همشهری آنلاین- گروه فرهنگی: رفتنش به جبهه برای خودش ماجرایی داشت. متولد 1355 بود و 15سال به امر تبلیغ دین در زمینهها و عرصههای مختلف از گویندگی و امامت جماعت تا تهیه نشریه مدافعان حرم، وب سایت و عرصههای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی فعالیت داشت. او نخستین بار دیماه 1393با گذرنامه افغانستانی بهصورت غیرقانونی به سوریه رفت اما بعد از ۵ هفته توسط نیروهای حفاظت سپاه شناسایی و از سوریه اخراج شد. با این حال باز پای حرفش ایستاد و گفت" من باید مدافع حرم شوم". همینطور هم شد و در نهایت 15آبان1394مصادف با 23 محرم 1437در 39 سالگی به شهادت رسید. به بهانه سالگرد شهادت او و آغاز فعالیت «کنگره بینالمللی مدافعان حرم» زندگی این شهید گرانقدر را مرور میکنیم.
مجبور میشد کارگری کند
متولد 24 فروردین 1355در تهران است. خانواده تمامزاده در دوران کودکی علی به کرج نقل مکان کردند. رضاقلی تمامزاده، پدر شهید از روزهای نوجوانی پسرش چنین میگوید: «پسر باغیرت و کاریای بود. هنوز صدایش دورگه نشده بود که دوست داشت مثل مردها رفتار کند. از بنایی گرفته تا مکانیکی کار میکرد و درسش را هم در مدرسه شبانهروزی میخواند. از همان موقع با حضور در بسیج محله و آشنایی با چند طلبه، عاشق درس حوزه و علوم دینی شد. بعد از اینکه دیپلم گرفت وارد حوزه علمیه ایروانی در خیابان مولوی شد. بعد هم دروس حوزوی را تا سطح دو حوزه در حوزه علمیه کرج ادامه داد.» علی در سال 1379با زهرا حسنلو مدرس قرآن کریم ازدواج کرد. 2 فرزند به نامهای فاطمه و محمدهادی حاصل این ازدواج است. علی و همسرش در 14سال زندگی مشترک، 12بار اسبابکشی کردند. مشکلات مالی، گاهی او را مجبور به کارگری در ساختمان میکرد.
ماجرای اخراج علی از سوریه
بسیاری از دوستان شهید تمامزاده بهعنوان مدافع حرم به جبهه اعزام شد بودند و او هم دوست داشت در این مسیر گامی بردارد، اما اعزامش چندان راحت هم نبود. آموزش نظامی ندیده بود و مراحل اداری داشت. شهید تصمیم گرفت نخستین بار دیماه 1393با گذرنامه افغانستانی بهصورت غیرقانونی به سوریه برود. بعد از ۵ هفته توسط نیروهای حفاظت سپاه شناسایی و از سوریه اخراج شد. این اتفاق روحیهاش را خراب کرد اما دلسرد نشد و این بار تلاش کرد قانونی به سوریه اعزام شود. در این مدت فکری به سرش زد. خاطرات شهدا و رزمندگان تیپ فاطمیون را گردآوری و تدوین کرد. بعضی از این مطالب در ویژهنامههایی با نام «مطیعون» به چاپ رسید.
حضور در سوریه با وساطت حاج قاسم
با پیگیریهای علیرضا توسلی فرمانده تیپ فاطمیون و موافقت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، فرمانده وقت سپاه قدس، اردیبهشت 1394بهصورت قانونی و بهعنوان روحانی به تیپ فاطمیون ملحق شد. حاج قاسم در نامهای که موافقت خود را برای حضور شهید علی تمامزاده در جبهه نبرد با داعش اعلام کرد، نوشت: «حیف است چنین روحانی زبل و زیرک و با اخلاصی را که از همه گیتها برای اعزام رد شده، از دست بدهیم. با رفتن ایشان بهطور رسمی موافقت شود.»
بهگفته همرزمانش او در جبهههای جنگ علاوه بر مبارزه با داعش، کارهای فرهنگی و ترویج دین میکرد. حتی به همراه خود در این سفر، ویژهنامه فرهنگی لشکر فاطمیون شهدا را برای رزمندگان برده و میخواند. علاوه بر برنامههای ثابت مثل نماز و سخنرانی، مسابقات کتابخوانی و یادواره رزمندگان در مقر لشکر برگزار میکرد. مهیا کردن شرایط برای مسابقات والیبال و فوتبال رزمندگان هم از دیگر کارهای او بود.
تمامزاده بعد از مدتی برای آمادهسازی عملیات آزادسازی شهر تدمر به پادگان امام حسین(ع) شهر دمشق منتقل شد. با شروع عملیات به نزدیکی خط مقدم رفت و با تعمیر مسجد آنجا شرایط استراحت نیروهایی را که از منطقه برمیگشتند فراهم کرد. او با آغاز عملیات تدمر خود را به گردان عمار به فرماندهی مصطفی صدرزاده رساند و در خط مقدم حضور پیدا کرد. علی که کنیه خود را «ابوهادی» گذاشته بود، در سومین و آخرین اعزام خود در 9مهر 1394به روستای کوچکی در دامنه کوه تل عزان که خط مقدم جنوب غربی حلب بود، اعزام شد.
روحانی شوخطبع
همسر شهید از ویژگیهای اخلاقی او اینطور میگوید: «شوخطبع بود و با همین روحیه شادش با همه معاشرت میکرد. وقتی صحبت از رفتن به سوریه شد من و فرزندانم نمیخواستیم او را از دست بدهیم. به همسرم میگفتم شما طلبه هستید و مجاهدت دینی میکنید و همیشه روایتی از پیامبر(ص) میآوردم که قلم علما افضل و برتر از خون شهداست، اما او میخندید و میگفت ببینیم چه میشود. بار اول که اعزام شد همه اعضای خانواده شوکه شده بودیم و برای ما غیرقابل باور بود که چطور توانست غیررسمی اعزام شود. در بازگشت از سفر خودش گفت با نظر اهلبیت(ع) و عنایت حضرت زینب(س) اعزام شد. البته بار دوم و سوم به شکل رسمی اعزام شد.»
نامه به پارههای تنش
شهید 2 فرزند داشت و در روزهای دوری از آنها برایشان نامه مینوشت. در بخشی از نامهاش به این 2 عزیز نوشته بود: «چند کلامی با فرزندانم؛ فاطمه عزیزم، دختر خوب، پاک و متدین، نجیب، باوقار، خانم، مهربان و قشنگ من. خیلی دوست داشتم همین الان دستت را بسان رسولالله(ص) که دست فاطمه زهرا(س) را میبوسید، میبوسیدم. چرا که تو همنام فاطمه زهرا(س) هستی. برایم خیلی عزیزی، خیلی. همیشه دوستت داشتم و الان خدا میداند چقدر دوستت دارم، خدا میداند و بس. دخترم اگر در زندگی از من اذیت شدی و آزاری دیدی، عصبانیت و دعوای پدردختری دیدی حلالم کن که سخت محتاجم. دوستت دارم عزیزم.
و آقا محمدهادی، پسر قشنگ و خوشگل من، من برای عزت دین اسلام به جهاد رفتم. پسر خوب و رئوفم، خدا میداند که دلم برایت تنگ شده و دوست دارم یک دل سیر بغلت بگیرم و دور سرم بچرخانم. عزیزم اگر از سن طفولیت عبور کردی پسر مودبی برای مادرت باش، عصای خانواده باش، مسیر اهلبیت(ع) را فراموش نکن، با افراد باایمان نشست و برخاست کن، دوستان باایمان انتخاب کن، همیشه توکلت به خدای مهربان باشد، از اهلبیت عصمت و طهارت مدد بگیر و آنها را وسیله برای رسیدن به خدا انتخاب کن، سختیها را بر جان بخر و بدان که پیروزی از آن متقین است. دوستت دارم کوچولوی دوست داشتنی من.
پرواز از باغ زیتون
روحانی شهید علی تمامزاده 15 آبان 1394مصادف با 23 محرم 1437در 39 سالگی در عملیات محرم، هنگام انتقال یکی از رزمندگان مجروح در باغ زیتونی در جنوب غربی حلب، مورد اصابت گلوله تکتیرانداز داعش قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر او یک روز در منطقه درگیری باقی ماند و سپس با کمک همرزمانش به ایران منتقل شد. دوشنبه 18 آبان 1394در معراجالشهدای تهران تشییع و ظهر پنجشنبه 21 آبان، در گلزار شهدای امامزاده محمد(ع) کرج به خاک سپرده شد.
درباره شهید تمامزاده کتابی با عنوان «سهگاه ابوهادی» به قلم سیدحمید سجادیمنش در 348 صفحه در سال 1397توسط انتشارات خط مقدم به چاپ رسیده است. همچنین مستندی با عنوان «شیخ شهید» درباره او ساخته شده است.