به گزارش همشهری آنلاین، این روزها فیلمی در حال اکران است که ما را با خود به گذشتهای نهچندان دور میبرد. گذشتهای که دور نیست، ولی میان چیزهایی که در این روزگار تجربهشان میکنیم و احوالات آن روزهایمان از زمین تا آسمان فاصله افتاده است.
«گیجگاه» عادل تبریزی حامل خاطرات ما از دهه شصت و هفتاد شمسیست. این اثر همچون سنتی که در دهه هفتاد میان موسیقی و سینما شکل گرفته بود دربردارنده ترانهای همنام با فیلم است که حمید غلامعلی آن را خوانده و در قالب آلبوم تازه «پاییز بعد از تو» به مخاطبان این جنس از موسیقی ارائه داده است.
اغلب ما با شنیدن اسم حمید غلامعلی به دهه هفتاد پا میگذاریم و آن روزگار را در خاطرمان مجسم میکنیم. اکنون اما امتداد آن حس و حال در این دوران میتواند رنگوبویی متفاوت و گاه متضاد را برایمان به ارمغان بیاورد. ما به بهانه ترانه گیجگاه و شمایل حمید غلامعلی در موسیقی پاپ دهه هفتاد نگاهی انداختهایم به خاطرهانگیزترین ترانههای فیلم در دوران گشایش موسیقی پاپ در ایران.
دهه هفتاد؛ معبد امن ترانه
نسل امروز تقریباً آنچنان درکی از فضای آن سالها ندارد و در بهترین حالت با حضور واسطهها آن دوران را در ذهن خویش میسازد. امروزه دیگر صحبت از گُل دادن موسیقی پاپ جزء شگفتیهای زندگیمان به حساب نمیآید، موسیقی باکیفیت و نازل پاپ در این دوران آنقدر همهگیر شده که ما را از سرک کشیدن به آن سوی مرزها برای شنیدن صدایی که به گوشمان آشنا بیاید بینیاز میکند. پس از به ثمر نشستن انقلاب تا سالهای ابتدایی دهه هفتاد، اگر میخواستی عاشقانهای بشنوی یا تنور مهمانیای را گرم کنی باید به سراغ خورجینی که ایرانیان لسآنجلس از داشتههای خود تدارک دیده بودند میرفتی و سهم خودت را از آن برمیداشتی.
داخل هرچه بود پاپ نبود، در بهترین حالت بابک بیات و مجید انتظامی بودند که ملودیهایشان سوار بر فیلمها میشدند تا نسیم نوایی آشنا گوشها را نوازش دهند اما همچنان ترانه پاپ در این میان بهسان غایبی همیشگی درنظر گرفته میشد. ولی رفتهرفته زمزمههای خوشی به گوش رسید و ما را از خواب بیدار کرد که خبری در راه است.
تجارت کیمیایی با ترانه (تجارت ۱۳۷۸)
چراغ اوّل را مسعود کیمیایی با ترانه عنوان بندی فیلم سینمایی «تجارت» روشن کرد. ترانه پاپ که تا پیش از این حضورش در هیچ کجا محلی از اعراب نداشت از سینما و فیلمی از مسعود کیمیایی سر برآورد. سالها قبل این کیمیایی بود که برای اولینبار در «رضا موتوری» پای موسیقی پاپ را با کمک مثلث اسفندیار منفردزاده، شهیار قنبری و فرهاد به سینمای متفاوت و نورس آن ایام باز کرد و حال باز او بود که دلش میخواست بذر حیات دوباره موسیقی پاپ را در دل فیلمی که خود سازنده آن بود بکارد.
کیمیایی موفق شد و توانست ترانه «تجارت» را با صدا و ملودی سیروس سلیمی، تنظیم بهرام سعیدی و کلامی از خودش در متن اثر جای دهد و برای بار دیگر تاریخساز شود. ترانه با مطلع: «توی فصل بیحقیقت، توی فصل خنجر و خون، ریشه کردم توی غربت، فصل دوری تن از خون» که حکایت از مهاجرت و مصائب آن داشت شروع میشد و گویی این ترانه حدیث نفس کیمیایی و زندگیاش در آن سالها بود؛ نهتنها حدیث نفس فیلمساز، بلکه جمع کثیری از ایرانیان در آن روزگار سودای مهاجرت در سر داشتند چون از آینده خود در ایران پس از جنگ اطمینان نداشتند و تمایل داشتند سعادت را در نقطه دیگری از این پهنه جغرافیایی جستوجو کنند. امّا مضمون مشترک این فیلم و ترانهاش این بود که مهاجرت و کوچ از وطن را به غلتیدن در سرابی بیانتها تشبیه میکردند.
باید حدس میزدم… که عاشقم بشی (غریبانه ۱۳۷۶)
سال ۱۳۷۶ است. جامعه و سیاستهایی که ابزار کنترل آن را در دست دارند در شُرُف پوستاندازی جمعیست. جوانان به صحنه سیاسی ورود پیدا کردهاند. در این فضاست که «غریبانه» احمد امینی با فیلمنامهای از اصغر عبداللهی به اکران در میآید و عاشقانش را برای تماشای خود فرا میخواند.
فیلم مملو از کلیشههاست امّا در جایجای اتمسفر آن حس و حالی وجود دارد که نمیتوان از آن بهراحتی خلاص شد. تو گویی جنس عشق «بزرگ» (ابوالفضل پورعرب) به «بهرخ» (هدیه تهرانی) با دیگر بهظاهر عاشقانههای سینمای ایران فرق میکرد و همه چیزش واقعیتر، هم راستا با روح زمانهاش در حرکت بود. در این میان نمیتوان از غریبانه گفت و از ملودیای که فریبرز لاچینی به زیبایی برای ترانه این اثر ساخت سخنی به میان نیاورد. ترانه عاشقانه -که بیشتر بهنام غریبانه از آن یاد میکنند- دو ضلع دیگر نیز داشت: رضا اشعاری بهعنوان ترانهسرای اثر و حمید غلامعلی در قامت خواننده.
حمید غلامعلی سالها قبل یعنی در اوایل دهه شصت با همت احمدعلی راغب پایش به صدا و سیما باز شد و در میانه آن دهه نیز توانست نام خود را با خواندن تیتراژ برنامه خاطرهانگیز «زیر گنبد کبود» بر سر زبانها بیندازد. اولین حضور حمید غلامعلی در سینما بهعنوان خواننده ترانه یک فیلم به سینماییِ «حامی» با شعر و ملودیای از اکبر آزاد و حسین واثقی باز میگردد، امّا این غریبانه بود که در حافظه جمعی مخاطبان باقی ماند و جای خود را تثبیت کرد.
زخمی دربهدر منم (زخمی ۱۳۷۶)
فریبرز لاچینی با آثار جاودانهای که تابهحال ساخته نام پرآوازهای در تاریخ سینمای بعد از انقلاب ما به حساب میآید. باز هم در حوالی سال ۱۳۷۶ فریبرز لاچینی با ترانهای از محمّد صالحعلاء و صدای حمید غلامعلی اثری را برای فیلم سینمایی «زخمی» خلق میکند که در عین زیبایی حال و هوای ترانه غریبانه را به یاد مخاطبان میآورد.
این ترانه هوای ابری نام داشت که چندان با تم جاری در فیلم ِ کامران قدکچیان همپوشانی نداشت و برخلاف غریبانه نتوانست آنطور که باید در حافظه تاریخی مردم ثبت و ضبط شود. فیلم سینمایی زخمی یک اکشن رایج دهههفتادی بود، درحالی که مضمون ترانه چندان با لحن جاری موجود در اثر همخوانی نداشت.
صدایی که شنیده نشد (مرسدس ۱۳۷۶)
کماکان در سال ۱۳۷۶ با گذری به ترانه فیلم «مرسدس» متوقف میمانیم. بابک بیات اینبار با همراهی یار دیرین خود، یعنی ایرج جنتیعطایی ترانهای را برای فیلم مسعود کیمیایی آماده میکنند. همه چیز مهیاست تا صدای جوان و تر و تازه مانی رهنما در عصر تجدید حیات موسیقی پاپ به همگان شناسانده شود ولی مضمون ترانه و نام ممنوعه ایرج جنتیعطایی مانع از تحقق این امر میشود و ستاره مانی رهنما چندسال دیرتر در آسمان هنر ایران نمایان میگردد.
اسم اصلی ترانه، شب کشتن بود که مانی رهنما چندسال بعد با همراهی داریوش تقیپور در قامت رهبر ارکستر روایت دقیقتری از آن را در قالب یک اجرای زنده به مخاطبان خود ارائه داد.
پروانهای در مُشت (دستهای آلوده ۱۳۷۸)
سال ۱۳۷۸ رو به پایان است و دیگر موسیقی پاپ در متن فیلمها جریان و بسامد پیدا کرده است. سیروس الوند برای ساخت فیلم دستهای آلوده ترکیب برنده آن سالها را برمیگزیند تا اکران مناسبی نصیبش شود. در تیم بازیگری زوج هدیه تهرانی و ابوالفضل پورعرب حضور دارند و ساخت موسیقی متن فیلم هم برعهده بابک بیات گذاشته شده است؛ پیام پارسا وظیفه سرایش ترانه را برعهده دارد و نیما مسیحای جوان، خواننده ترانه این فیلم است.
بابک بیات در سالهای انتهایی دهه هفتاد بیشتر در تلویزیون و کمتر در سینما به فعالیت میپردازد اما همچنان در میان گزیدهکاران جزو پرکارترینهاست. موسیقی دستهای آلوده و بالاخص ترانه پروانگی نهتنها بسیار خوب بر روی تصاویر فیلم سوار شدند، بلکه از آن پیشی نیز گرفتند و به حیاتی مجرد و یگانه دست یافتند. آثار بابک بیات در سینمای ایران این خاصیت را داشتند که هم ایرادات آثار سینمایی را بپوشانند و هم جلوتر از متن فیلمها قرار بگیرند و منشا وجودی خود که همان فیلمهای سینمایی باشند را در مواجهه با مخاطب از میان بردارند.
بازگشت به سینمای جریان سوم (دوستان ۱۳۷۸)
حسین فرحبخش و عبدالله علیخانی در ادامه تلاشهای خود برای احضار لحن موجود در فیلمهای پیش از انقلاب و انتقال آن به آثار روز، این بار به سینمای موسوم به جریان سوم نظر انداختند. سینمایی که افرادی نظیر فرزان دلجو، سیروس الوند، کامران قدکچیان و علیرضا داوودنژاد آن را در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی نمایندگی میکردند. آثار این کارگردانان جوان نه تماما به شیوه مرسوم فیلمفارسیها تهیه و تولید میشد و نه تمام قد به آثار سینماگران پیشرو نزدیک بود و تلاش میکرد تا راهی مجزا میان این دو جریان باز کند، به همین علت به این نام مشهور شد.
فیلم «دوستان» هم به همت عبدالله علیخانی و حسین فرحبخش با وام گرفتن از چنین اتمسفری به دست علی شاه حاتمی ساخته شد. موسیقی این فیلم را فریبرز لاچینی ساخت و افشین یداللهی هم برایش با صدای خشایار اعتمادی ترانه نوشت. ترانهای که در میان آثار افشین یداللهی تک افتاده بهنظر میرسد و بیش از آنکه به لحن دیگر ترانههای وی شباهت داشته باشد به مضمون باب میل جوانان آن دوره نزدیک است. در اواخر دهه هفتاد است که سلیقه مخاطبان رفتهرفته خود را به نحوه کار فعالان عرصه موسیقی تحمیل میکند و ملودیها ساده و سادهتر میشوند.
بیانیهای علیه اصلاحات (اعتراض ۱۳۷۸)
مگر میتوان از موسیقیمتن حرف زد و سهمی برای مجید انتظامی قائل نشد؟ دومین همکاری مجید انتظامی با مسعود کیمیایی به یک خاطره ماندگار و اصیل ختم شد. انتظامی برعکس عمده آثارش که تنها شامل موسیقیمتن میشدند برای اعتراضِ کیمیایی ترانه هم نوشت. ترانه فیلم اعتراض را همچون مرسدس مانی رهنما به زیبایی اجرا کرد و خاطره بد فیلم قبلی را تاحدودی به فراموش سپرد.
کیمیایی در این فیلم در قامت یک سنتگرا نسبت به پدیده اصلاحات و سیل ویرانگر تغییرات که جامعه ایران را هدف قرار گرفته بود موضع گرفت و هشدارش را به گوش دیگران رساند؛ انتظامی هم در انتقال این پیام با زبان موسیقی کم نگذاشت و از غایت هنر خود در این میان استفاده کرد تا با کلیت اثر سینمایی و فکری که پشت آن قرار دارد همگام شود. حتی موسیقیمتن اعتراض سوای ترانه انتهایی بهتنهایی خاطرهانگیز است، تنها کافیست تا شما فصل افتتاحیه فیلم و مونولوگ درخشان مهدی فتحی را در همنشینی با موسیقی به یاد بیاورید.
ایرج قادری در قالب یکی از پرطرفدارترین ملودرامهای اشکانگیزش به سراغ داستانی کلیشهای میرود و عشق و تصعب را با هم گلاویز میکند. قادری به کار خود ایمان داشت و در آن سالها میدانست که چطور مخاطب را جذب ایدههای بصری خود کند؛ در واقع تماشاگری که برای دیدن سام و نرگس به سینما میرفت بیش از آنکه شیفته پلات و یا ایده فیلم و همینطور نحوه پرداخت موقعیتهای داستانی آن شود، بیشتر حواسش را جلب زیبایی ظاهری بازیگران و موسیقی میکرد.
بابک بیات با جادوی خود حواس مخاطب را از بافت تصویر میدزدید و به باند صوتی اثر جلب مینمود. تو گویی یک کنسرت و فیلم سینمایی را در قالب تنها یک بلیت به نظاره بنشینی و از این بخت نیک سرمست شوی. ترانه «دلم گرفت» با کلامی از اهورا ایمان و صدای جوان حمید حامی کافی بود تا کام ایرج قادری را از اقبال خوبی که دوباره به وی رو آورده شیرین کند.