همشهری- پریسا نوری: قرار گفتوگویمان با محمدعلی بهمنی است. شاعری که ترانهها و سرودههایش بارها توسط خوانندگان مختلف اجرا و در اذهان ماندگار شده و شاید هر روز دانسته و ندانسته بسیاری از ترانههایش را زمزمه کنیم. بهمنی با وجود کسالت قرار گفتوگو را به تعویق نمیاندازد و با خونگرمی جنوبی مثالزدنیاش، هر چند کوتاه پذیرایمان میشود.
اولین شعرم را برای مادرم گفتم
از او درباره ارتباطش با فریدون مشیری و اینکه نبوغش در شاعری توسط این شاعر بنام کشف شده میپرسیم، با لبخند خاطراتش را مرور میکند و میگوید: ۹ ساله بودم که پدرم بهجای مدرسه مرا به چاپخانه فرستاد. در چاپخانه «تابان» سرگرم کار شدم جایی که مجله مرحوم مشیری چاپ میشد. مرحوم مشیری برخی نوشتههای من را خوانده بود و به من گفت که میتوانی شعر بگویی. بعد هم چندبار از من پرسید که شعری گفتهای؟ با خجالت گفتم: «هر چقدر سعی میکنم موفق نمیشوم.» مرحوم مشیری گفت: «به کسی که دوستش داری فکر کن تا بتوانی شعر بگویی.» در آن سن و سال مادرم همه عشقم بود. به مادرم فکر کردم و نخستین شعرم را به تشویق مرحوم مشیری برای مادرم گفتم. قبل از آن روز نمیدانستم چنین قدرتی در من هست. درواقع به نوعی فریدون مشیری این استعداد را در من دید.»
«شهر شعر» حرکت خوبی است
صدای استاد به زحمت از پشت گوشی شنیده میشود ولی حجب و حیای ذاتیاش مانع از پایان دادن به گفتوگوست. دلمان نمیخواهد بیش از این اسباب زحمت شویم اما وقتی نظرش را درباره حال و هوای این روزهای شهر و پویش شهر شعر میپرسیم، میگوید: «به خاطر کسالتم یک هفته است از خانه بیرون نرفتهام. اما قطعا برگزاری این پویشها برای زنده نگهداشتن شعر اتفاق خوبی است.» سرفه میکند و ادامه میدهد: «برنامههای فرهنگی و ادبی توسط هر شخص و نهاد و با هر نگاه و زاویهای که انجام شود، حتی اگر نقاط ضعفی هم داشته باشد یا خیلیها موافق آن نباشند، حرکت خوبی بوده و من خوشحالم که این برنامه اجرا شده است.»