنتی دیدهایم.
هنوز از یاسوج زیاد دور نشدهایم که دنا زیباییهایش را به رخ میکشد؛ جاده از میان درختانی راه باز میکند که آنقدر سبز و بلندقدند که بالایشان به دیدههای ما نمیآید. کمی جلوتر، لاشة روباهی کنار جاده، متوقفمان میکند. کارشناسان محیطزیست دنا را تصویری کامل از تنوع جانوری زاگرس توصیف کردهاند که هنوز از ساختوساز و توسعه بیرویه در امان مانده است. اما لاشة این روباه که معلوم است مدتها کنار جاده مانده، خبر از رسیدن چرخهای نوسازی میدهد. توسعهای که در جادهسازی خلاصه میشود و کشیدن لولههای گاز از دل جنگلهایی که هرگز جایگزینی نداشته است. جادهای که جنگل را شکاف داده و دشت را خط انداخته است. ما مسیرمان را ادامه میدهیم و همچنان به سمت دنا میرویم تا بلکه با دیدن زیباییهای دنا، این خاطره بد را به فراموشی بسپاریم.
سنجابهای پرنده
جاده به سمت درختان سرسبز پیش میرود و آسمان بیشتر مشخص میشود. اینجا میتوان چشم به آسمان داد و پرواز پرندگان شکاری چون عقابها و شاهینهای سرکش را به تماشا نشست. هرچند گوشه چشمی هم به خانههای کاهگلی روستایی داریم که معلوم است مدتهاست دست مرمت به آنها نخورده است. خانههای روستاهای کوچک این منطقه، با سقف کوتاهشان در پاییندست و بالادست جاده به چشم میخورند. هرچه در جنگلهای این منطقه جلوتر میرویم، طبیعت دنا بیشتر خود را به رخ میکشد. کمی جلوتر، به نیزارها نزدیک میشویم و بهراحتی سنجاقکهای آبی، قرمز، قهوهای و... را میبینیم.
منطقه حفاظت شده دنا، ترسیم کاملی از حیاتوحش زاگرس است. اگر فرصت باشد، میشود همراه با محیطبانهای منطقه به دیدن خرسهای قهوهای بزرگ رفت یا گرگی را در ارتفاعات به کمین تماشا نشست؛ آنجایی که صخرههایش مأمن پلنگهای کوهستان است. برای رفتن به این محدوده، البته اگر بلد راهی همراه باشد، باید جانب احتیاط را هم رعایت کرد تا هیچ آسیبی به زیستگاه جانوری نرسد. حیاتوحش دنا البته به همین گونههای منحصربهفرد خلاصه نمیشود؛ اینجا زیستگاه انواع گربههای وحشی است و کبکهای دریاش هم آوازه زیادی دارند؛ آنهایی که خرامان خرامان با جثهای پنج کیلویی، سینه سپر میکنند و از دید محلیها ناز میفروشند و عشوه میآیند.
در میان جنگلهای تودرتوی دنا چشم به درختان میدوزیم تا در میان شاخههایشان سنجاب ایرانی را ببینیم. میدانیم که این سنجابها در لابهلای بلوطهای بلند دنا، زندگی میکند؛ سنجابهایی که از زیباترین سنجابهای جهان و پرندة بلوطزارهای غرب کشورند. سنجابهایی که به گفته محیطبان همراهمان، خودشان باغبان جنگلهای بلوطی هستند و بدون شک نبود آنها به نابوی و بیرمقی جنگلها منتهی خواهد شد.
زندگی در دامنه دنا رنگ دیگری میگیرد، اینجاست که میتوان چکاوکها را به دیده شمرد. به صدای سهرهها گوش کرد و شاهین در انتظار شکاری را تعقیب کرد. همراهمان پرندهای را نشان میدهد و میگوید «سنگ چشم»؛ همان پرندة شکاری معروف که البته تنها به جغرافیای ایران محدود نمیشود. سنگچشم اغلب روی جاهای بلند با قامتی راست در انتظار شکار مینشیند و طعمه خود را روی بوتههای خار میخکوب و آویزان میکند. پرندهای با پروازی پرتوان و موجیشکل که آن را لحظهای با چشم دنبال میکنیم. پرندهها قصة گستردهای در دنا دارند و میتوان ساعتها برای تماشایشان وقت گذاشت. بهخصوص اگر وقت و شانس با مسافر این منطقه یار باشد و بتواند به تماشای پرنده بسیار زیبا و نادر «هما» بنشیند؛ پرندة اساطیری ایران، که پروازی آرام و باشکوه دارد و تا مدتها از آسمان خاطرات شما خط نخواهد خورد.
بر بلندای دنا
دنا بر بلندا است؛ منطقهای کاملا کوهستانی که اختلاف ارتفاع بلندترین و پستترین نقاط آن، بالغ بر ۳ هزار متر است. اینجا در دنا قلههای بلند، دیوارههای عظیم و درههای عمیقی وجود دارد که هوش از سر آدم میبرد. در شرق دنا، گردنه تاریخی «بیژن» قرار دارد و مرزهای شمالی، غربی و جنوبی آن را رودخانههای «ماربر» و «بشار» احاطه کردهاند. رودخانه ماربر که در شمال دنا از شرق به غرب جاری است، با گذشتن از چند روستا و تنگ «خرسان»، به رودخانه خرسان تغییر نام میدهد و پس از عبور از تنگههای باریک به رودخانه بشار میپیوندد.
محل پیوند رودخانههای خرسان و بشار، ناحیهای جنگلی است که زیبایی خیرهکنندهای دارد. اینجا پایینترین نقطه منطقه حفاظت شده دنا به شمار میرود و ارتفاع آن از سطح دریا به ۱ هزار و ۳۰۰ متر میرسد. خوشبختانه دنا منطقة کمآبی نیست؛ کوههایش ذخایر منابع آب و درههای متعدد و دامنههایش هم پر از چشمههای کوچک و بزرگ است.
کوههای این منطقه سرچشمه بسیاری از رودخانههای جنوب ایران است و به عنوان ذخیرهگاه منابع آب، نقش تعیینکنندهای در زندگی مردم جنوب کشور دارد. منطقه حفاظتشدة دنا از نظر تنوع گونههای گیاهی بسیار غنی است و با توجه به مجموعة درختان و گیاهان جنگلی، مرتعی، دارویی، خوراکی و تزئینی، سرمایة ژنتیکی باارزشی، به حساب میآید. به دلیل همین ذخایر آبی است که دنا گونههای گیاهی زیاد و منحصربه فردی دارد. محیطبان همراه ما دربارة گیاهان این منطقه توضیح میدهد؛ اینکه در ارتفاع ۲ هزار و ۵۰۰ متری، جنگلهای بلوط دامنههای جنوبی دنا را پوشانده است.
میگوید در میان درختان بلوط، گونههای مختلف جنگلی مثل «بن»، «کیکم»، «ارژن»، «زالزالک» و «شن» دیده میشود. به گفتة او از ارتفاع ۳ هزار و ۵۰۰ متر به بالا، سطح زمین را هرجا که خاک باشد، انواع گونهها و گیاهان علفی و بوتهای گرفتهاند. از ارتفاع ۴ هزار متر به بالا هم گیاهان کوچک و زیبایی دیده میشود که در پناه سنگها و شکاف صخرهها، از وزش بادهای تند مصون ماندهاند و خودنمایی میکنند. جالب است که بعضی گلهای لاله که در دنا میروید، ویژه این منطقه است و در جای دیگر دیده نمیشود. گل بسیار زیبای «لاله بیشهزار» یکی از این گلهاست. یکی از زیستگاههای «لاله واژگون»، گل منحصربهفرد ایران هم همینجاست.
دامان هزارچین
به دامنة هزار چین و هزار رنگ دنا میرسیم؛ «سیسخت» در ۳۵ کیلومتری یاسوج. اینجا طبیعت هر آنچه در چنته داشته رو کرده. نزدیک که میشویم، چشمهسارها به استقبالمان میآیند. شهر در زیر درختان سبز انگور آرام گرفته. برای رسیدن به سیسخت باغها را نشانهگذاری کردیم؛ باغهای انگور و سیب را که در دو سوی جاده بودند؛ در پیچ جادهای که از یک سو به کوه تکیه داده و از سوی دیگر بر لب پرتگاه ایستاده بود؛ پرتگاهی که عمقش را چنارها و بلوطها پوشانده بودند. در بین راه کودکان و نوجوانانی را دیدیم که میوههایی چون زردآلو را کیسه کرده و زیر سایه درختان به انتظار مسافری نشسته بودند تا پولی به خانه ببرند.
جادههای این منطقه مدام از دل جنگل، دشت و صخرهها میگذرد. گاهی صخرهها و جنگلها آنقدر باهم یکی میشوند که خانهها در آن میان گم است. خیلی باید نزدیک شویم تا به خانه کدبانوی روستایی در دل صخرهای برسیم تا درست بعد از پیچ بعدی برای همیشه از دیدهام نهان شود. به سیسخت که رسیدیم، انگار در مرکز زیباییهای دنا قرار گرفتهایم؛ روستایی پوشیده در بوی آویشن و در میان آواز پرندگان و نوای چشمهسارها، با کوههای سر به فلک کشیده اطرافش. سیسخت بر دامنة دنا قرار گرفته و دنا هم که بزرگترین قلة زاگرس است.
بنابراین هر فصلش غوغایی است. در ارتفاع بالای دوهزار متری سیسخت طبیعت زیبا را به تماشا مینشینیم و میدانیم که سرمای زمستان در اینجا تا چه اندازه میتواند سخت باشد. باغهای وسیع و سرسبز انگور سیسخت در فصل بهار و تابستان، و به گفته همراهمان منظرة دلانگیزتر و رویاییتر آن در فصل پاییز، هوش از سر هر رهگذر و مسافری میرباید.
بر بلندای سیسخت و ابتدای چشمه «میشی» میایستیم و باغ شهر را پوشیده از فرشی سبز میبینیم که شمردن خانههای گم شده در لابهلای شاخههای درختانش، کاری غیرممکن است. چشمههای جوشان، تپههای سرسبز و رشته کوهای منطقه که در سایهسار قله پوشیده از برف دنا قرار دارند، یکی از بینظیرترین مناطق گردشگری ایران زمین را به وجود آورده است. سیسخت از شمال و شرق و غرب به منطقة حفاظت شده دنا میرسد.
بنابراین برای رفتن به منطقه دنا حتما باید از سیسخت گذشت. هرچند بدون رفتن به منطقه حفاظتشده هم ساعتها میشود در همین سیسخت به تماشای طبیعت نشست. به جنوب سیسخت که میرسیم، نگاهمان پایان مییابد اما سبزی سیسخت بازهم راه خودش را گرفته و میرود تا جایی که از دیدمان پنهان میماند. با همه آنچه گفته شد باید به خودمان یادآوری کنیم که سیسخت ابتدای زیبایی منطقه حفاظت شده دناست. هرچند منطقه حفاظت شده را زودتر از رسیدن به سیسخت تعریف کرده باشیم.
چشمه میشی، زخم زبالهها
بر بلندای سیسخت استراحتگاهی وجود دارد برای کسانی که میخواهند چند وقتی را در این منطقه سرکنند. کمپ «بندان» برای کسانی که دوستدار طبیعتاند و میخواهند در کنار چشمه میشی و گردنه بیژن بمانند، جای مناسبی است. کسانی که دوست دارند سری به «کوهگل» بزنند که یکی از زیباترین نقطههای دناست. اگر مهمان کمپ شدید میتوانید برای دیدار از چشمه «سردو»، دریاچه کوهستانی کوهگل، آبشار تنگه نمک، چشمه نمک، چمنزار و چشمه «مور سُلطونی»، تنگه، غار و آبشار «نول» و... که همگی در فاصله یک تا ده کیلومتری کمپینگ قرار دارد، برنامهریزی کنید. ما هم وقت کم خود را غنیمت شمردیم و سری به چشمه میشی زدیم.
میشی روزگاری پرآبترین چشمه این حوالی بوده، اما زخم کمآبی و خشکسالی به آن هم رسیده است. حالا از آن آب توفنده و پرتوان، چشمهای آرام و سربه زیر باقی مانده؛ چشمهای که البته به رغم لاغری و تنکی، همچنان زیبایی خود را دارد و بسیاری را به سمت خویش میکشاند. اما علاوه بر کمآبی، زخمی دیگر هم برچهره این چشمه نشسته است؛ زبالهها، که در اطراف این چشمه، چشم را آزار میدهد. زبالههایی هم هستند که کنار سلطل زباله ریخته شده و از حجمشان پیداست که مدتهای زیادی کسی برای انتقال آنها اقدامی نکرده. اما این همه ماجرای چشمه میشی نیست.
چشمه میشی خاطرخواه زیاد دارد؛ از آنجا که مسیر گردشگران بومی و ملی، زیاد به این ولایت میافتد، مسئولان هم مثل همیشه فکر کردند باید بلدوزر بردارند و تپههای پایین را صاف کنند و استراحتگاهی برای آنها بسازند. درست وسط دنا، بر بلندای سیسخت، زمانی که خود را به دست طبیعت وحشی میدهیم، این سکوهای سیمانی چون پتک بر سرمان فرو میآیند و بوی دود و سیمان شهری که برای چند روز از آن فرار کردهایم، جلوی چشمانمان میآید. هیچکس هم از آنها نمیپرسد چرا طراحی و برنامهریزی برای ایجاد استراحتگاه و نشمینگاه را به همان مردم بومی و روستایی نمیدهند؟ همانها که خوب میدانند چطور در سایة درختان و طبیعت، بسازند و زندگی کنند.
همانهایی که در دل باغ شهر سیسخت زندگی میکنند، بدون اینکه به درختان آسیبی برسانند. اما تلختر آنکه، ساخت و سازها در منطقه حفاظتشدة دنا به سکوهایی که قرار است خستگی را از جان مسافران بگیرد، محدود نمیشود. طرح ساخت شهرک صنعتی در منطقة حفاظتشدة دنا، به یکی از بزرگترین کابوسهای این منطقه تبدیل شده و هرازگاهی زخمی بر چهرة سبز و سفیدپوش منطقة حفاظتشدة دنا زده میشود.
گاهی آتشسوزیها، داغ بر دل دنا میگذارد، گاهی هم فعالیتهای توسعهای غیرکارشناسی چنگ بر این مخمل سبز میزند و هرازگاهی هم لولههای گاز میآیند و یک شبه ۱۲ هزار اصله درخت بلوط هزار ساله را زنده به گور میکنند.
انقراض محیطبانان دنا
دنا وضعیت عجیبی دارد. از یک سو برای کشیدن لوله گاز به یکباره با لودر به جان بلوطهای ۱۲ هزار ساله میافتند و از سوی دیگر بیتوجهیها به ارزشهای محیطی و گردشگری دنا موجب شده بخشی از دنا نابود و شهرک صنعتی ساخته شود. برای اینکه به عمق دردهای دنا برسیم باید قصه محیطبانان را هم بشنویم. تا به امروز دو محیطبان دنا محکوم شدهاند و سالهاست که شب را با کابوس طناب دار به صبح میرسانند.
آنها برای حفاظت از منطقهای شکار ممنوع، دست به اسلحه بردهاند که مرگ دو شکارچی را در پی داشته. وقتی حکم مرگ برای آنها بریده شد دو اتفاق افتاد، محیطبانان انتهای بیپناهی را به چشمان خود دیدند و برخیهایشان هم پا سست کردند و شکارچیان با خیال راحتتری وارد منطقه شدهاند. آن هم در منطقهای که از لحاظ فرهنگی، شکار همیشه مایه افتخار بوده است. تا روزگاری که آمار حیاتوحش منطقه بسیار زیاد بود، مشکلی پیش نمیآمد. حیاتوحش سیر جلورونده داشت و جوامع محلی هم به اندازه نیاز از حیاتوحش برداشت میکرد.
اما امروز حیاتوحش ایران در آستانه انقراض است. هرچند عمری نزدیک به پنج دهه از تشکیل محیطزیست میگذرد، اما انتقادها متوجه همین سازمان است نه محیطبانی که به انتظار چوبة دار نشسته. منتقدان میگویند سازمانی که نه محیطبان را به عنوان یک نیروی نظامی تربیت کرد تا تیرش خطا نرود و به قیمت جان کسی تمام شود، نه در مناطق حفاظتی چون دنا فرهنگسازی انجام داد. در نهایت شد آنچه نباید میشد.
تلختر آنکه میراثفرهنگی هم رسم شکار و شکارگری در زاگرس را ثبت ملی کرده تا شکاف عمیق بین سازمانهای دولتی و عدم درک وظایف یکدیگر به وضوح مشخص شود. شکافی که احتمال دارد مرگ کامل حیاتوحش منطقه آن را پرکند، اما آن روز خیلی دیر است.